جدول جو
جدول جو

معنی گلویکی - جستجوی لغت در جدول جو

گلویکی
(گَ)
تیره ای از ایل بلوچ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
چیدن گل، عمل گلچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوکز
تصویر گلوکز
ماده ای جامد، سفید رنگ، بی بو، شیرین و غیرسمی که از هیدرولیز نشاسته، نیشکر و گلوکزیدها حاصل می شود و در تهیۀ شراب، شربت، شیرینی و در پزشکی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
نیژنی نوووگورود، شهری از روسیه که در پیوستگاه رود خانه ولگا و اکا قرار دارد، جمعیت این شهر942000 تن است، هفته بازار قدیمی مشهوری در این شهر وجود دارد، گورکی شهری صنعتی است و کارخانه های آهن سازی و اتومبیل سازی وتصفیه خانه نفت و کارخانه های صنایع شیمیایی دارد
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به گوشک. در اصطلاح حرف در گوش گفتن واین اکثر محاورۀ توران است. (چراغ هدایت). رجوع به درگوشی و زیرگوشی و بیخ گوشی ذیل ترکیبات گوش شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
طایفه ای هستند از طوایف فارس که ییلاق آنها کوه خرمن کوه ضیمکان است و قشلاق آنها نواحی بلوک میمند می باشد و معیشت آنها از گوسفند است. (فارسنامۀ ناصری ص 332)
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ)
ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 15000گزی جنوب کهنوج و 15000گزی شمال راه مالرو رمشک به مارز. دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ رَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 3000گزی شمال خاور بنجار، کنار راه مالرو جلال آباد به زابل. هوای آن گرم و معتدل و دارای 554 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گْلو / گُ کُ)
نوعی از مادۀ قندی در بعض میوه ها، این ماده در اغلب میوه ها و عسل یافت میشود. این مادۀ قندی بوسیلۀ مواد غذائی و خوراکی داخل بدن شده و بشکل گلیکوژن در کبد و عضلات ذخیره میگردد. بدن سالم قادر به جذب مقدار زیادی قند بوده بدون اینکه اثر پیدایش قند در ادرار ظاهر شود، در صورتی که در اشخاص مبتلا به مرض قند خوردن و جذب آن نیز ممکن میباشد. گلوکز یکی از مهمترین اغذیۀ مولد انرژی است و از نظر درمان شناسی نیز دارای خاصیت ضد سم و بخصوص مدر میباشد و آنرا بشکل سرم گلوکزه ایزوتونیک یا هیپوتونیک به کار میبرند. (درمان شناسی تألیف عطایی ص 440)
لغت نامه دهخدا
(گَ لو یَ)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان که در 14000گزی جنوب باختر سنقر و 9000گزی باختر راه شوسۀ کرمانشاه به سنقر واقع است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 320 تن است. آب آنجا از سراب مخصوص تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات، توتون و قلمستان و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. گلویج چشمۀ مهمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ ئی یَ)
دهی است از دهستان گودۀبخش بستک شهرستان لار که در 30000گزی شمال بستک در دامنه کوه بناب واقع شده است. هوای آن گرم و سکنۀ آن 110 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما و مختصر سبزیجات است. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
رجوع به گلویی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان پایین شهر بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 14000گزی شمال باختر میناب و 7000گزی شمال راه فرعی بندرعباس به میناب واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 1500 تن است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعه احمدآباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لو)
منسوب به دلویه، که نام اجدادی است. (از الانساب سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
منسوب به سلوکوس است. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(گا وِ)
ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 148000 گزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگدان به کهنوج. سکنۀ آن 4 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
عمل گلوگیر. رجوع به گلوگیر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
انتخاب. به گزینی. گزیدن نیکوهای چیزی. اجتباء
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گیلوئی. حاشیۀ بالای دیوار و زیر سقف در اطاق
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
منسوب به گلو
لغت نامه دهخدا
(گَ یَ / یِ)
دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در 50هزارگزی باختر یزد و 5هزارگزی خاور راه شاه آواز به نودوشن واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 186 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. این ده راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(لو)
گیلوئی. حاشیۀ گچی پیش آمده میان قاب سقف و قسمت فوقانی بدنۀ دیواراطاق. (یادداشت مؤلف). حاشیۀ گچی مقعر و یا به اصطلاح بنایان غلطانی است که در فاصله سقف (یا قاب سقف) و قسمت فوقانی دیوار به عرض حدود نیم گز و یا کمترو بیشتر دور تا دور اطاق پدید آرند و گاه بر این حاشیۀ غلطان (مقعر) نقش و نگاری از گل و بته و یا شکل پرندگان و یا میوه ها و غیره پدیدار و یا گچ بری کنندو این حاشیه گاه از سوی سقف و نیز از سوی بدنۀ دیوار به ابزار ختم شود و ابزار کشویی است از گچ و به تعبیر بهتر پیش آمدگی موازی ممتدی است که از سطح دیوارو یا سطح سقف حدود یک سانتی متر برجستگی دارد و این برجستگی بتدریج در جهت تلاقی سقف و بدنۀ دیوار کم و کمتر شود تا محو گردد. گاه ابزار از دو و یا سه کشو و یا برجستگی موازی تشکیل گردد به فاصله های کم از یکدیگر (این کلمه را با نعل زدن و ابزار زدن) به کار برند که عمل پدید آوردن این برجستگی ها و کشوها است
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به بلژیک. از بلژیک. و رجوع به بلژیک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرویتی
تصویر گرویتی
گرانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلچینی
تصویر گلچینی
انتخاب برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیکی
تصویر کلیکی
کاژی احولی لوچی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گلو. قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پادهسر پادیخ ساده ترین چند الکلیها است زیرا فقط دارای دو اتم کربن است که هر یکی از آنها دارای یک عامل الکی است. جسمی است شیرین و چون محلولش در آب دیر منجمد میشود دراتومبیل ها بعنوان ضد یخ بکار میرود گلیکول
فرهنگ لغت هوشیار
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از ماده قندی در بعضی میوه ها، این ماده اغلب در میوه ها و عسل یافت میشود، این ماده قندی بوسیله مواد غذایی و خوراکی داخل بدن شده و بشکل گلیکوژن در کبد و عضلات ذخیره میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوکز
تصویر گلوکز
((گُ لُ کُ))
قندی که در تمام سلول های گیاهان خصوصاً میوه ها یافت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرویی
تصویر گرویی
امانی
فرهنگ واژه فارسی سره
غیرصریح، ضمنی، تلمیحی
متضاد: تصریحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع اسفیورد شوراب شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی