معنی لویی
- لویی
- لوخ، نوعی نی با گل های پرزدار که در آب می روید که در ساختن حصیر، پرده های حصیری و کارهای ساختمانی به کار می رود، لوئی
واژههای مرتبط با لویی
دویی
- دویی
- دوتا بودن دوگانگی، دو جهتی اختلاف
رویی
- رویی
- منسوب به رو (روی) آنچه در ظاهر و سطح چیزی جای گیرد لاستیک رویی
اویی
- اویی
- او بودن هویت
خویی
- خویی
- منسوب بشهر خوی از مردم خوی
سویی
- سویی
- منسوب به سو از مردم سو
تویی
- تویی
- درونی، اندرونی، تیوب
لوید
- لوید
- دیگ مسی بزرگ، پاتیل،
برای مِثال دهانی فراخ و سیه چون لوید / کز او چشم بیننده گشتی سپید (نظامی۵ - ۷۹۴)
دویی
- دویی
- دوتا بودن، جدایی و دوگانگی،
برای مِثال یعنی چو من و تویی نداریم / بِه گر ز رقم دویی نداریم (نظامی۳ - ۵۰۵)
لودی
- لودی
- جوانمرد، باغیرت، رند، بی باک
