جدول جو
جدول جو

معنی گلکا - جستجوی لغت در جدول جو

گلکا
غوزه پنبه، صورت فلکی پروین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلسا
تصویر گلسا
(دخترانه)
مثل گل، گلسان، مانند گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلشا
تصویر گلشا
(دخترانه)
بهترین و زیباترین گل، شاه گلها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الکا
تصویر الکا
(دخترانه)
سرزمین، ناحیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلکا
تصویر آلکا
(دخترانه و پسرانه)
در گویش سمنان نام امامزاده ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکا
تصویر ملکا
(پسرانه)
پادشاه، نام مردی مجتهد در مسیحیت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تلکا
تصویر تلکا
(دخترانه)
در گویش مازندران گلابی وحشی جنگلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الکا
تصویر الکا
ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلکا
تصویر شلکا
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلکا
تصویر شلکا
گل سیاه و چسبنده که پا در آن بند شود، برای مثال چو گرد آرند کردارت به محشر / فرومانی چو خر به میان شلکا (رودکی - ۵۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کسی که کارش کاشتن گل است، باغبان، رنگرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند، بنا، والادگر، گل گرو
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
گل سیاه تیره چسبنده. (آنندراج) (برهان). بمعنی شلک است. (فرهنگ جهانگیری). ظاهراً این کلمه بدین صورت بمعنی شلک با الف اطلاق باشد و از شعر ذیل رودکی به اشتباه افتاده اند. (یادداشت مؤلف) :
چو پیش آرند کردارت به محشر
فرومانی چو خر در جای شلکا.
رودکی (از انجمن آرا).
، به زبان اهالی تنکابن، انجیر را گویند و انجیر بری در صحراها پیدا شود که آنرا دیوانجیر گویند و آن سمیت دارد و مهلک است. (انجمن آرا) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دانا. (شرفنامۀ منیری). حکیم و دانشمند. (دیوان لغات الترک از حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 155). بلگا. و رجوع به بلگا شود.
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ)
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 6000گزی شمال خاوری ساری و 4000گزی شمال راه شوسۀ ساری به بهشهر. هوای آن معتدل و دارای 405 تن سکنه است. آب آن ازچشمۀ بزرگ و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. از دو محل بالاو پائین تشکیل شده است معصوم زاده ای به نام امامزاده محمد درویش دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رقص بهمی ̍
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر واقع در 15000گزی جنوب باختری اهرم. هوای آن گرم و دارای 371 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ)
گلخج = گلخچ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گلخج است که گلولۀ چنگالی و گلولۀ خمیر باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کولاک، برفی که فراهم کنند و بشکل انسان یا حیوان درآورند. (شعوری ج 2 ورق 320)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
پرگنه و زمین و ملک و وطن. (غیاث اللغات). ملک و بوم و زمین. (برهان قاطع) (از آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). ناحیت. الکه. در آذربایجان شوروی امروزه اولکه گویند بمعنی سرزمین و کشور، و واو را تلفظ نکنند
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
قسمی کفش. لالکا: چاچله، نام للکای دیلمان است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 44000گزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست. هوای آن گرم و دارای 52 تن سکنه است. آب آن از چاه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و پوست است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. اهالی در حدود دشت ایزدخواست ییلاق و قشلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بنا و معمار. (آنندراج). طیان. (ملخص اللغات). راز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گل گر. دیوارگر. چینه کش. پاخیره زن. آنکه کار گل کند:
تن خاکی است گل از گریۀ بسیار مرا
آه اگر دست نگیرد بت گلکار مرا.
سیفی (از آنندراج).
چو مرگم رسد ساقیا روز ابر
بده خشت خم را به گلکار قبر.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلکا
تصویر پلکا
رقص بوهمی معمول در فرانسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکا
تصویر الکا
ترکی پارسی پرگنه زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکج
تصویر گلکج
گلوله چنگال، گلوله خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از للکا
تصویر للکا
قسمی کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکا
تصویر بلکا
دانا، حکیم و دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گِ))
آن که در کارهای ساختمانی کار گل کاری و درست کردن گل بااوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
((گُ))
آن که گل در باغ ها و باغچه ها می کارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلکار
تصویر گلکار
بنا
فرهنگ واژه فارسی سره
بنا، گلغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گل مالی کردن کف اتاق های قدیمی جهت پیشگیری از برخاستن غبار
فرهنگ گویش مازندرانی
سبک، نور
دیکشنری اردو به فارسی