نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است، حنطه
نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است، حِنطِه
دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 17هزارگزی باختر هریس و 11هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 549 تن سکنه است. آب آن از چشمه ومحصول آن غلات، حبوبات و سردرختی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 17هزارگزی باختر هریس و 11هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 549 تن سکنه است. آب آن از چشمه ومحصول آن غلات، حبوبات و سردرختی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
در اصل دام خردی است، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. (آنندراج) : حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد بشکند آینه و بر سر راهش ریزد. میرزا معز فطرت (از آنندراج). تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای. صائب (از آنندراج)
در اصل دام خردی است، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. (آنندراج) : حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد بشکند آینه و بر سر راهش ریزد. میرزا معز فطرت (از آنندراج). تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای. صائب (از آنندراج)
پهلوی و پازند گنتم، معربش جندم (در: جوزجندم) ، کردی گنم، افغانی قنوم، وخی قیدیم، سنگلیچی و منجی غندم، سریکلی ژندم، ژندوم، شغنی ژیندم، یودغا قدوم، بلوچی گندیم، و رجوع شود به هوبشمان. گیلکی، فریزندی، یرنی و نطنزی گندم، در دیه های گیلان گندم، سمنانی گوندوم، سنگسری گنوم، سرخه یی گونم، لاسگردی گندم، شهمیرزادی گندوم. گیاهی است از تیره غلات، یکساله، با ساقۀ نازک بندبند و توخالی. برگهای بی دمبرگ ولی نیام دار آن ساقه را در محل گره ها میپوشاند. گل گندم از سنبله هایی تشکیل یافته که شامل سنبله های کوچکتر می باشند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). معروف، و دل چاک از صفات اوست. (آنندراج). اسمران. سمراء. (منتهی الارب). ام ّالطعام. (آنندراج). برّ. بغیث. گندم و گندم مخلوط به جو. تربیّه. حنطه. طعام. فوم. قمح. مغثمر. گندم ناصاف و نابیخته. نضم. گندم گرد و پر. نصیل. گندم صاف. (منتهی الارب). اقسام مختلف گندم که بطورکلی در ایران زراعت میشود عبارت است از: گندم ساتی ووم، تریتیکوم، پوالوس یا گلابرس، موتی کوس و اریس تس. غالباً در ایران گندم را بطور مخلوط میکارند. گندم خوشه سفید، گندم قرمز، سیاه، سخت یا نرم بدون هیچ رعایتی نه از نظر مقاومت با حشرات و نه از حیث نتیجه و حاصل آن نسبت به منطقه ای که کاشته میشود، بطورکلی گندم را در پاییز میکارند و کود به آن نمیدهند، در جلگه ها آن را آبیاری میکنند و در تپّه ها و دامنه هایی که در پای کوه ها واقع شده است بطور دیم زراعت میشود که حاصل آن معمولاً کمتر از نوع قبلی است. در سالهائی که باران کمتر میبارد، گندم دیم خوب به عمل نمی آید. گندم را در بهار نیز میکارند و نام آن را گندم بهاره میگذارند. اگر خشکسالی و آفت نباشد برداشت حاصل گندم بطور متوسط در هر جریب از چهل وپنج تا پنجاه من است و تقریباً هر تخم آن هفت تا هشت تخم میدهد. بعضی نواحی ایران از این قاعده مستثنی است مانند اراضی سیستان و خوزستان که در این نواحی هر تخمی هفتاد تا هشتاد تخم میدهد. آفات گندم عبارت است از: زنگ، سن وملخ که گندم را به کلی نابود میسازد. (از جغرافیای اقتصادی کیهان صص 89- 92). گندم معمولی (تریتیکوم وولگاره). ساقه اش توخالی و دانه هایش برهنه است. رقمهای مختلف آن از روی طول سنبلچه و پرپشتی آنها و ریش و رنگ گل برگ (سفید و قرمز) و رنگ دانه (سفید، نخودی، قهوه ای، قرمز) تشخیص داده میشود. رقمهای معروف گندم معمولی عبارتند از کله گنده و گندم پروانه و گندم بردو و گندم شیشه که زودرس است و از سرما عاجز نیست لیکن محصولش نسبتاً کم و بالای ساقه اش توپر است. دانه هایش مانند شیشه شکننده است و عموماً زرد و گاهی هم بنفش رنگ میباشد و جزء گندمهای ریشدار است. گندم غلافی برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف میباشد و به آسانی از غلاف خود بیرون نمی آید. گندمهای معروف ایران که از جنس گندم معمولی میباشد عبارتند از ساری بوغذای تبریز که نسبتاً زودرس است، گندم قرقلچک که نه زودرس و نه دیررس میباشد و گندم خرقانی و کوسه و فراهان و حنایی که دیررس میباشد. نقاط مهم گندم خیز ایران عبارتند از آذربایجان، خراسان، طهران، همدان، عراق، فارس، اصفهان و کرمانشاهان. شرایط نمو گندم: گندم در نقاطی خوب نمو میکند که لااقل حرارت متوسط سالیانۀ آنها 75 و 3 درجه و حرارت متوسط تابستانشان 14 درجۀ سانتیگراد باشد. گندم بهاره تمام مراحل نشو و نمای خود را در بهار و تابستان طی می نمایند درصورتی که گندم پائیزه یک مرحله عمر خود را در پائیز طی کرده است. هرگاه گندم پائیزه را در بهار بکارند سبز میشود، لیکن نموّش کامل نشده محصول نمیدهد. بالعکس اگر گندم بهاره را پائیز بکارند با سرمای زمستان مقاومت نکرده منهدم میشود لیکن گندم رقمهایی هم دارد که پائیزه - بهاره هستند یعنی هم میتوان بذر آن را در پاییز و هم در بهار کاشت محصول هر دو خوب و یکسان است. در جلگه یعنی نقاطی که بهارزود گرم میشود و تابستان خیلی گرم و کم باران است و در اراضی سبک شنی گرم، گندم زودتر از معمول میرسد درصورتی که در نواحی مرطوب سواحل دریا یا نقاط سردسیر کوهستانی و در اراضی سنگین رسی محصول گندم دیرتر به دست می آید. هرگاه بذر گندم وقتی سبز شود که هوا سرد باشد (8 درجۀ سانتیگراد) ، بعدها در برابر سرما مقاومت خواهد کرد و بالعکس اگر موقع سبز شدن آن هوا گرم باشد (18 درجه) در مقابل سرما مقاومتش کمتر خواهد بود. سرمای اواخر بهار نمو گندم را به تأخیر می اندازد و اگر در این موقع هوا مرطوب و مه دار بشود آفت زنگ وگرده به گندم میزند. زمین گندم، زمین رسی و رسی شنی است که سیاه خاک داشته باشد. اراضی باطلاقی و شن سبک به درد زراعت گندم نمیخورد. گردش زراعتی: بعد از آیش، گندم خوب میروید مخصوصاً در نواحی خشک زیرا زمین آیش بیشتر از زمین کاشته رطوبت در خود نگاه میدارد. علاوه بر این میتوان قبل از گندم در مزرعه منداب، شلغم روغنی، باقلا، ماش، توتون و شاهدانه کاشت. بعد از برداشت محصول شبدر و ذرت سبز علوفه ای هم ممکن است به زراعت گندم مبادرت کرد لیکن در زمین کتان زراعت گندم چندان مناسب نیست و بدترین گردش زراعتی گندم زراعت گندم بعد از گندم یا سایر نباتات غله ای قبل یا بعد از آن است. تهیۀ زمین: زمین گندم باید فاقد علف هرز باشد و قبل ازکشت بذر باید آخرین شخم را به زمین زد. بعد از برداشت محصول شلغم روغنی و منداب وقت کافی برای شخم مکررسطحی و عمیق هست درصورتی که زمین شبدر پرعلف باشد چند شخم به زمین میزنند لیکن اگر پوک و کم علف باشد یک شخم کافی است. بعد از برداشت محصول علوفه ای سبز، اگروقت باشد دو تخم و اگر نباشد یک تخم به زمین زده بعد به کشت بذر گندم اقدام مینمایند، هرگاه گندم را پس از درو نباتات وجینی بکارند یک شخم کافی است بعد ازچغندر و سایر نباتات ریشه بلند، شخم سطحی میزنند لیکن بعد از نباتات ریشه کوتاه شخم عمیق باید زد. عموماًبه زراعتهای قبل از گندم کود میدهند و گندم از پوسیدۀ آنها استفاده میکند. بذر گندم: دانه هایی که برای بذر انتخاب میشود باید سنگین باشد. گندم بذر را بهتر آن است که مطابق معمول بکوبند نه به وسیلۀ ماشین خرمنکوب زیرا ماشین به گندم خراش میدهد و بعضی از دانه ها را میشکند. قسمتی که شکسته به کار بذر نمیخورد چون سبز نمیکند و قسمتی که خراش خورده، اگر ضدعفونی بذر لازم شود، به واسطۀ نفوذ دوا فاسد میشود. بذرکاری پاییزه باید زود شروع شود زیرا گندم پاییزه که 10 تا 12 روزپس از کشت سبز میشود باید قبل از شروع سرما جوانه بزند و یک مرحلۀ عمر خود را طی کند. جوانه زدن و نموگندم در حرارت متوسط 9 درجه و سبز شدن بذر آن در 5 درجه متوقف میگردد. علاوه بر این بذری که زود کاشته شود (هراکش) از سرمای زمستان ایمن بوده و محصولش هم زیاد خواهد شد. بذر بهاره را هم باید حتی الامکان هراکش کاشت. مقدار بذری که برای پاییزکاری و بهاره کاری به طور دست پاش و با ماشین بذرافشان جهت هر یک هکتار زمین (ده هزار متر مربع) لازم است از این قرار است: بذر، دست پاش، با ماشین بذرافشان گندم پاییزه، 160- 130 کیلوگرام، 115- 150 کیلوگرام. گندم بهاره، 170- 230 کیلوگرام، 150- 180کیلوگرام. درصورتی که زمین نمناک باشد بذر گندم را 4سانتیمتر ولی در اراضی سبک که نسبتاً خشک است 5 تا 6 سانتیمتر زیر خاک میکنند. فاصله دو ردیف را در کشت با ماشین در حدود 15 سانتیمتر میگیرند. در نواحی خشک و دیم فاصله را زیادتر میگیرند. بذر دست پاش را درصورتی که زمین مرطوب باشد با دندانه زیر خاک میکنند ودر اراضی خشک با گاوآهن بذر. پرستاری گندم: در زمستان بر اثر یخ زدن و سرد و گرم شدن زمین مقداری از گندمها ریشه کن میشود. باد هم به این مسأله کمک میکند. بنابراین در بهار باید همین که مزرعه گاو آمد به زمین غلطک بزند تا علاوه بر جابه جا کردن و خاک دادن به ریشه های مزبور سلۀ زمین هم بشکند. خوابیدگی گندمها هم به زودی مرتفع شده دوباره به حالت اول برمیگردد. درصورتی که بر اثر کثرت بذر و پرپشتی حاصل و وزش باد یا فشار رگبار گندم بخوابد و دیگر بلند نشود میتوان قبل از زمستان یا در میان زمستان یا اوایل بهار وقتی که هوا خشک است مزرعه را سرچر کرد یعنی گلۀ گوسفند را در آن رها کرده با سرعت تمام آن را راند تا گوسفندان گندم را از ته نکنند. در بهار به جای سرچر ممکن است سر حاصل را (درصورتی که گندم 30 سانتیمتر ارتفاع داشته باشد) با داسقاله یا داس زد و اگر ارتفاع آنها 15 سانتیمتر باشد با ماشین علف دروکن یک دسته سر آنها را زد و یا آنکه به وسیلۀ دندانه های بران گندم را تنک کرد. هرگاه گندم پاییزه از زمستان قوی و سالم نرهد باید کود طویلۀ پوسیده به آن داد و روی آن دندانه زد تا پاجوش بزند. آفات گندم: آفات قارچی گندم عبارتند از زنگ، سیاهک، سیاه دانه، گرده و آفات حیوانیش موش صحرایی، سوسک طلایی، کرم چغندر، سوسک غله، زنبور غله، مگس گل، غنج خاکستری، شتۀ برگ، پاحبابیها، سن و ملخ... آبیاری: آبیاری گندم البته بسته به محل و آب و هوا و جنس زمین و نوع گندم است لیکن بطورکلی میتوان گفت که گندم آبی را 3 تا 6 مرتبه یا بیشتر آب میدهند. اولین آب را که در پاییز قبل از شروع زمستان میدهند خاک آب گویند. اول بهار هم درصورتی که زمین خشک باشد یک آب بهاره داده میشود. در موقع گل هم آبی موسوم به گل آب به زراعت میدهند. در وقت دانه بستن آب دیگری معروف به دانه آب و برای آخرین دفعه مرگ آب داده میشود. درو: هر وقت دانه های سنبل بست و سفت شد موقع درو رسیده است. در ایران محصول خوب است وقتی یک تخم 8 تا 10 تخم بدهد. کمتر از آن متوسط و بیشتر از آن خیلی عالی است بنابراین اگر به طور متوسط در هر جریبی 50 من بذر بکارند و پنج خروار از آن محصول بردارند کاملاً راضی هستند. در اروپا از یک هکتار زمین لااقل 780 تا 1000 و به طور متوسط 1300 تا 1800 و اکثر از 1950 تا 4800 کیلوگرام محصول گندم برمیدارند یعنی به طورکلی اقل محصول (در زمینهای پست نامرغوب) دو خروار و نیم و اکثر محصول 16 خروار است. محصول کاه یک جریب از 1800 تا 3000 و 8000 کیلوگرام است. به طورکلی باید در نواحی خشک برای صد کیلوگرام دانه دویست کیلوگرام کاه و کلش حساب کرد و در نواحی مرطوب حتی 250 تا 330 کیلوگرم است. گندم بهاره محصولش کمتر و متغیرتر از گندم پائیزه است به طوری که محصول گندم بهاره یک هکتار زمین 700 تا 1000 و 2500 کیلوگرام (حداقل 2 خروار و سی من، حداکثر 8 خروارو سی من) و محصول کاه آن 1000 تا 2000 و 4000 کیلوگرام میباشد. (از فرهنگ روستایی تقی بهرامی صص 1040 -1043). و رجوع به ذیل گندمیان و گیاه شناسی گل گلاب صص 292- 294 شود: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. رودکی. زمانی بدین داس گندم درو بکن پاک پالیزم از خاک [خار و؟] خو. اسدی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). به دانۀ گندم اندر چیست کو مر خاک و سرگین را چنین کرده ست کو را کس همی زین دو نپندارد. ناصرخسرو. تو آن گندم نمای جوفروشی که در گندم جو پوسیده پوشی. نظامی. باآنکه خداوندرحیم است و کریم گندم ندهد بار چو جو می کاری. مولوی. - جوگندم، جوی که به گندم شباهت دارد، و ابوریحان نویسد: خندروس به نزدیک اطبا گندم رومی را گویند و در لغت سلت را خندروس گویند و معنی سلت به پارسی جوگندم باشد یعنی جوی که به گندم شباهت دارد. (از هرمزدنامۀ پورداود ص 143 حاشیه ٔ1). - دیوگندم. رجوع به همین کلمه شود. - گل گندم. رجوع به همین کلمه شود. - گندم آب، گندم او، در چهارمحال اصفهان، مقداری گندم که در آب ریخته و پس از یکی دو روزآب آن را چون غذا یا دوا به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف). در حاشیۀ مثنوی چ علاءالدوله نوشته شده است، صافی گندم که جزو بدن میشود: و اگر بیمار از ماءالعسل نفور باشد و یا اگر اسهال از حد میگذرد به عوض ماءالعسل کشکاب یا گندم آب باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). معده خر که کشد در اجتذاب معده مردم جذوب گندم آب. مولوی. - گندم آرد، گندمی که آن را به صورت آرد درمی آورند. - گندم او. رجوع به گندم آب شود. - گندم برج، در اصطلاح اهل چهارمحال، گندم خرددانۀ مایل به سرخی کم بها. (یادداشت مؤلف). - گندم برشته، گندم بودادۀ بر تاوه تفته بی روغن و آب: مثل گندم برشته ٔ، سخت بی تاب، سخت متأثر و متألم و با خشم و غضب، مرادف: مثل اسفند بر آتش. - گندم خوردن، بی فرمانی کردن. - ، خوار گشتن. - ، بیرون شدن. - ، فریب خوردن. (مؤید الفضلاء). - گندم دراز چگل، نوعی گندم که ریشه های سنبلش از گندمهای دیگر درازتر است. - گندم دیوانه، یک نوع دانۀ معروف به تلخ دانه که تلخک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دنقه. دوسر. زن ّ. سعّ. سعیع. سنف. شالم. شولم. شیلم. (منتهی الارب). - گندم رومی، خندروس. رجوع به همین کلمه شود. - گندم سیاه،قره باش. نوعی گندم که در نقاط مرطوب میروید و دانه های آن دارای نشاستۀ زیاد است و در ممالکی که گندم به عمل نمی آید آن را به جای گندم آرد مصرف میکنند. (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 272). گندم سیاه از فامیل پولی گوناسه و اصلش از منچوری است. دانۀ گندم سیاه معمولی سیاه است لیکن رقمی هم دارد که رنگش خاکستری می باشد. از گندم سیاه آرد، الکل و غذاهای آردی تهیه میشود و دانۀ آن را به مرغان پرواری میدهند. گندم سیاه در اراضی شنی و رسی به خوبی میروید لیکن اراضی آهکی برای زراعت این نبات مناسب نیست. در گردش زراعتی هم بعد از هر زراعتی میتوان این نبات را کاشت، در نقاط گرمسیری میتوان پس از شخم کاه بن به کشت گندم سیاه پرداخت. هرگاه به طور دست پاش بکارند 70 الی 100 و چنانچه با ماشین کاشته شود 40 الی 20 کیلوگرام بذر برای هر جریبی لازم است 5 الی 8 روز پس از کاشت دو برگ دانه سبز میشود. سرما زود به نبات گندم سیاه لطمه وارد میسازد. پس از آنکه بذر کاشته شد رطوبت زیادی لازم ندارد. بیشتر آب مورد احتیاج آن از موقعی است که سومین برگش درآمده تا کمی قبل از گل کردن آن. از این به بعد هم به آب چندان احتیاجی ندارد. بیشتر آفاتی که در غلات پیدا میشود در زراعت این نبات هم دیده میشود، مانند سیاهک، زنگ، سوسک طلایی و غیره. پس از آنکه اکثر دانه های گندم سیاه قهوه ای تند شدند بدون ملاحظه ٔاینکه هنوز مقداری گل به بوته های آن باشد باید عمل درو را شروع کرد. محصول دانۀ آن در حدود 1100 و محصول کاه آن 1000 تا 3500 کیلوگرام است. (از فرهنگ روستائی ص 1044). - گندم سینه، شکافته سینه: هرکه به یک جو خلاف سینۀ او جست باد به تیغ زمانه گندم سینه. سوزنی. - گندم کرمانی، رشته فرنگی که ورمیسل گویند. (ناظم الاطباء). - گندمکه، گندم مکه. رجوع به همین کلمه شود. - گندم مصری، بلال. ذرت. گندم مکه. رجوع به گندم مکه و ذرت شود. - گندم مکه، صنفی از حبوب شبیه به گندم است. نان آن شیرین تر از گندم و طعام اهل صفا است و بسیار از آن خورند، و آن را به عربی علس گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). گندمکه. گندم مکی. گندم مصری. ذرت. بلال. مؤلف هرمزد آرد: در گیلان ذرت را باباگندم گویند، همچنین مکابج (= برنج مکه) خوانند. در آذربایجان ’ذرت’ را مکه نامند. در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: ’ذرۀ مکه خندروس است’. در مخزن الادویه که در هند نوشته شده گوید: ’خندروس و آن را خالادن و به فارسی دزۀ مکه وبه عربی حنطۀ رومیه و در تنکابن گندم مکه و به هندی جوار نامند’. شک نیست که مکه و مکا در لهجۀ آذربایجانی و گیلکی همان ’مکه’ است که در تحفۀ حکیم مؤمن و مخزن الادویه یاد گردیده است. در منتهی الارب آمده: ’علس و نوعی از گندم دوگانه در یک غلاف و آن گندم صنعاست و گندم مکه نیز گویند’. در برخی از فرهنگهای فارسی گندم مکه یاد شده و عربی آن علس دانسته شده که یک گونه گندم است. مکه ندانستم چه لغتی است، در زبانهای هند هم ریشه و بن آن دانسته نشده است. در بسیاری از زبانهای رایج کنونی هندوستان چنانکه در هندی و بنگالی و مراتی و تامیل و تلوگو (دو زبان در اویدی در جنوب) مکه و مکای و مکی و موکه و مکه گویند... (پورداود هرمزدنامه ص 142 و 143 مقالۀ ذرت). - گندمی رنگ، به رنگ گندم. سیاه چهره: بر آن گونۀ گندمی رنگ او چو مشک سیه خال جوسنگ او. نظامی. - گوزگندم، جوزجندم.رجوع به همین کلمه شود. - امثال: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو. مولوی (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). نظیر: ما را صنما همی بدی پیش آری از ما تو چرا امید نیکی داری رو رو جانا همی غلط پنداری گندم نتوان درود چون جو کاری. (قابوسنامه، از امثال وحکم ج 3 ص 1327). آن قدر با تن مدارا کن که جان صافی شود گندمت را پاک کردی پای بر غربال زن. صائب (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن. صائب (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندم خوردیم از بهشت بیرونمان کردند، به طنز، گناهی را مرتکب نشده ام تا مستوجب عتاب یا پنداشتی باشم. خدایگانا گندم نخورده چون آدم برون فتادم ناگه ز روضۀ رضوان. سیدحسن غزنوی (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندم که سه پایه بست اندر تا پوست، بعد از سه شاخ شدن ریشه کمتر آفت و آسیبی به گندم رسد. (امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندم نما و جوفروش، نظیر: ارزن نما و ریگ پیما. (امثال و حکم ج 3 ص 1327). نان گندم شکم پولادین میخواهد. خدا میان گندم خط گذاشته است. مثل گندم، برهنه: چو گندم است برهنه رهی ز کسوت عقل از آن به عشوۀ امّید در جوال شده ست. رضی الدین نیشابوری (از امثال و حکم ص 1480). مثل گندم روی تابه، سخت در اضطراب. رجوع به گندم برشته شود. بی آرد میشود به سوی خانه زآسیا آنکو نبرد گندم چون بآسیا شده ست. ناصرخسرو. گندم به هم نرسد جو غنیمت است، نظیر: دستت چو نمیرسد به کوکو شفنه پلو را فروکو. (فرهنگ عوام). ، وزنی معادل بیست ویک گرم
پهلوی و پازند گنتم، معربش جندم (در: جوزجندم) ، کردی گَنم، افغانی قنوم، وخی قیدیم، سنگلیچی و منجی غندم، سریکلی ژندم، ژندوم، شغنی ژیندم، یودغا قدوم، بلوچی گندیم، و رجوع شود به هوبشمان. گیلکی، فریزندی، یرنی و نطنزی گندم، در دیه های گیلان گندم، سمنانی گوندوم، سنگسری گنوم، سرخه یی گونم، لاسگردی گندم، شهمیرزادی گندوم. گیاهی است از تیره غلات، یکساله، با ساقۀ نازک بندبند و توخالی. برگهای بی دمبرگ ولی نیام دار آن ساقه را در محل گره ها میپوشاند. گل گندم از سنبله هایی تشکیل یافته که شامل سنبله های کوچکتر می باشند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). معروف، و دل چاک از صفات اوست. (آنندراج). اَسْمَران. سَمْراء. (منتهی الارب). ام ّالطعام. (آنندراج). بُرّ. بَغیث. گندم و گندم مخلوط به جو. تُربیَّه. حِنطه. طَعام. فوم. قَمح. مُغثَمَر. گندم ناصاف و نابیخته. نَضم. گندم گرد و پر. نَصیل. گندم صاف. (منتهی الارب). اقسام مختلف گندم که بطورکلی در ایران زراعت میشود عبارت است از: گندم ساتی ووم، تریتیکوم، پوالوس یا گلابرس، موتی کوس و اریس تس. غالباً در ایران گندم را بطور مخلوط میکارند. گندم خوشه سفید، گندم قرمز، سیاه، سخت یا نرم بدون هیچ رعایتی نه از نظر مقاومت با حشرات و نه از حیث نتیجه و حاصل آن نسبت به منطقه ای که کاشته میشود، بطورکلی گندم را در پاییز میکارند و کود به آن نمیدهند، در جلگه ها آن را آبیاری میکنند و در تپّه ها و دامنه هایی که در پای کوه ها واقع شده است بطور دیم زراعت میشود که حاصل آن معمولاً کمتر از نوع قبلی است. در سالهائی که باران کمتر میبارد، گندم دیم خوب به عمل نمی آید. گندم را در بهار نیز میکارند و نام آن را گندم بهاره میگذارند. اگر خشکسالی و آفت نباشد برداشت حاصل گندم بطور متوسط در هر جریب از چهل وپنج تا پنجاه من است و تقریباً هر تخم آن هفت تا هشت تخم میدهد. بعضی نواحی ایران از این قاعده مستثنی است مانند اراضی سیستان و خوزستان که در این نواحی هر تخمی هفتاد تا هشتاد تخم میدهد. آفات گندم عبارت است از: زنگ، سن وملخ که گندم را به کلی نابود میسازد. (از جغرافیای اقتصادی کیهان صص 89- 92). گندم معمولی (تریتیکوم وولگاره). ساقه اش توخالی و دانه هایش برهنه است. رقمهای مختلف آن از روی طول سنبلچه و پرپشتی آنها و ریش و رنگ گل برگ (سفید و قرمز) و رنگ دانه (سفید، نخودی، قهوه ای، قرمز) تشخیص داده میشود. رقمهای معروف گندم معمولی عبارتند از کله گنده و گندم پروانه و گندم بردو و گندم شیشه که زودرس است و از سرما عاجز نیست لیکن محصولش نسبتاً کم و بالای ساقه اش توپر است. دانه هایش مانند شیشه شکننده است و عموماً زرد و گاهی هم بنفش رنگ میباشد و جزء گندمهای ریشدار است. گندم غلافی برخلاف گندم معمولی دارای جلد یا غلاف میباشد و به آسانی از غلاف خود بیرون نمی آید. گندمهای معروف ایران که از جنس گندم معمولی میباشد عبارتند از ساری بوغذای تبریز که نسبتاً زودرس است، گندم قرقلچک که نه زودرس و نه دیررس میباشد و گندم خرقانی و کوسه و فراهان و حنایی که دیررس میباشد. نقاط مهم گندم خیز ایران عبارتند از آذربایجان، خراسان، طهران، همدان، عراق، فارس، اصفهان و کرمانشاهان. شرایط نمو گندم: گندم در نقاطی خوب نمو میکند که لااقل حرارت متوسط سالیانۀ آنها 75 و 3 درجه و حرارت متوسط تابستانشان 14 درجۀ سانتیگراد باشد. گندم بهاره تمام مراحل نشو و نمای خود را در بهار و تابستان طی می نمایند درصورتی که گندم پائیزه یک مرحله عمر خود را در پائیز طی کرده است. هرگاه گندم پائیزه را در بهار بکارند سبز میشود، لیکن نموّش کامل نشده محصول نمیدهد. بالعکس اگر گندم بهاره را پائیز بکارند با سرمای زمستان مقاومت نکرده منهدم میشود لیکن گندم رقمهایی هم دارد که پائیزه - بهاره هستند یعنی هم میتوان بذر آن را در پاییز و هم در بهار کاشت محصول هر دو خوب و یکسان است. در جلگه یعنی نقاطی که بهارزود گرم میشود و تابستان خیلی گرم و کم باران است و در اراضی سبک شنی گرم، گندم زودتر از معمول میرسد درصورتی که در نواحی مرطوب سواحل دریا یا نقاط سردسیر کوهستانی و در اراضی سنگین رسی محصول گندم دیرتر به دست می آید. هرگاه بذر گندم وقتی سبز شود که هوا سرد باشد (8 درجۀ سانتیگراد) ، بعدها در برابر سرما مقاومت خواهد کرد و بالعکس اگر موقع سبز شدن آن هوا گرم باشد (18 درجه) در مقابل سرما مقاومتش کمتر خواهد بود. سرمای اواخر بهار نمو گندم را به تأخیر می اندازد و اگر در این موقع هوا مرطوب و مه دار بشود آفت زنگ وگرده به گندم میزند. زمین گندم، زمین رسی و رسی شنی است که سیاه خاک داشته باشد. اراضی باطلاقی و شن سبک به درد زراعت گندم نمیخورد. گردش زراعتی: بعد از آیش، گندم خوب میروید مخصوصاً در نواحی خشک زیرا زمین آیش بیشتر از زمین کاشته رطوبت در خود نگاه میدارد. علاوه بر این میتوان قبل از گندم در مزرعه منداب، شلغم روغنی، باقلا، ماش، توتون و شاهدانه کاشت. بعد از برداشت محصول شبدر و ذرت سبز علوفه ای هم ممکن است به زراعت گندم مبادرت کرد لیکن در زمین کتان زراعت گندم چندان مناسب نیست و بدترین گردش زراعتی گندم زراعت گندم بعد از گندم یا سایر نباتات غله ای قبل یا بعد از آن است. تهیۀ زمین: زمین گندم باید فاقد علف هرز باشد و قبل ازکشت بذر باید آخرین شخم را به زمین زد. بعد از برداشت محصول شلغم روغنی و منداب وقت کافی برای شخم مکررسطحی و عمیق هست درصورتی که زمین شبدر پرعلف باشد چند شخم به زمین میزنند لیکن اگر پوک و کم علف باشد یک شخم کافی است. بعد از برداشت محصول علوفه ای سبز، اگروقت باشد دو تخم و اگر نباشد یک تخم به زمین زده بعد به کشت بذر گندم اقدام مینمایند، هرگاه گندم را پس از درو نباتات وجینی بکارند یک شخم کافی است بعد ازچغندر و سایر نباتات ریشه بلند، شخم سطحی میزنند لیکن بعد از نباتات ریشه کوتاه شخم عمیق باید زد. عموماًبه زراعتهای قبل از گندم کود میدهند و گندم از پوسیدۀ آنها استفاده میکند. بذر گندم: دانه هایی که برای بذر انتخاب میشود باید سنگین باشد. گندم بذر را بهتر آن است که مطابق معمول بکوبند نه به وسیلۀ ماشین خرمنکوب زیرا ماشین به گندم خراش میدهد و بعضی از دانه ها را میشکند. قسمتی که شکسته به کار بذر نمیخورد چون سبز نمیکند و قسمتی که خراش خورده، اگر ضدعفونی بذر لازم شود، به واسطۀ نفوذ دوا فاسد میشود. بذرکاری پاییزه باید زود شروع شود زیرا گندم پاییزه که 10 تا 12 روزپس از کشت سبز میشود باید قبل از شروع سرما جوانه بزند و یک مرحلۀ عمر خود را طی کند. جوانه زدن و نموگندم در حرارت متوسط 9 درجه و سبز شدن بذر آن در 5 درجه متوقف میگردد. علاوه بر این بذری که زود کاشته شود (هراکش) از سرمای زمستان ایمن بوده و محصولش هم زیاد خواهد شد. بذر بهاره را هم باید حتی الامکان هراکش کاشت. مقدار بذری که برای پاییزکاری و بهاره کاری به طور دست پاش و با ماشین بذرافشان جهت هر یک هکتار زمین (ده هزار متر مربع) لازم است از این قرار است: بذر، دست پاش، با ماشین بذرافشان گندم پاییزه، 160- 130 کیلوگرام، 115- 150 کیلوگرام. گندم بهاره، 170- 230 کیلوگرام، 150- 180کیلوگرام. درصورتی که زمین نمناک باشد بذر گندم را 4سانتیمتر ولی در اراضی سبک که نسبتاً خشک است 5 تا 6 سانتیمتر زیر خاک میکنند. فاصله دو ردیف را در کشت با ماشین در حدود 15 سانتیمتر میگیرند. در نواحی خشک و دیم فاصله را زیادتر میگیرند. بذر دست پاش را درصورتی که زمین مرطوب باشد با دندانه زیر خاک میکنند ودر اراضی خشک با گاوآهن بذر. پرستاری گندم: در زمستان بر اثر یخ زدن و سرد و گرم شدن زمین مقداری از گندمها ریشه کن میشود. باد هم به این مسأله کمک میکند. بنابراین در بهار باید همین که مزرعه گاو آمد به زمین غلطک بزند تا علاوه بر جابه جا کردن و خاک دادن به ریشه های مزبور سلۀ زمین هم بشکند. خوابیدگی گندمها هم به زودی مرتفع شده دوباره به حالت اول برمیگردد. درصورتی که بر اثر کثرت بذر و پرپشتی حاصل و وزش باد یا فشار رگبار گندم بخوابد و دیگر بلند نشود میتوان قبل از زمستان یا در میان زمستان یا اوایل بهار وقتی که هوا خشک است مزرعه را سرچر کرد یعنی گلۀ گوسفند را در آن رها کرده با سرعت تمام آن را راند تا گوسفندان گندم را از ته نکنند. در بهار به جای سرچر ممکن است سر حاصل را (درصورتی که گندم 30 سانتیمتر ارتفاع داشته باشد) با داسقاله یا داس زد و اگر ارتفاع آنها 15 سانتیمتر باشد با ماشین علف دروکن یک دسته سر آنها را زد و یا آنکه به وسیلۀ دندانه های بران گندم را تنک کرد. هرگاه گندم پاییزه از زمستان قوی و سالم نرهد باید کود طویلۀ پوسیده به آن داد و روی آن دندانه زد تا پاجوش بزند. آفات گندم: آفات قارچی گندم عبارتند از زنگ، سیاهک، سیاه دانه، گرده و آفات حیوانیش موش صحرایی، سوسک طلایی، کرم چغندر، سوسک غله، زنبور غله، مگس گل، غنج خاکستری، شتۀ برگ، پاحبابیها، سن و ملخ... آبیاری: آبیاری گندم البته بسته به محل و آب و هوا و جنس زمین و نوع گندم است لیکن بطورکلی میتوان گفت که گندم آبی را 3 تا 6 مرتبه یا بیشتر آب میدهند. اولین آب را که در پاییز قبل از شروع زمستان میدهند خاک آب گویند. اول بهار هم درصورتی که زمین خشک باشد یک آب بهاره داده میشود. در موقع گل هم آبی موسوم به گل آب به زراعت میدهند. در وقت دانه بستن آب دیگری معروف به دانه آب و برای آخرین دفعه مرگ آب داده میشود. درو: هر وقت دانه های سنبل بست و سفت شد موقع درو رسیده است. در ایران محصول خوب است وقتی یک تخم 8 تا 10 تخم بدهد. کمتر از آن متوسط و بیشتر از آن خیلی عالی است بنابراین اگر به طور متوسط در هر جریبی 50 من بذر بکارند و پنج خروار از آن محصول بردارند کاملاً راضی هستند. در اروپا از یک هکتار زمین لااقل 780 تا 1000 و به طور متوسط 1300 تا 1800 و اکثر از 1950 تا 4800 کیلوگرام محصول گندم برمیدارند یعنی به طورکلی اقل محصول (در زمینهای پست نامرغوب) دو خروار و نیم و اکثر محصول 16 خروار است. محصول کاه یک جریب از 1800 تا 3000 و 8000 کیلوگرام است. به طورکلی باید در نواحی خشک برای صد کیلوگرام دانه دویست کیلوگرام کاه و کلش حساب کرد و در نواحی مرطوب حتی 250 تا 330 کیلوگرم است. گندم بهاره محصولش کمتر و متغیرتر از گندم پائیزه است به طوری که محصول گندم بهاره یک هکتار زمین 700 تا 1000 و 2500 کیلوگرام (حداقل 2 خروار و سی من، حداکثر 8 خروارو سی من) و محصول کاه آن 1000 تا 2000 و 4000 کیلوگرام میباشد. (از فرهنگ روستایی تقی بهرامی صص 1040 -1043). و رجوع به ذیل گندمیان و گیاه شناسی گل گلاب صص 292- 294 شود: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. رودکی. زمانی بدین داس گندم درو بکن پاک پالیزم از خاک [خار و؟] خو. اسدی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). به دانۀ گندم اندر چیست کو مر خاک و سرگین را چنین کرده ست کو را کس همی زین دو نپندارد. ناصرخسرو. تو آن گندم نمای جوفروشی که در گندم جو پوسیده پوشی. نظامی. باآنکه خداوندرحیم است و کریم گندم ندهد بار چو جو می کاری. مولوی. - جوگندم، جوی که به گندم شباهت دارد، و ابوریحان نویسد: خندروس به نزدیک اطبا گندم رومی را گویند و در لغت سلت را خندروس گویند و معنی سلت به پارسی جوگندم باشد یعنی جوی که به گندم شباهت دارد. (از هرمزدنامۀ پورداود ص 143 حاشیه ٔ1). - دیوگندم. رجوع به همین کلمه شود. - گل گندم. رجوع به همین کلمه شود. - گندم آب، گندم او، در چهارمحال اصفهان، مقداری گندم که در آب ریخته و پس از یکی دو روزآب آن را چون غذا یا دوا به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف). در حاشیۀ مثنوی چ علاءالدوله نوشته شده است، صافی گندم که جزو بدن میشود: و اگر بیمار از ماءالعسل نفور باشد و یا اگر اسهال از حد میگذرد به عوض ماءالعسل کشکاب یا گندم آب باید داد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). معده خر که کشد در اجتذاب معده مردم جذوب گندم آب. مولوی. - گندم آرد، گندمی که آن را به صورت آرد درمی آورند. - گندم او. رجوع به گندم آب شود. - گندم بَرج، در اصطلاح اهل چهارمحال، گندم خرددانۀ مایل به سرخی کم بها. (یادداشت مؤلف). - گندم برشته، گندم بودادۀ بر تاوه تفته بی روغن و آب: مثل گندم برشته ٔ، سخت بی تاب، سخت متأثر و متألم و با خشم و غضب، مرادف: مثل اسفند بر آتش. - گندم خوردن، بی فرمانی کردن. - ، خوار گشتن. - ، بیرون شدن. - ، فریب خوردن. (مؤید الفضلاء). - گندم دراز چگل، نوعی گندم که ریشه های سنبلش از گندمهای دیگر درازتر است. - گندم دیوانه، یک نوع دانۀ معروف به تلخ دانه که تلخک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دَنَقه. دَوسَر. زِن ّ. سُعّ. سَعیع. سِنف. شالَم. شَولَم. شَیلَم. (منتهی الارب). - گندم رومی، خندروس. رجوع به همین کلمه شود. - گندم سیاه،قره باش. نوعی گندم که در نقاط مرطوب میروید و دانه های آن دارای نشاستۀ زیاد است و در ممالکی که گندم به عمل نمی آید آن را به جای گندم آرد مصرف میکنند. (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 272). گندم سیاه از فامیل پولی گوناسه و اصلش از منچوری است. دانۀ گندم سیاه معمولی سیاه است لیکن رقمی هم دارد که رنگش خاکستری می باشد. از گندم سیاه آرد، الکل و غذاهای آردی تهیه میشود و دانۀ آن را به مرغان پرواری میدهند. گندم سیاه در اراضی شنی و رسی به خوبی میروید لیکن اراضی آهکی برای زراعت این نبات مناسب نیست. در گردش زراعتی هم بعد از هر زراعتی میتوان این نبات را کاشت، در نقاط گرمسیری میتوان پس از شخم کاه بن به کشت گندم سیاه پرداخت. هرگاه به طور دست پاش بکارند 70 الی 100 و چنانچه با ماشین کاشته شود 40 الی 20 کیلوگرام بذر برای هر جریبی لازم است 5 الی 8 روز پس از کاشت دو برگ دانه سبز میشود. سرما زود به نبات گندم سیاه لطمه وارد میسازد. پس از آنکه بذر کاشته شد رطوبت زیادی لازم ندارد. بیشتر آب مورد احتیاج آن از موقعی است که سومین برگش درآمده تا کمی قبل از گل کردن آن. از این به بعد هم به آب چندان احتیاجی ندارد. بیشتر آفاتی که در غلات پیدا میشود در زراعت این نبات هم دیده میشود، مانند سیاهک، زنگ، سوسک طلایی و غیره. پس از آنکه اکثر دانه های گندم سیاه قهوه ای تند شدند بدون ملاحظه ٔاینکه هنوز مقداری گل به بوته های آن باشد باید عمل درو را شروع کرد. محصول دانۀ آن در حدود 1100 و محصول کاه آن 1000 تا 3500 کیلوگرام است. (از فرهنگ روستائی ص 1044). - گندم سینه، شکافته سینه: هرکه به یک جو خلاف سینۀ او جست باد به تیغ زمانه گندم سینه. سوزنی. - گندم کرمانی، رشته فرنگی که ورمیسل گویند. (ناظم الاطباء). - گندمکه، گندم مکه. رجوع به همین کلمه شود. - گندم مصری، بلال. ذرت. گندم مکه. رجوع به گندم مکه و ذرت شود. - گندم مکه، صنفی از حبوب شبیه به گندم است. نان آن شیرین تر از گندم و طعام اهل صفا است و بسیار از آن خورند، و آن را به عربی عَلَس گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). گندمکه. گندم مکی. گندم مصری. ذرت. بلال. مؤلف هرمزد آرد: در گیلان ذرت را باباگندم گویند، همچنین مکابج (= برنج مکه) خوانند. در آذربایجان ’ذرت’ را مکه نامند. در تحفۀ حکیم مؤمن آمده: ’ذرۀ مکه خندروس است’. در مخزن الادویه که در هند نوشته شده گوید: ’خندروس و آن را خالادن و به فارسی دزۀ مکه وبه عربی حنطۀ رومیه و در تنکابن گندم مکه و به هندی جوار نامند’. شک نیست که مکه و مکا در لهجۀ آذربایجانی و گیلکی همان ’مکه’ است که در تحفۀ حکیم مؤمن و مخزن الادویه یاد گردیده است. در منتهی الارب آمده: ’علس و نوعی از گندم دوگانه در یک غلاف و آن گندم صنعاست و گندم مکه نیز گویند’. در برخی از فرهنگهای فارسی گندم مکه یاد شده و عربی آن علس دانسته شده که یک گونه گندم است. مکه ندانستم چه لغتی است، در زبانهای هند هم ریشه و بن آن دانسته نشده است. در بسیاری از زبانهای رایج کنونی هندوستان چنانکه در هندی و بنگالی و مراتی و تامیل و تلوگو (دو زبان در اویدی در جنوب) مکه و مکای و مکی و موکه و مکه گویند... (پورداود هرمزدنامه ص 142 و 143 مقالۀ ذرت). - گندمی رنگ، به رنگ گندم. سیاه چهره: بر آن گونۀ گندمی رنگ او چو مشک سیه خال جوسنگ او. نظامی. - گوزگندم، جوزجندم.رجوع به همین کلمه شود. - امثال: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو. مولوی (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). نظیر: ما را صنما همی بدی پیش آری از ما تو چرا امید نیکی داری رو رو جانا همی غلط پنداری گندم نتوان درود چون جو کاری. (قابوسنامه، از امثال وحکم ج 3 ص 1327). آن قدر با تن مدارا کن که جان صافی شود گندمت را پاک کردی پای بر غربال زن. صائب (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندمت چون آرد شد در آسیا لنگر مکن. صائب (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندم خوردیم از بهشت بیرونمان کردند، به طنز، گناهی را مرتکب نشده ام تا مستوجب عتاب یا پنداشتی باشم. خدایگانا گندم نخورده چون آدم برون فتادم ناگه ز روضۀ رضوان. سیدحسن غزنوی (از امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندم که سه پایه بست اندر تا پوست، بعد از سه شاخ شدن ریشه کمتر آفت و آسیبی به گندم رسد. (امثال و حکم ج 3 ص 1326). گندم نما و جوفروش، نظیر: ارزن نما و ریگ پیما. (امثال و حکم ج 3 ص 1327). نان گندم شکم پولادین میخواهد. خدا میان گندم خط گذاشته است. مثل گندم، برهنه: چو گندم است برهنه رهی ز کسوت عقل از آن به عشوۀ امّید در جوال شده ست. رضی الدین نیشابوری (از امثال و حکم ص 1480). مثل گندم روی تابه، سخت در اضطراب. رجوع به گندم برشته شود. بی آرد میشود به سوی خانه زآسیا آنکو نبرد گندم چون بآسیا شده ست. ناصرخسرو. گندم به هم نرسد جو غنیمت است، نظیر: دستت چو نمیرسد به کوکو شفنه پلو را فروکو. (فرهنگ عوام). ، وزنی معادل بیست ویک گرم
پوششی معروف که از موی بز و گوسفند بافند. (آنندراج). جامۀ پشمین معروف که از پشم میش بافند. (غیاث) : گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی گرمابه وگل و گل و گنجینه و گلیم. لبیبی. گلیمی که خواهد ربودنش باد ز گردن بشخشد هم از بامداد. ابوشکور. به پنج مرد یکی شخش پوستین برتان به پنج کودک نیمی گلیم پوشدنی. ابوالعباس. به پای اندرون کفش و بر تن گلیم به بار اندرون گوهر و زرّ و سیم. فردوسی. گشادند گردان کمرهای سیم بپوشیدشان جامه های گلیم. فردوسی. تن همان گوهر بی زینت خاکیست به اصل گر گلیمی بد یا دیبه رومیست قباش. ناصرخسرو. گر نباشد اسب خر بس مرکبم ور نباشد حله، درپوشم گلیم. ناصرخسرو. دوست را کس به یک بدی نفروخت بهر کیکی گلیم نتوان سوخت. سنائی. بی آرزوی ملک به زیر گلیم فقر کوبیم کوس بر در ایوان صبحگاه. خاقانی. گلیم کسان را مبر سر بزیر گلیم خود از پشم خود کن چو شیر. نظامی. فاروق اویس را دید گلیمی از پشم شتر پوشیده و سراپای برهنه و توانگری هژده هزار عالم در تحت آن گلیم... (تذکره الاولیاء عطار). گلیمی که مویش بود سینه گز برهنه تنان را حریر است و خز. امیرخسرو. پشمینه ها و گلیمهای آذربایگان و گیلان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53). ، فرش پشمینه. (انجمن آرا). فرش زیر پا: و از وی [از ناحیت پارس] بساط و فرشها و زیلوها و گلیم های باقیمت خیزد. (حدودالعالم). بویی ببرم همی ز شادی باز این چه گلیم و این چه رنگ است. انوری. آواز دهل نهان نماند در زیر گلیم و عشق پنهان. سعدی. گلیمی که برآن خفته بود در رهگذر دزد انداخت. (گلستان). ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. (گلستان)، پارچۀ پشمی: و از آمل... گلیم سپید کوش و گلیم دیلمی زربافت خیزد. (حدود العالم). و گلیم و شلواربند و پشمهای رنگین خیزد. (حدود العالم) .... محمد (ص) آن گلیم را به یکی از صحابه داد تا مرقعی کرد و درپوشید. (قصص الانبیاء ص 52). و این جامه که داری برکش و ازاری از گلیم بر میان بند و توبره ای پر جوز بر گردن آویز و به بازار بیرون شو. (تذکرهالاولیاء عطار) ز تبریز ار گلیمی نازک آری در برم یارا به نقش آده اش بخشم سمرقند و بخارا را. نظام قاری (دیوان ص 37). - امثال: از گلیم خویش پا بیرون نمی باید نهاد. مغربی. من شدم ساعتی به استقبال پای کردم برون ز حد گلیم. ناصرخسرو. از گلیم نیاید ستبرقی. بقدر گلیمت بکن پا دراز. پا به اندازۀ گلیم باید دراز کرد. پایت را به اندازۀ گلیم دراز کن. چیزی به جا نمانده غیر از گلیم پاره. گلیمی که بور باشد سیاه به. - طبل زیر گلیم کوفتن یا زدن، کنایه از پنهان داشتن امری است که آن ظاهر و هویدا بود و شهرت یافته باشد. (برهان) : نبینی که از ما غمی شد ز بیم همی طبل کوبد به زیر گلیم. فردوسی. وگرت بست به بندی قوی این دیو بزرگ شو خمش طبل مزن بیهده در زیر گلیم. ناصرخسرو. تیره گلیم توام رشتۀجانم متاب چند زنی بیش از این طبل به زیر گلیم. عطار. - گلیم از سیاهی بیرون آوردن، کنایه از [از] مهلکه نجات یافتن. (آنندراج) : خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش ای عقل واگذار به سودای او مرا. صائب (از آنندراج). - گلیم از موج بیرون بردن، خود و مایحتاج خود را رهاندن. در غم خود بودن: گفت آن گلیم خویش بدرمیبرد ز موج وین سعی میکند که بگیرد غریق را. سعدی. - گلیم خود را از آب برآوردن، گلیم از آب برآوردن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن، گلیم از دریا بیرون آوردن، کنایه از [از] مهلکه نجات یافتن. (آنندراج) : گلیم خویشتن را هر کس از آب تواند برکشید ای دوست مشتاب. نظامی. گلیم خویشتن برآرد سیه گلیم از آب وگر گلیم رفیق آب می برد شاید. سعدی. ، جل: نشاید بود گه ماهی ّو گه مار گلیم خر به زر رشته میاژن. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 399)
پوششی معروف که از موی بز و گوسفند بافند. (آنندراج). جامۀ پشمین معروف که از پشم میش بافند. (غیاث) : گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی گرمابه وگل و گل و گنجینه و گلیم. لبیبی. گلیمی که خواهد ربودنْش ْ باد ز گردن بشخشد هم از بامداد. ابوشکور. به پنج مرد یکی شخش پوستین برتان به پنج کودک نیمی گلیم پوشدنی. ابوالعباس. به پای اندرون کفش و بر تن گلیم به بار اندرون گوهر و زرّ و سیم. فردوسی. گشادند گُردان کمرهای سیم بپوشیدشان جامه های گلیم. فردوسی. تن همان گوهر بی زینت خاکیست به اصل گر گلیمی بد یا دیبه رومیست قباش. ناصرخسرو. گر نباشد اسب خر بس مرکبم ور نباشد حله، درپوشم گلیم. ناصرخسرو. دوست را کس به یک بدی نفروخت بهر کیکی گلیم نتوان سوخت. سنائی. بی آرزوی ملک به زیر گلیم فقر کوبیم کوس بر در ایوان صبحگاه. خاقانی. گلیم کسان را مبر سر بزیر گلیم خود از پشم خود کن چو شیر. نظامی. فاروق اویس را دید گلیمی از پشم شتر پوشیده و سراپای برهنه و توانگری هژده هزار عالم در تحت آن گلیم... (تذکره الاولیاء عطار). گلیمی که مویش بود سینه گز برهنه تنان را حریر است و خز. امیرخسرو. پشمینه ها و گلیمهای آذربایگان و گیلان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53). ، فرش پشمینه. (انجمن آرا). فرش زیر پا: و از وی [از ناحیت پارس] بساط و فرشها و زیلوها و گلیم های باقیمت خیزد. (حدودالعالم). بویی ببرم همی ز شادی باز این چه گلیم و این چه رنگ است. انوری. آواز دهل نهان نماند در زیر گلیم و عشق پنهان. سعدی. گلیمی که برآن خفته بود در رهگذر دزد انداخت. (گلستان). ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. (گلستان)، پارچۀ پشمی: و از آمل... گلیم سپید کوش و گلیم دیلمی زربافت خیزد. (حدود العالم). و گلیم و شلواربند و پشمهای رنگین خیزد. (حدود العالم) .... محمد (ص) آن گلیم را به یکی از صحابه داد تا مرقعی کرد و درپوشید. (قصص الانبیاء ص 52). و این جامه که داری برکش و ازاری از گلیم بر میان بند و توبره ای پر جوز بر گردن آویز و به بازار بیرون شو. (تذکرهالاولیاء عطار) ز تبریز ار گلیمی نازک آری در برم یارا به نقش آده اش بخشم سمرقند و بخارا را. نظام قاری (دیوان ص 37). - امثال: از گلیم خویش پا بیرون نمی باید نهاد. مغربی. من شدم ساعتی به استقبال پای کردم برون ز حد گلیم. ناصرخسرو. از گلیم نیاید ستبرقی. بقدر گلیمت بکن پا دراز. پا به اندازۀ گلیم باید دراز کرد. پایت را به اندازۀ گلیم دراز کن. چیزی به جا نمانده غیر از گلیم پاره. گلیمی که بور باشد سیاه به. - طبل زیر گلیم کوفتن یا زدن، کنایه از پنهان داشتن امری است که آن ظاهر و هویدا بود و شهرت یافته باشد. (برهان) : نبینی که از ما غمی شد ز بیم همی طبل کوبد به زیر گلیم. فردوسی. وگرت بست به بندی قوی این دیو بزرگ شو خمش طبل مزن بیهده در زیر گلیم. ناصرخسرو. تیره گلیم توام رشتۀجانم متاب چند زنی بیش از این طبل به زیر گلیم. عطار. - گلیم از سیاهی بیرون آوردن، کنایه از [از] مهلکه نجات یافتن. (آنندراج) : خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش ای عقل واگذار به سودای او مرا. صائب (از آنندراج). - گلیم از موج بیرون بردن، خود و مایحتاج خود را رهاندن. در غم خود بودن: گفت آن گلیم خویش بدرمیبرد ز موج وین سعی میکند که بگیرد غریق را. سعدی. - گلیم خود را از آب برآوردن، گلیم از آب برآوردن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن، گلیم از دریا بیرون آوردن، کنایه از [از] مهلکه نجات یافتن. (آنندراج) : گلیم خویشتن را هر کس از آب تواند برکشید ای دوست مشتاب. نظامی. گلیم خویشتن برآرد سیه گلیم از آب وگر گلیم رفیق آب می برد شاید. سعدی. ، جل: نشاید بود گه ماهی ّو گه مار گلیم خر به زر رشته میاژن. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 399)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد که در 6هزارگزی شمال باختری مشهد در کنار کشف رود واقع است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد که در 6هزارگزی شمال باختری مشهد در کنار کشف رود واقع است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
آنچه بشکل دم گاو باشد: سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولاد سم. (فردوسی در وصف رخش رستم)، نای رویین که بهیئت دم گاو بود و در جنگ آنرا بصدا در میاوردند کرنای کوچک نفیر: بدرید کوه از دم گاو دم زمین آمد از سم اسبان بخم، دم گاو ختایی (کژ گاو) پرچم. یا جقه گاو دم. جقه ای که از دم گاو ختایی میساختند: یکی از رومیان نیزه با او (به قنبراوغلی) میرساند جقه گاو دم که دو سر داشته با دستارش افتاده بود
آنچه بشکل دم گاو باشد: سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولاد سم. (فردوسی در وصف رخش رستم)، نای رویین که بهیئت دم گاو بود و در جنگ آنرا بصدا در میاوردند کرنای کوچک نفیر: بدرید کوه از دم گاو دم زمین آمد از سم اسبان بخم، دم گاو ختایی (کژ گاو) پرچم. یا جقه گاو دم. جقه ای که از دم گاو ختایی میساختند: یکی از رومیان نیزه با او (به قنبراوغلی) میرساند جقه گاو دم که دو سر داشته با دستارش افتاده بود
گندم روزی حلال بود بعضی گویند اندک غم بود - یوسف نبی (ع) گندم: کامیابی کشت گندم: سود زیاد درو کردن: شما یک کار خواهید یافت برداشت کردن: شما یک مشکل پیچیده را حل خواهید کرد خوشه: برد، سود دانه: خوشبختی جمع آوری: سلامتی آفت زده: کار پر رنج و زحمت - لوک اویتنهاو که دیدن گندم دلیل بر روزی حلال است که به رنج به دست آید. اگردید گندم پخته می خورد، دلیل که غمگین شود. اگر دید شکم او تا دهان پر از گندم خشک است، دلیل هلاک او بود. محمد بن سیرین دیدن گندم در خواب بسیار خوب است. چه گندم خشک و پاک کرده در خواب ببینید و چه مزرعه ای که در آن گندم کاشته با شند. گندم خیر و برکت و معیشت است. اگر در خواب ببینید مشتی یا مقداری گندم در جیب دارید جیب و کیسه شما برکت می یا بد و پر پول می شود ولی این گویای پولی است که به دست می آورید و هزینه می کنید نه پولی که با آن بتوانید پس انداز کنید و پول دار شوید. اگر در خواب ببینید کیسه ای گندم دارید پول زیادی به دست می آورید و اگر ببینید انباری گندم دارید و آن انبار و آن انبوه گندم به شما تعلق دارد ثروتمند می شوید. اگر مزرعه ای گندم داشته باشید کاری می کنید که خیرو برکت دارد و هم خودتان بهره مند می شوید و هم دیگران. اگر در خواب ببینید نان گندم می خورید گرفتار تنگی معاش می شوید و چنانچه ببینید سنبله گندم را می جوید و می خورید و تف می کنید گرفتار فقر و تنگدستی خواهید شد و از نظر تامین معاش به شدت در مضیقه می افتید. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـدیدن مزارع وسیع در خواب، علامت آن است که سودی کلان از تجارت و کارهای خود به دست خواهید آورد. ۲ـ دیدن گندمهای رسیده و آماده برداشت در خواب، علامت آن است که به ثروتی حتمی دست می یابید و با عشق زندگی خود را ادامه می دهید. ۳ـ اگر خواب ببینید دانه های درشت گندم را در خرمن کوب می ریزید، علامت آن است که در سعادت به روی شما گشوده خواهد شد. ۴ـ دیدن کیسه های گندم در خواب، علامت آن است که به زودی به اوج پیروزی و موفقیت خواهید رسید. ۵ـ اگر خواب ببینید، گندمها، در انبار خیس شده اند، علامت آن است که منافع شما به دست دشمنان تباه می گردد. ۶ـ خوردن جوانه گندم در خواب، علامت آن است که برای رسیدن به حق خود به سختی تلاش می کنید و سرانجام آن را به دست می آورید. ۷ـ اگر خواب ببینید هنگام بالا رفتن از تپه ای پوشیده از گندم، ساقه ها را می گیرد و خود را بالا می کشید، علامت آن است که از سعادتی بزرگ بهره مند می شوید، و به مقامی ویژه دست می یابید. . دیدن گندم درخواب سه وجه بود. اول: معزول شدن. دوم: تصرف کردن. سوم: غربتی (بی زن و مجرد بودن).. اگر بیند خوشه های گندم می خورد، دلیل قحط است. اگر بیند گندم کاشت، دلیل که گندم در ان دیار ارزان شود.
گندم روزی حلال بود بعضی گویند اندک غم بود - یوسف نبی (ع) گندم: کامیابی کشت گندم: سود زیاد درو کردن: شما یک کار خواهید یافت برداشت کردن: شما یک مشکل پیچیده را حل خواهید کرد خوشه: برد، سود دانه: خوشبختی جمع آوری: سلامتی آفت زده: کار پر رنج و زحمت - لوک اویتنهاو که دیدن گندم دلیل بر روزی حلال است که به رنج به دست آید. اگردید گندم پخته می خورد، دلیل که غمگین شود. اگر دید شکم او تا دهان پر از گندم خشک است، دلیل هلاک او بود. محمد بن سیرین دیدن گندم در خواب بسیار خوب است. چه گندم خشک و پاک کرده در خواب ببینید و چه مزرعه ای که در آن گندم کاشته با شند. گندم خیر و برکت و معیشت است. اگر در خواب ببینید مشتی یا مقداری گندم در جیب دارید جیب و کیسه شما برکت می یا بد و پر پول می شود ولی این گویای پولی است که به دست می آورید و هزینه می کنید نه پولی که با آن بتوانید پس انداز کنید و پول دار شوید. اگر در خواب ببینید کیسه ای گندم دارید پول زیادی به دست می آورید و اگر ببینید انباری گندم دارید و آن انبار و آن انبوه گندم به شما تعلق دارد ثروتمند می شوید. اگر مزرعه ای گندم داشته باشید کاری می کنید که خیرو برکت دارد و هم خودتان بهره مند می شوید و هم دیگران. اگر در خواب ببینید نان گندم می خورید گرفتار تنگی معاش می شوید و چنانچه ببینید سنبله گندم را می جوید و می خورید و تف می کنید گرفتار فقر و تنگدستی خواهید شد و از نظر تامین معاش به شدت در مضیقه می افتید. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـدیدن مزارع وسیع در خواب، علامت آن است که سودی کلان از تجارت و کارهای خود به دست خواهید آورد. ۲ـ دیدن گندمهای رسیده و آماده برداشت در خواب، علامت آن است که به ثروتی حتمی دست می یابید و با عشق زندگی خود را ادامه می دهید. ۳ـ اگر خواب ببینید دانه های درشت گندم را در خرمن کوب می ریزید، علامت آن است که درِ سعادت به روی شما گشوده خواهد شد. ۴ـ دیدن کیسه های گندم در خواب، علامت آن است که به زودی به اوج پیروزی و موفقیت خواهید رسید. ۵ـ اگر خواب ببینید، گندمها، در انبار خیس شده اند، علامت آن است که منافع شما به دست دشمنان تباه می گردد. ۶ـ خوردن جوانه گندم در خواب، علامت آن است که برای رسیدن به حق خود به سختی تلاش می کنید و سرانجام آن را به دست می آورید. ۷ـ اگر خواب ببینید هنگام بالا رفتن از تپه ای پوشیده از گندم، ساقه ها را می گیرد و خود را بالا می کشید، علامت آن است که از سعادتی بزرگ بهره مند می شوید، و به مقامی ویژه دست می یابید. . دیدن گندم درخواب سه وجه بود. اول: معزول شدن. دوم: تصرف کردن. سوم: غربتی (بی زن و مجرد بودن).. اگر بیند خوشه های گندم می خورد، دلیل قحط است. اگر بیند گندم کاشت، دلیل که گندم در ان دیار ارزان شود.
اگر در خواب گلیمی سبز بیند، دلیل است بر زنی مستوره، اگر گلیمی سرخ بیند، دلیل که آن زن معاشر است. اگر گلیم زرد بیند، دلیل است آن زن بیمارگونه بود. اگر سیاه بیند، دلیل که آن زن عالمه است. اگر گلیم ضایع بیند، دلیل است از زن جدا شود. جابر مغربی دیدن گلیم در خواب، دلیل بر مردی دیندار و بزرگ است. محمد بن سیرین دیدن گلیم در خواب بر پنج وجه است. اول: رئیس. دوم: مهتری (سروری). سوم: زنی توانگر (زنی ثروتمند). چهارم: کنیزک. پنجم: منفعت.. اگر درخواب بیند که گلیمی یافت، دلیل است زنی توانگر بخواهد. اگر این خواب را زنی بیند، شوهر کند.
اگر در خواب گلیمی سبز بیند، دلیل است بر زنی مستوره، اگر گلیمی سرخ بیند، دلیل که آن زن معاشر است. اگر گلیم زرد بیند، دلیل است آن زن بیمارگونه بود. اگر سیاه بیند، دلیل که آن زن عالمه است. اگر گلیم ضایع بیند، دلیل است از زن جدا شود. جابر مغربی دیدن گلیم در خواب، دلیل بر مردی دیندار و بزرگ است. محمد بن سیرین دیدن گلیم در خواب بر پنج وجه است. اول: رئیس. دوم: مهتری (سروری). سوم: زنی توانگر (زنی ثروتمند). چهارم: کنیزک. پنجم: منفعت.. اگر درخواب بیند که گلیمی یافت، دلیل است زنی توانگر بخواهد. اگر این خواب را زنی بیند، شوهر کند.