جدول جو
جدول جو

معنی گلوده - جستجوی لغت در جدول جو

گلوده(چَ / چِ)
گلودهنده، گلو به بند عشق داده و هنوز هم این لغت در زبانها هست که گویند گلوی فلان پیش فلان گیر کرده:
تشنه ای را که او گلوده توست
آب در ده که آب درده توست.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 176).
یعنی تشنه ای را که گلویش دربند عشق توست، آب وصال در ده زیرا او هم در عوض، آب دهنده توست. (حاشیۀ هفت پیکر وحید ص 169)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گشوده
تصویر گشوده
بازکرده، رهاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
آنکه یا آنچه به چیزی پاک یا ناپاک آغشته شده، آنکه به وضعیتی بد دچار شده، آغشته، مالیده به چیزی، ناپاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلوله
تصویر گلوله
هر چیز گرد و به هم پیچیده مثلاً گلولۀ نخ، گلولۀ پنبه، در امور نظامی جسم مخروطی شکل فلزی که با سلاح گرم شلیک می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
مالیده بچیزی آغشته، ملوث کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
گلوبند، هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بکسی فرستند مرسله، گلوبند مانندی از گردو و انجیر که آنرا بهدیه فرستند
فرهنگ لغت هوشیار
مهره، پاره ای از سرب یا دیگر فلز گرد کرده که در سلاح های گرم بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهی است گوشه دار پر پنبه که غالبا برای کودکان دوزند و گوشهای آنرا در زیر چانه ایشان بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلنده
تصویر گلنده
زن بدکاره روسپی
فرهنگ لغت هوشیار
مفتوح باز شده مقابل بسته مسدود: بعضی از جانوران که پرک چشم ندارند چشمهای ایشان همیشه گشاده بود، رها شده: بر آخورش استوار ببند چنانکه گشاده نتواند شد، جاری کرده روان ساخته، تصرف کرده فتح کرده، شاد کرده، جدا کرده منفصل: دو دست بر خاک زند انگشتها از یکدیگر گشاده و باطن انگشتهاء چپ بر پشت انگشتان راست، حل کرده، روان کرده (شکم و مانند آن)، زایل کرده رفع کرده، بهم زده، آشکار کرده، راست شده درست شده، حاصل شده نتیجه داده، قطع رابطه کرده، منجلی پس از کسوف و خسوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلوله
تصویر گلوله
((گُ لِ))
هرچیز گرد و گلوله مانند، فشنگ، جسمی ساخته شده از سرب که برای تیراندازی در سلاح های گرم به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گشوده
تصویر گشوده
((گُ دَ یا دِ))
باز شده، وا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
((دِ))
مالیده به چیزی، آغشته، آغشته شده، کثیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلوله
تصویر گلوله
ساچمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
Polluted, Tainted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
pollué, contaminé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
tercemar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
দুষিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
chafu, limea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
오염된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
汚染された , 汚れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
מזוהם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
प्रदूषित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
забруднений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
มลพิษ , สกปรก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
vervuild, besmet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
contaminado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
inquinato, contaminato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
poluído, contaminado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
污染的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
zanieczyszczony, skażony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
verschmutzt, verunreinigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
загрязненный , загрязнённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آلوده
تصویر آلوده
آلودہ
دیکشنری فارسی به اردو