جدول جو
جدول جو

معنی گلف - جستجوی لغت در جدول جو

گلف
نوعی ورزش با گوی و چوگان در میدان وسیع که در زمین آن سوراخ های کوچکی حفر شده و هر بازیکنی باید در ضمن راندن توپ در طول میدان آن را در هر یک از سوراخ ها وارد کند
فرهنگ فارسی عمید
گلف
(گُ لَ)
نام گلی است مشابه گل سرخ. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گلف
(گُ)
نام بازیی است و آن عبارت از زدن به توپ کوچکی است که دارای حالت ارتجاعی است و آنرا با چماقی که به نام گلف کلوب می خوانند بازی میکنند. و سر آن از چوب یا آهن است و دارای یک عده سوراخها (که معمولاً عدد آنها 9 یا 18) است که در فاصله های مختلف روی یک خط سیریا حلقۀ زنجیر قرار دارند و دارای موانع طبیعی یا مصنوعی است که آنها را با ضربه هایی بطور نامنظم قرارداده اند، موضوع بازی این است که باید توپ در هر یک از این سوراخها با چند ضربه که ممکن است داخل شود
لغت نامه دهخدا
گلف
قسمی بازی و آن عبارت است از زدن به توپ کوچکی که دارای حالت ارتجاعی است بوسیله چوبی بنام گلف کلاب. سر چوب مذکور از چوب یا آهن ساخته شده. زمین بازی دارای یک عده سوراخ (معمولا 9 تا 18) است که در فاصله های مختلف روی یک خط سیر یا حلقه زنجیر قرار دارد و دارای موانع طبیعی یا مصنوعی است. بازی کن باید توپ را در هر یک از این سوراخها با چند ضربه که ممکن باشد داخل کند
فرهنگ لغت هوشیار
گلف
((گُ))
نوعی بازی شبیه به چوگان که در آن با چوبی سرکج به توپ ضربه می زنند تا وارد چاله ای بشود که در زمین تعبیه شده است
فرهنگ فارسی معین
گلف
اگر خواب ببینید مشغول بازی گلف یا تماشای این بازی هستید، نشانه آن است که در کسب لذتی افراط می کنید. باختن در بازی گلف، علامت آن است که فردی نادان شما را تحقیر خواهد کرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گلف
با فاصله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلفشان
تصویر گلفشان
(دخترانه)
گل افشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلی
تصویر گلی
(دخترانه)
مانند گل، قرمز رنگ، منسوب به گل، مانند گل، به رنگ گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلفام
تصویر گلفام
(دخترانه)
به رنگ گل سرخ، گلگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خلف
تصویر خلف
برخلاف وعده عمل کردن، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلی
تصویر گلی
به رنگ گل سرخ، گل فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علف
تصویر علف
آنچه چهارپایان می خورند، خوراک چهارپایان، گیاه سبز
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، نبات، نبت، کلأ
علف خرس: کنایه از ویژگی چیز بی ارزشی که به راحتی به دست می آید
علف گربه: در علم زیست شناسی سنبل الطیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله
تصویر گله
شکوه، شکایت، اظهار دلتنگی
گله کردن: شکوه کردن، شکایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلف
تصویر صلف
گزاف گویی کردن، لاف زدن، گذشتن از حد خود در سخن گفتن و خودستایی، بی بهره شدن زن از شوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلفهشنگ
تصویر گلفهشنگ
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، دنگاله، درگاله، دنگداله، گلفخشنگ، برای مثال آب، گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت / همچنان چون شیشۀ سیمین نگون آویخته (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلفخشنگ
تصویر گلفخشنگ
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، دنگاله، درگاله، دنگداله، گلفهشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(سَ/ سِ دَ)
گل پاشان کردن. گل پراکندن. گل ریختن:
خوش باشد در بساره ها می خوردن
وز بام بساره ها گلفشان کردن.
(از فرهنگ اسدی).
رجوع به گل افشان کردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ فَ شَ)
آبی که در فروریختن از جای بلندی یخ بسته باشد مانند یخ زیر ناودان. (برهان) (آنندراج). آنرا دنگداله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). آب فسرده بود که از ناودان فرودآید. (اوبهی). آب فسرده بود که از ناودان آن آب آویخته بودو آب گلفهشنگ نیز گویند. (فرهنگ اسدی) :
آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت
همچنان چون شیشۀ سیمین نگون آویخته.
فرالاوی
لغت نامه دهخدا
گلیدن. جامۀ ابریشمین و زربفت بسیار نازک قندهاری. (دیوان نظام قاری چ استانبول ص 204)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گلرنگ. (آنندراج). به رنگ گل. گلگون. (ناظم الاطباء) :
بر یا خواب چو زاهد نبود بیداری
چند جامی بکش از بادۀ گلفام بخسب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 700).
مرا همچنین چهره گلفام بود
بلورینم از خوبی اندام بود.
سعدی (بوستان).
تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است
در آستینش یا دست و ساعد گلفام.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلفام
تصویر گلفام
گلرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلف
تصویر سلف
باجناق، هم زلف پیشینیان، کسی که در پیش میزیسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلف
تصویر تلف
رایگان، هلاک، اتلاف و زیان و تبذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلف
تصویر خلف
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلف
تصویر حلف
سوگند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلف
تصویر جلف
سفیه و خودسر و بیباک، فرومایه و احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلف
تصویر زلف
موی سر، گیسو
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی رانی) چوبی است که در تفر کشتی عقب سکان نصب کنند و فرمن را چون فرود آرند سر فرمن را بر آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
دلیر آهسته روی آهسته رفتن، جمع دلوف، آله ها، عقاب ها، ماده شتران گرانبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلف
تصویر آلف
خوگر انگلیسی اسپست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلف
تصویر بلف
سخن لاف و گزاف، توپ
فرهنگ لغت هوشیار
ستونهای آهکی مخروطی شکل معلق در سقف غار ها که در نتیجه چکیدن آب سقف غار بوجود میاید، آویزه یخهای مخروطی شکل زیر ناودانها که بشکل انتهای دم گاو در میاید: آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت، همچنان چون شیشه (شوشه دهخدا) سیمین نگون آویخته. (فرالاوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلفام
تصویر گلفام
((گُ))
گلگون، گلرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلو
تصویر گلو
حلق
فرهنگ واژه فارسی سره