جدول جو
جدول جو

معنی گمراه - جستجوی لغت در جدول جو

گمراه
کسی که راه را گم کرده، کنایه از کسی که از راه راست منحرف شده باشد
گمراه شدن: راه خود را گم کردن، کنایه از از راه راست منحرف شدن
گمراه کردن: کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
گمراه گشتن: کنایه از گمراه شدن
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
فرهنگ فارسی عمید
گمراه
(گُ)
گم کرده راه. سرگشته. آواره. بی راه. روگردان. (ناظم الاطباء). تیّاه. تیهاف. خسر: سباه، مرد عقل رفته و گمراه. ضلول. ضال ّ. (دهار). عتاهه. عتاهیّه. غو. غاوی. غوی ّ. غیّان. (منتهی الارب) :
دلخسته و محرومم و پی خسته و گمراه
گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه.
خسروانی.
شنیده ای که چه دیده ست رای زو و چه دید
شه مخالف بی رای کم هش گمراه.
فرخی.
ز راه آگه نبودم همچو گمراه
چو کرم سک ز طعم شهد، ناگاه.
(ویس و رامین).
چو گمراه بیندکسی روز و شب
ز بی توشگی جان رسیده به لب.
اسدی.
به ره بازآید این گمراه دیوت گر بخواهی تو
مسلمانی بیابد گر خرد باشد سلیمانش.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه تهران ص 234).
گر بدین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتستم و گمراه نام.
ناصرخسرو (دیوان ص 298).
گمراه و سخن ز ره نمایی
در ده نه و لاف دهخدایی.
نظامی.
میروم گمراه نه دین و نه دل
تا نسیم رهنمایی پی برم.
عطار.
آئین تقوی ما نیز دانیم
اما چه چاره با بخت گمراه.
حافظ.
ما را به مستی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه.
حافظ.
- خواب گمراه، رؤیای کاذب. اضغاث احلام:
یقین گشت او را (گیورا) که جز شاه نیست
همان خواب گودرز گمراه نیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گمراه
آواره، بیراه، روگردان، سرگشته، راه گم کرده
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
فرهنگ لغت هوشیار
گمراه
((گُ))
سرگشته، آواره، کسی که راه درست زندگی را انتخاب نکرده
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
فرهنگ فارسی معین
گمراه
ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاه دل، فاسد، ملحد
متضاد: مهتدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گمراه
ضلّالٌ
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به عربی
گمراه
Deluded, Misguided
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گمراه
dupe, égaré
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گمراه
обманутый , заблуждающийся
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به روسی
گمراه
প্রতারিত , বিভ্রান্ত
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به بنگالی
گمراه
enganado, desorientado
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گمراه
getäuscht, fehlgeleitet
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به آلمانی
گمراه
گمراہ , گمراہ
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به اردو
گمراه
ถูกหลอก , หลงทาง
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به تایلندی
گمراه
обманутий , заблукалий
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گمراه
kudanganywa, potovu
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گمراه
aldatılmış, yanıltılmış
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گمراه
騙された , 道を誤った
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گمراه
oszukany, zabłąkany
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به لهستانی
گمراه
מְעוּוָת , מִתְעַוֵּת
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به عبری
گمراه
속은 , 잘못된
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به کره ای
گمراه
tertipu, salah jalan
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گمراه
धोखा दिया गया , भटका हुआ
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به هندی
گمراه
misleid
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به هلندی
گمراه
ingannato, sviato
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گمراه
engañado, desorientado
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گمراه
被欺骗的 , 错误的
تصویری از گمراه
تصویر گمراه
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمراه
تصویر حمراه
(دخترانه)
حوری لقا
فرهنگ نامهای ایرانی
(گُ)
ضلالت. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). گم کردگی راه. غوایت. بی راهی. اغوا. (ناظم الاطباء). تیه. خیسری. خسار. خساره. ضل یا ضل. ضلاله. ضلّه. ضلّه. ضلل. ضلال. عتاهیّه. عتاهه. عیهاق. عماء. عمّیّه یا عمّیّه. عمایه. (منتهی الارب) : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و ادای حق الهی کند در رعیتش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
آنها که به تأیید الهی به ره دین
اندر شب گمراهی اجرام سمااند.
ناصرخسرو.
چه هرکه بر عمیا در راه مجهول رود... هرچند بیشتر رود به گمراهی نزدیکتر باشد. (کلیله و دمنه).
عبادت به تقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است.
سعدی (بوستان).
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی.
حافظ.
- امثال:
گمراهی را چه افتخار آید.
عمادی شهریاری (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1323)
لغت نامه دهخدا
گم کردگی راه خود مقابل راست راهی، انحراف از طریقه صواب ضلالت غوایت مقابل راست راهی: ... مستعدان قبول دعوت را از غرقاب گمراهی و غوایت بساحل نجات و هدایت آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراه
تصویر امراه
مونث امرو، زن، نسا مونث امرء زن، جمع نسا نسوه نسوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمراهی
تصویر گمراهی
((گُ))
ضلالت، گم کردگی راه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همراه
تصویر همراه
به اتفاق، انضمام، توام، رفیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمراهی
تصویر گمراهی
ظلمات
فرهنگ واژه فارسی سره
انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج روی
متضاد: اهتدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد