جدول جو
جدول جو

معنی گلچیدر - جستجوی لغت در جدول جو

گلچیدر(گُ)
دهی است از دهستان سرشیوۀ بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 82000گزی شمال خاور دژ شاهپور و 15000گزی شمال تینال. هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو و صعب العبور است. در دو محل نزدیک بهم واقع است که به گلچیدر بالا و پائین معروف است. فعلاً گلیچدر بالا خالی از سکنه و مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلچین
تصویر گلچین
(دخترانه)
باغبان، عاشق گل، گل چیننده، منتخب، برگزیده، کسی که گل می چیند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلچهر
تصویر گلچهر
(دخترانه)
گلچهره، آنکه چهره ای زیبا چون گل دارد، زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلشید
تصویر گلشید
(دخترانه)
درخشان چون گل، گلی که چون خورشید می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلیار
تصویر گلیار
(دخترانه)
یار و همنشین گل، نام روستایی در نزدیکی مهاباد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلایدر
تصویر گلایدر
هواپیمای بی موتور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
چیدن گل، عمل گلچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
کسی که گل می چیند، بهترین چیزی که از میان چند چیز انتخاب شده باشد، برگزیده، انتخاب شده
گلچین کردن: کنایه از برگزیدن، انتخاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلگیر
تصویر گلگیر
پوشش روی چرخ اتومبیل، موتورسیکلت، دوچرخه، درشکه و امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گل کار، بنّا، کارگری که در کارهای ساختمانی کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ کَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 24 هزارگزی شمال بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 68 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن عناب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان سرولایت است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 567 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پُ دُ)
نام یکی از فرزندان پریام پادشاه ترواست. هنگام محاصرۀ تروا پدر او وی را با خزاین موفور نزد داماد خود پلیم نستر روانه کرد و او وی را بکشت
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
به معنی گیج و گیجیده باشد. رجوع به گیج و گیجیده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ چِ)
آنکه چهرۀ او در طراوات و لطافت به گل ماند:
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.
حافظ.
، از اسمای محبوب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در7000گزی خاور روانسر و 2000گزی شمال قلاین. هوای آن سرد دارای 226 تن سکنه است. آب آنجا از روانسر تأمین میشود. محصول آن غلات لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. تابستان از روانسر ممکن است اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
شیر خفته. شیر ستبر. خائر. رائب. شیر بریده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلچیدن و کلچانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ یَ)
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 13هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 9هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 155 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، نخود و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ یُ)
گیاهی است که از دانۀ آن روغن گیرند. این دانه در عربی بنام محلب خوانده میشود. گل یسر، گلی است از خانوادۀ مرینگ و گل آن سرخ یا سفید و بشکل خوشه ای قرار گرفته و به نام گل خوشه ای خوانده میشود. بان عربی. حب البان. بان مصری. تخم گل یسر. (مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
دهی است از دهستان بخش مرکزی میانۀ شهرستان میانه واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری میانه و هزارگزی راه شوسۀ میانه به خیاو و 3هزارگزی راه شوسۀ میانه به تهران. هوای آن معتدل و دارای 678 تن سکنه است. آب آن از گرم چای و محصول آن غلات، حبوبات، برنج و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
انتخاب. به گزینی. گزیدن نیکوهای چیزی. اجتباء
لغت نامه دهخدا
(سِ لَ کَ دَ)
گل را از بوته برگرفتن. (ناظم الاطباء). چیدن گل. کندن گل:
به گل چیدن آمد عروسی به باغ
فروزنده رویی چو روشن چراغ.
نظامی.
عجب آن است که با زحمت گل چیدن و خار
بوی صبحی بشنیدم که چو گل بشکفتم.
سعدی.
گل نخواهد چید بیشک باغبان
ور نچیند خود فروریزدز باد.
سعدی.
، تماشا کردن. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
بستن شیر و مانند آن چنانکه در جغرات. دلمه شدن چنانکه شیر و خون. بسته شدن شیر بصورت ماست و پنیر یا لور. خثور. بریدن شیر. دفزک شدن شیر. ستبر شدن شیر. خفته شدن شیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج، در 52 هزارگزی شمال خاور کامیاران و 5 هزارگزی شمال باختر امیرآباد. کوهستانی، سردسیر، دارای 93 تن سکنه، کردی، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و لبنیات، شغل مردم زراعت و گله داری، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
انتخاب برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل چیدن
تصویر گل چیدن
گل را از بوته برگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گل چیند گل چیننده: حیف ازان تازه گل که برشاخش دست گلچین روزگار نشست. (هاتف اصفهانی)، باغبان بوستان، برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
گلکار: زمانه هست بدولت سرای تو معمار چو آفتاب و مهش صد گلیگر و مزدور. (اثیر اخسیکتی)، بنا: در حال بفرمود تا استادان گلیگر سه کوچه بسنگ و گچ برآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره اش در لطافت و طراوت بگل ماند: غلامان گلچهره دلربای کمر بر کمر گرد تختش بپای. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلگیر
تصویر گلگیر
پوشش روی چرخ اتومبیل و موتور و دوچرخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلیگر
تصویر گلیگر
گلکار، بنا، گلگیر، غلیگر، غلیغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلگیر
تصویر گلگیر
گلکار، بنا، غلیغر، غلیگر، گلیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلچین
تصویر گلچین
کسی که گل می چیند، آن چه از میان یک مجموعه انتخاب شده است
فرهنگ فارسی معین
((گِ دِ))
هواگردی با بال ثابت که برای پرواز بدون استفاده از نیروی موتور طراحی شده باشد و اغلب برای اهداف آموزشی و تفریحی استفاده شود، بادپر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
از توابع اسفیورد شوراب شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی