جدول جو
جدول جو

معنی گلیار - جستجوی لغت در جدول جو

گلیار
(دخترانه)
یار و همنشین گل، نام روستایی در نزدیکی مهاباد
تصویری از گلیار
تصویر گلیار
فرهنگ نامهای ایرانی
گلیار
(گُلْ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد که در 17هزارگزی جنوب مهاباد و هزارگزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 79 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الیار
تصویر الیار
(پسرانه)
ایلیار، یار ایل، نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار، ال (ترکی) + یار (فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گایار
تصویر گایار
(پسرانه)
یار بزرگ. یار قدرتمند (نگارش کردی: گایار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
(دخترانه)
گل انار، شکوفه انار، گل درخت انار که سرخ رنگ است، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
(دخترانه)
گلستان، جای پرگل، گلستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیلار
تصویر گیلار
(دخترانه)
نوعی مرغابی با منقار کوچک که در آبهای شیرین زندگی می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلیار
تصویر دلیار
(دخترانه)
یار دل، مونس جان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
گل انار، نارخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
جایی که گل بسیار روییده باشد، گلستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کسی که کارش کاشتن گل است، باغبان، رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
زمینی که در آن گل بسیار باشد، جای پر گل و لای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گل کار، بنّا، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلهار
تصویر گلهار
گیاهی شبیه نیلوفر، دارای برگ های پهن و گل های درشت سرخ و سفید و خوش بو که میان گل های آن تخم های ریز قرار دارد و بیشتر در تالاب ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
مرکّب از: گل + زار = سار، پسوند مکان، رجوع به دارمستتر شود. کردی گولزار. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، گلستان. (برهان) (آنندراج)، گلشن. (صحاح الفرس)، لفظ زار در کلمه گلزار از عالم لاله زار و کشت زار برای کثرت و ظرفیت می آید. (غیاث) :
خروشان بلبلان در صحن گلزار
بوقت صبحدم بر لحن گلزار.
زراتشت بهرام پژدو (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)،
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز گلزار برخاست بانگ چکاو.
فردوسی.
بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل
ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار.
فرخی.
دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه به گلزار.
فرخی.
تا وقت بهار آید هر وقت بهاری
از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار.
فرخی.
گل بیند چندان و بهمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده ست و سمنزار.
منوچهری.
با ملک چه کار است فلان را و فلان را
خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار.
منوچهری.
چون نکو ننگری که چرخ به روز
همچو نیل است و شب چو گلزار است.
ناصرخسرو.
رازدار است کنون بلبل تا یکچند
زاغ زار آید و او زی گلزار آید.
ناصرخسرو.
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد.
خیام.
بدم چو بلبل و آنان به پیش دیدۀ من
بدند همچو گل نوشکفته وگلزار.
جمال الدین عبدالرزاق.
مجلس گلزار داشت منبری از شاخ سرو
بلبل کآن دید کرد زمزمۀ بیکران.
خاقانی.
حفت النار همه راه بهشت آمد خار
پس خارستان گلزار تمنا بینند.
خاقانی.
چو گردد باغبان خفته بیدار
به باغ اندر نه گل بیند نه گلزار.
نظامی.
بهار فریدون و گلزارجم
به باد خزان گشته گلزار غم.
نظامی.
تلخ از شیرین لبان خوش میشود
خار از گلزار دلکش میشود.
مولوی.
کآن فلان خواجه چه شد حالش چه گشت
همچنانکه جوشد از گلزار کشت.
مولوی.
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی.
سعدی (طیبات)،
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یکبار برآمد.
سعدی (طیبات)،
آمد گه آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار.
سعدی (طیبات)،
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی
خط بر صحیفۀ گل و گلزار می کشی.
حافظ.
دل خوش یاد می آرد ز گلزار
چو دل خوش نیست گل خار است و مسمار.
وحشی.
باز بعد از دو سه روزی که به گلزار شکفت
بهر یک مشت زر از باغ رود در بازار.
قاآنی
نام لحنی است در موسیقی. (برهان) (جهانگیری). نام نوایی است. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) :
خروشان بلبلان در صحن گلزار
به وقت صبحدم با لحن گلزار.
زراتشت بهرام پژدو
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ)
دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع در 8هزارگزی شمال مرند و 2هزارگزی راه آهن جلفا - مرند. هوای آن معتدل و دارای 120 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منقوش به صورت گل و غیره: اطلس گلدار منقوش. مخمل گلدار. منقوش به نقوش از گل و غیر آن. مقابل ساده
لغت نامه دهخدا
(گِ)
جای بسیار گل. گلناک. رزغه. (منتهی الارب). مطین. (مهذب الاسماء) (دهار) :
همچنان کز نم هوا به بهار
شوره گلزار و باغ گلزار است.
ناصرخسرو.
چه بودت گرنه دیوت راه گم کرد
که بی موزه درون رفتی به گلزار.
ناصرخسرو.
و گفت به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده، چنانکه پای مرد به گلزار فروشود، پای من به عشق فرومیشد. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ)
لباس ظریف و مزین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ)
از: گل (بکسر اول) + ی (واسطه) + گر، پسوند شغل، (فرهنگ رشیدی) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گلگارو بنا. (برهان). گلکار. (فرهنگ رشیدی) :
زمانه هست به دولتسرای تو معمار
چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور.
اخسیکتی (از آنندراج).
طیّان. راز: خره بود که از بهر نگارگر و گلیگر بزنند تا بر آن جای ایستد. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 417)
لغت نامه دهخدا
گلکار: زمانه هست بدولت سرای تو معمار چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور. (اثیر اخسیکتی)، بنا: در حال بفرمود تا استادان گلیگر سه کوچه بسنگ و گچ برآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دارای نقش گل و بوته باشد مقابل ساده: جامه گلدار پارچه گلدار مخمل گلدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
شکوفه و گل انار است که در سرخی رنگ بینظیر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیار
تصویر بلیار
لباس ظریف و مزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
جائی که گل بسیار روئیده باشد، گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گلکار، بنا، گلگیر، غلیگر، غلیغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلنار
تصویر گلنار
گل انار، هر گل سرخ صد برگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گُ))
آن که گل در باغ ها و باغچه ها می کارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گِ))
آن که در کارهای ساختمانی کار گل کاری و درست کردن گل بااوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلزار
تصویر گلزار
نام لحنی در موسیقی، جای گل بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
بنا
فرهنگ واژه فارسی سره
صدایی برای صاف کردن گلو
فرهنگ گویش مازندرانی