در اصل دام خردی است، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. (آنندراج) : حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد بشکند آینه و بر سر راهش ریزد. میرزا معز فطرت (از آنندراج). تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای. صائب (از آنندراج)
در اصل دام خردی است، امادر عرف بمعنی مطلق دام است. (آنندراج) : حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد بشکند آینه و بر سر راهش ریزد. میرزا معز فطرت (از آنندراج). تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای. صائب (از آنندراج)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف. هوای آن معتدل و دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف. هوای آن معتدل و دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان) (جهانگیری) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرند گوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 102). بختش به صبح خیزی تا کوفت کوس دولت گلبام کوس اورا دستان تازه بینی. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 441). و رجوع به گلبانگ شود. ، نام لحنی از لحنهای موسیقی. (غیاث) : می به قدح در چنانک شیرین در مهد زر باربدی وار کوس برزده گلبام صبح. خاقانی. ساغر گلفام خواه کز دهن کوس نغمۀ گلبام وقت بام برآمد. خاقانی. ز گلبام شبابه زندباف دریده صبا شعر گل تا به ناف. نظامی (شرفنامه چ وحید ص 346)
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و شلنگ زدن و معرکه بستن به یکبار کشند. (برهان) (جهانگیری) : صبح گلفام شد ارواح طلب تا نگرند گوی گلبام زد اجسام بگو تا شنوند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 102). بختش به صبح خیزی تا کوفت کوس دولت گلبام کوس اورا دستان تازه بینی. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 441). و رجوع به گلبانگ شود. ، نام لحنی از لحنهای موسیقی. (غیاث) : می به قدح در چنانک شیرین در مهد زر باربدی وار کوس برزده گلبام صبح. خاقانی. ساغر گلفام خواه کز دهن کوس نغمۀ گلبام وقت بام برآمد. خاقانی. ز گلبام شبابه زندباف دریده صبا شَعر گل تا به ناف. نظامی (شرفنامه چ وحید ص 346)
محمد. نام جامع دیوان حافظ دانسته اند، اما با تحقیقاتی که علامه قزوینی نموده اند وجود چنین شخصی جامع دیوان حافظ را صحیح ندانسته و در مقدمۀ دیوان حافظ (ص قز) چنین نوشته اند:از یازده نسخه از این مقدمه ابداً اسمی از جامع دیوان حافظ که بنابر مشهور در این اواخر محمد گلندام نامی بوده برده نشده، بدون هیچ شک و شبهه تولید شک عظیمی در صحت و اصالت نام محمد گلندام مینماید و احتمال را بی اختیار در ذهن تقویت مینماید که شاید این نام محمد گلندام الحاقی باشد از یکی از متأخران گمنام، که چون ذیل این مقدمه بدون اسم مؤلف است خواسته از این فرصت استفاده نموده، آنرا به نام خود قلمداد کند، و قرینۀ دیگری که تا درجه ای مؤید این احتمال است آن است که دولتشاه سمرقندی که تذکرۀ معروف خود را در حدود 892 هجری قمری یعنی درست صد سال بعد از وفات حافظ تألیف نمود، در شرح احوال خواجه گوید: ’و بعد از وفات خواجه حافظ معتقدان و مصاحبان او اشعار او را مدون ساخته اند’ که چنانکه ملاحظه میشود ابداً اسمی از جامع دیوان او نمیبرد و مثل این مینماید که نام جامع دیوان او از همان عصرهای بسیار نزدیک به عصر خواجه نبوده است و الا ظاهراً دلیلی نداشته که دولتشاه نام او را نبرد. همچنین سودی در شرح ترکی خود بر دیوان خواجه که در سنۀ 1003 هجری قمری تألیف شده گوید ’و بعد از وفات بعض احباب سوابق حقوق صحبت و لوازم عهد مودت و محبت سبیله متفرق غزلیاتی ترتیب و تبویب ایلمش’ و عبارت فوق یعنی سوابق حقوق صحبت الخ چنانکه بعدها ملاحظه خواهد شد تقریباً عین عبارت اواخر همین مقدمه حاضر است، پس واضح است که سودی در حدود سنۀ 1003 عین همین مقدمه را در دست داشته و معذلک می بینیم نام جامع دیوان را که مؤلف مقدمه نیز هموست نبرده وفقط به تعبیر ’بعض احباب’ اکتفا کرده است، پس معلوم میشود که در نسخۀ او نیز نام محمد گلندام وجود نداشته است. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص قز و قح)
محمد. نام جامع دیوان حافظ دانسته اند، اما با تحقیقاتی که علامه قزوینی نموده اند وجود چنین شخصی جامع دیوان حافظ را صحیح ندانسته و در مقدمۀ دیوان حافظ (ص قز) چنین نوشته اند:از یازده نسخه از این مقدمه ابداً اسمی از جامع دیوان حافظ که بنابر مشهور در این اواخر محمد گلندام نامی بوده برده نشده، بدون هیچ شک و شبهه تولید شک عظیمی در صحت و اصالت نام محمد گلندام مینماید و احتمال را بی اختیار در ذهن تقویت مینماید که شاید این نام محمد گلندام الحاقی باشد از یکی از متأخران گمنام، که چون ذیل این مقدمه بدون اسم مؤلف است خواسته از این فرصت استفاده نموده، آنرا به نام خود قلمداد کند، و قرینۀ دیگری که تا درجه ای مؤید این احتمال است آن است که دولتشاه سمرقندی که تذکرۀ معروف خود را در حدود 892 هجری قمری یعنی درست صد سال بعد از وفات حافظ تألیف نمود، در شرح احوال خواجه گوید: ’و بعد از وفات خواجه حافظ معتقدان و مصاحبان او اشعار او را مدون ساخته اند’ که چنانکه ملاحظه میشود ابداً اسمی از جامع دیوان او نمیبرد و مثل این مینماید که نام جامع دیوان او از همان عصرهای بسیار نزدیک به عصر خواجه نبوده است و الا ظاهراً دلیلی نداشته که دولتشاه نام او را نبرد. همچنین سودی در شرح ترکی خود بر دیوان خواجه که در سنۀ 1003 هجری قمری تألیف شده گوید ’و بعد از وفات بعض احباب سوابق حقوق صحبت و لوازم عهد مودت و محبت سبیله متفرق غزلیاتی ترتیب و تبویب ایلمش’ و عبارت فوق یعنی سوابق حقوق صحبت الخ چنانکه بعدها ملاحظه خواهد شد تقریباً عین عبارت اواخر همین مقدمه حاضر است، پس واضح است که سودی در حدود سنۀ 1003 عین همین مقدمه را در دست داشته و معذلک می بینیم نام جامع دیوان را که مؤلف مقدمه نیز هموست نبرده وفقط به تعبیر ’بعض احباب’ اکتفا کرده است، پس معلوم میشود که در نسخۀ او نیز نام محمد گلندام وجود نداشته است. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص قز و قح)
سنگ که بدان خستۀ خرما کوبند جهت علف ستور. ملدم. (منتهی الارب) (از آنندراج). سنگی که بدان، جهت خوراک ستور، هستۀ خرما کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملدم شود
سنگ که بدان خستۀ خرما کوبند جهت علف ستور. مِلدَم. (منتهی الارب) (از آنندراج). سنگی که بدان، جهت خوراک ستور، هستۀ خرما کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملدم شود
گلرنگ. (آنندراج). به رنگ گل. گلگون. (ناظم الاطباء) : بر یا خواب چو زاهد نبود بیداری چند جامی بکش از بادۀ گلفام بخسب. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 700). مرا همچنین چهره گلفام بود بلورینم از خوبی اندام بود. سعدی (بوستان). تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است در آستینش یا دست و ساعد گلفام. سعدی (طیبات)
گلرنگ. (آنندراج). به رنگ گل. گلگون. (ناظم الاطباء) : بر یا خواب چو زاهد نبود بیداری چند جامی بکش از بادۀ گلفام بخسب. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 700). مرا همچنین چهره گلفام بود بلورینم از خوبی اندام بود. سعدی (بوستان). تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است در آستینش یا دست و ساعد گلفام. سعدی (طیبات)
ظرفی که گلها را دسته بسته در آن نهند، از عالم نرگسدان. (آنندراج). ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر کارند یا گلهای زینتی و یا معطر از شاخ بریده نهند: خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت را گل پریزاد شود شیشه چو گلدان باشد. محسن تأثیر (از آنندراج). چو آن گلدان پرآبی که گلها را نگه دارد طراوتهاست از چشم تر من گلعذاران را. محسن تأثیر (از آنندراج). ، در تداول، ظرف شب. کمیزدان. شاشدان
ظرفی که گلها را دسته بسته در آن نهند، از عالم نرگسدان. (آنندراج). ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر کارند یا گلهای زینتی و یا معطر از شاخ بریده نهند: خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت را گل پریزاد شود شیشه چو گلدان باشد. محسن تأثیر (از آنندراج). چو آن گلدان پرآبی که گلها را نگه دارد طراوتهاست از چشم تر من گلعذاران را. محسن تأثیر (از آنندراج). ، در تداول، ظرف شب. کمیزدان. شاشدان
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند، لحنی است از موسیقی قدیم: ساغر گلفام خواه کز دهن کوس نعره گلبام وقت بام برآمد. (خاقانی)
آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند، لحنی است از موسیقی قدیم: ساغر گلفام خواه کز دهن کوس نعره گلبام وقت بام برآمد. (خاقانی)
۱ـ دیدن گلدان در خواب، علامت آن است که در برخی از امور زندگی توفیق می یابید و در برخی از امور دیگر شکست می خورید. ۲ـ دیدن گلدان شکسته در خواب، علامت آن است که به خاطر امری مضطرب و پریشان خواهید داشت. .
۱ـ دیدن گلدان در خواب، علامت آن است که در برخی از امور زندگی توفیق می یابید و در برخی از امور دیگر شکست می خورید. ۲ـ دیدن گلدان شکسته در خواب، علامت آن است که به خاطر امری مضطرب و پریشان خواهید داشت. .