منسوب به گلو. قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
منسوب به گلو. قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 3000گزی شمال خاور بنجار، کنار راه مالرو جلال آباد به زابل. هوای آن گرم و معتدل و دارای 554 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 3000گزی شمال خاور بنجار، کنار راه مالرو جلال آباد به زابل. هوای آن گرم و معتدل و دارای 554 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
منسوب به گوی، به شکل گوی، چون گوی، از گوی، یعنی مدور، مانند گوی، (انجمن آرا) (آنندراج)، گرد، (ناظم الاطباء)، کروی: سراسر سپهران گویی، و ویژه و پاکند و مرده نمیشوند و همیشه گردنده اند، (نامۀشت مهاباد از انجمن آرا)، به معنی گوییا و گویا و گوئیا نیز آمده است، (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری) مانا، همانا، پنداری، ظاهراً، علی الظاهر، مثل این که، رجوع به گویا و گوییا شود: آن آتشی که گویی نخلی ببار باشد اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد، منوچهری، خمارین نرگسش در فتنه جویی میان خواب و بیداریست گویی، امیرخسرو (از فرهنگ شعوری)، صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب کاندر این طغرانشان حسبه ﷲ نیست، حافظ، درهم شکسته ای دل چون آبگینه ام گویی مگر که سد سکندر شکسته ای، باقرکاشی (از آنندراج)، - امثال: گویی از دهان گاو بیرون آمده، برای شخص متکبر و متفرعن گویند، گویی پی آتش آمده است، کسی که شتاب دارد و عجله میکند، گویی سر آورده است، کنایه از حمل چیزی بی بها است، با شتاب نمودن در حمل آن، ، این کلمه باکلمه های دیگر ترکیب گردد و معانی خاصی دهد و اینک برخی از آن ترکیبات: آفرین گویی، آمین گویی، اخترگویی، اذان گویی، اغراق گویی، افسانه گویی، اندرزگویی، ایارده گویی، بدگویی، بذله گویی، بسیارگویی، بلندگویی، بیهوده گویی، پاکیزه گویی، پراکنده گویی، پرگویی، پندگویی، پسندیده گویی، پیشگویی، ترانه گویی، تندگویی، تهنأت گویی، ثناگویی، چامه گویی، چراگویی، چرب گویی، حق گویی، خام گویی، خوشگویی، دعاگویی، دروغ گویی، دورگویی، راست گویی، راه گویی، رک گویی، ره گویی، زشتگویی، زورگویی، ستایش گویی، سخت گویی، سخن گویی، سردگویی، سرودگویی، شکرگویی، صواب گویی، طالعگویی، عذرگویی، عیب گویی، غلطگویی، غلنبه گویی، غیب گویی، فال گویی، قصه گویی، کژگویی، کلفت گویی، کم گویی، گرم گویی، گزاف گویی، لیچارگویی، لطیفه گویی، متلک گویی، مثل گویی، مجازگویی، مدح گویی، مذمت گویی، مرثیه گویی، مرحباگویی، مزاج گویی، مزاح گویی، مزیدگویی، مسئله گویی، مصلحت گویی، مضمون گویی، مناسبت گویی، نادره گویی، نادیده گویی، نرم گویی، نصیحت گویی، نغزگویی، نکته گویی، نکوگویی، نوش گویی، هجاگویی، هذیان گویی، هرزه گویی، هزل گویی، یافه گویی، یاوه گویی، در تمام این ترکیبات رجوع به ردیف خود کلمه شود
منسوب به گوی، به شکل گوی، چون گوی، از گوی، یعنی مدور، مانند گوی، (انجمن آرا) (آنندراج)، گرد، (ناظم الاطباء)، کروی: سراسر سپهران گویی، و ویژه و پاکند و مرده نمیشوند و همیشه گردنده اند، (نامۀشت مهاباد از انجمن آرا)، به معنی گوییا و گویا و گوئیا نیز آمده است، (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری) مانا، همانا، پنداری، ظاهراً، علی الظاهر، مثل این که، رجوع به گویا و گوییا شود: آن آتشی که گویی نخلی ببار باشد اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد، منوچهری، خمارین نرگسش در فتنه جویی میان خواب و بیداریست گویی، امیرخسرو (از فرهنگ شعوری)، صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب کاندر این طغرانشان حسبه ﷲ نیست، حافظ، درهم شکسته ای دل چون آبگینه ام گویی مگر که سد سکندر شکسته ای، باقرکاشی (از آنندراج)، - امثال: گویی از دهان گاو بیرون آمده، برای شخص متکبر و متفرعن گویند، گویی پی آتش آمده است، کسی که شتاب دارد و عجله میکند، گویی سر آورده است، کنایه از حمل چیزی بی بها است، با شتاب نمودن در حمل آن، ، این کلمه باکلمه های دیگر ترکیب گردد و معانی خاصی دهد و اینک برخی از آن ترکیبات: آفرین گویی، آمین گویی، اخترگویی، اذان گویی، اغراق گویی، افسانه گویی، اندرزگویی، ایارده گویی، بدگویی، بذله گویی، بسیارگویی، بلندگویی، بیهوده گویی، پاکیزه گویی، پراکنده گویی، پرگویی، پندگویی، پسندیده گویی، پیشگویی، ترانه گویی، تندگویی، تهنأت گویی، ثناگویی، چامه گویی، چراگویی، چرب گویی، حق گویی، خام گویی، خوشگویی، دعاگویی، دروغ گویی، دورگویی، راست گویی، راه گویی، رک گویی، ره گویی، زشتگویی، زورگویی، ستایش گویی، سخت گویی، سخن گویی، سردگویی، سرودگویی، شکرگویی، صواب گویی، طالعگویی، عذرگویی، عیب گویی، غلطگویی، غلنبه گویی، غیب گویی، فال گویی، قصه گویی، کژگویی، کلفت گویی، کم گویی، گرم گویی، گزاف گویی، لیچارگویی، لطیفه گویی، متلک گویی، مثل گویی، مجازگویی، مدح گویی، مذمت گویی، مرثیه گویی، مرحباگویی، مزاج گویی، مزاح گویی، مزیدگویی، مسئله گویی، مصلحت گویی، مضمون گویی، مناسبت گویی، نادره گویی، نادیده گویی، نرم گویی، نصیحت گویی، نغزگویی، نکته گویی، نکوگویی، نوش گویی، هجاگویی، هذیان گویی، هرزه گویی، هزل گویی، یافه گویی، یاوه گویی، در تمام این ترکیبات رجوع به ردیف خود کلمه شود
گلو: ز دیدار خیزد هزار آرزوی ز چشم است گویند رژدی گلوی. ابوشکور (لغت فرس ص 98 و 99). و رجوع به گلو شود. - گلوی لب گرفتن، کنایه از خاموش گردانیدن. (آنندراج) : شریان ز پوست پر کن و بر کام تیغ نه لب راگلو مگیر، ز قاتل امان مخواه. عرفی (از آنندراج)
گلو: ز دیدار خیزد هزار آرزوی ز چشم است گویند رژدی گلوی. ابوشکور (لغت فرس ص 98 و 99). و رجوع به گلو شود. - گلوی لب گرفتن، کنایه از خاموش گردانیدن. (آنندراج) : شریان ز پوست پر کن و بر کام تیغ نه لب راگلو مگیر، ز قاتل امان مخواه. عرفی (از آنندراج)
دهی است از دهستان گودۀبخش بستک شهرستان لار که در 30000گزی شمال بستک در دامنه کوه بناب واقع شده است. هوای آن گرم و سکنۀ آن 110 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما و مختصر سبزیجات است. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان گودۀبخش بستک شهرستان لار که در 30000گزی شمال بستک در دامنه کوه بناب واقع شده است. هوای آن گرم و سکنۀ آن 110 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما و مختصر سبزیجات است. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در 50هزارگزی باختر یزد و 5هزارگزی خاور راه شاه آواز به نودوشن واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 186 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. این ده راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در 50هزارگزی باختر یزد و 5هزارگزی خاور راه شاه آواز به نودوشن واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 186 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. این ده راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان که در 14000گزی جنوب باختر سنقر و 9000گزی باختر راه شوسۀ کرمانشاه به سنقر واقع است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 320 تن است. آب آنجا از سراب مخصوص تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، توتون و قلمستان و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. گلویج چشمۀ مهمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان که در 14000گزی جنوب باختر سنقر و 9000گزی باختر راه شوسۀ کرمانشاه به سنقر واقع است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 320 تن است. آب آنجا از سراب مخصوص تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، توتون و قلمستان و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. گلویج چشمۀ مهمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
گیلوئی. حاشیۀ گچی پیش آمده میان قاب سقف و قسمت فوقانی بدنۀ دیواراطاق. (یادداشت مؤلف). حاشیۀ گچی مقعر و یا به اصطلاح بنایان غلطانی است که در فاصله سقف (یا قاب سقف) و قسمت فوقانی دیوار به عرض حدود نیم گز و یا کمترو بیشتر دور تا دور اطاق پدید آرند و گاه بر این حاشیۀ غلطان (مقعر) نقش و نگاری از گل و بته و یا شکل پرندگان و یا میوه ها و غیره پدیدار و یا گچ بری کنندو این حاشیه گاه از سوی سقف و نیز از سوی بدنۀ دیوار به ابزار ختم شود و ابزار کشویی است از گچ و به تعبیر بهتر پیش آمدگی موازی ممتدی است که از سطح دیوارو یا سطح سقف حدود یک سانتی متر برجستگی دارد و این برجستگی بتدریج در جهت تلاقی سقف و بدنۀ دیوار کم و کمتر شود تا محو گردد. گاه ابزار از دو و یا سه کشو و یا برجستگی موازی تشکیل گردد به فاصله های کم از یکدیگر (این کلمه را با نعل زدن و ابزار زدن) به کار برند که عمل پدید آوردن این برجستگی ها و کشوها است
گیلوئی. حاشیۀ گچی پیش آمده میان قاب سقف و قسمت فوقانی بدنۀ دیواراطاق. (یادداشت مؤلف). حاشیۀ گچی مقعر و یا به اصطلاح بنایان غلطانی است که در فاصله سقف (یا قاب سقف) و قسمت فوقانی دیوار به عرض حدود نیم گز و یا کمترو بیشتر دور تا دور اطاق پدید آرند و گاه بر این حاشیۀ غلطان (مقعر) نقش و نگاری از گل و بته و یا شکل پرندگان و یا میوه ها و غیره پدیدار و یا گچ بری کنندو این حاشیه گاه از سوی سقف و نیز از سوی بدنۀ دیوار به ابزار ختم شود و ابزار کشویی است از گچ و به تعبیر بهتر پیش آمدگی موازی ممتدی است که از سطح دیوارو یا سطح سقف حدود یک سانتی متر برجستگی دارد و این برجستگی بتدریج در جهت تلاقی سقف و بدنۀ دیوار کم و کمتر شود تا محو گردد. گاه ابزار از دو و یا سه کشو و یا برجستگی موازی تشکیل گردد به فاصله های کم از یکدیگر (این کلمه را با نعل زدن و ابزار زدن) به کار برند که عمل پدید آوردن این برجستگی ها و کشوها است
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن