جدول جو
جدول جو

معنی گلالیوه - جستجوی لغت در جدول جو

گلالیوه
(گَ لی وَ / وِ)
ابله. احمق. کالیوه. کالیو. (شعوری ج 2 ورق 306). ظاهراً ’کالیوه’ و رجوع به گلالتو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلایول
تصویر گلایول
(دخترانه)
گلایل، گلی زینتی و زیبا به رنگهای مختلف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
(دخترانه)
دسته گل، کاکل مجعد، موی پیچیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلاوه
تصویر گلاوه
گلابه، گل و لای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلایه
تصویر گلایه
گله، شکوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
کلاله، کاکل، در علم زیست شناسی قسمت بالای مادگی گل، برجستگی یا رشته های بالای مادگی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلالیه
تصویر زلالیه
مایعی زلال و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی چشم قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالیوه
تصویر کالیوه
عقب ماندۀ ذهنی
کر، ناشنوا
سرگشته، حیران، کالیو، کالیوه رنگ، سرگردان، گیج و ویج، گیج و گنگ، مستهام، گیج، واله، پکر، آسیون، آسمند، خلاوه، هامی برای مثال شبی مست شد و آتشی برفروخت / نگون بخت کالیوه خرمن بسوخت (سعدی۱ - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلایول
تصویر گلایول
گیاهی زینتی دارای ساقه های بلند، برگ های دراز و باریک و گل هایی با رنگ های مختلف به شکل خوشه ای که در یک طرف ظاهر می شوند
فرهنگ فارسی عمید
فلز کمیاب نقره ای رنگ که در حرارت ۳۰ درجه سانتی گراد ذوب می شود و در ساخت دماسنج برای دماهای بالا و به عنوان نیمه رسانا به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوالیده
تصویر گوالیده
بالیده، نمو کرده
فرهنگ فارسی عمید
(خَلْ لا لی یَ)
منسوب به خلال. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
عالم ریاضی و فیزیک دان. وی در تاریخ 18 فوریۀ 1564 میلادی در پیزا تولد یافت و در فلورانس بتحصیل پرداخت و طب و ریاضیات را فراگرفت سپس منجم مشهوری گردید. اولین دوربین را او اختراع و بوسیلۀ آن معلوم کرد که کرۀ ماه دارای کوههای متعدد است و کهکشان از ستارگان کوچک ترکیب شده و غیر از اخترانی که به چشم میتوان دید ستارگان بیشمار دیگر نیز در آسمان وجود دارد، و علاوه بر این چهار ماه (قمر) از ماه های (اقمار) مشتری و لکه های خورشید را که متحرکند کشف کرد. گالیله تحت تأثیر فرضیه های ذیمقراطیس واقع شده معتقد گردید هرگونه تغییری در عالم مدیون و ناشی از حرکت جزیی اتم میباشد، گالیله عقاید خود را با استدلالات ریاضی و محاسبه ای توأم و ثابت کرد که عالم و کائنات مبتنی بر ریاضی میباشد. طولی نکشید مطالعات گالیله به مطالعه و عقاید کپلراضافه شد و این مهم به دست آمد که فرضیۀ قدیم یعنی مرکزیت زمین در کائنات صحیح نبوده و آفتاب مرکز عالم است نه زمین. این نظریه که بنام فرضیۀ کپرنیکی و یا فرضیۀ ’هیلو سانتریک’موسوم است با پیدایش نیوتون مورد بحث و مطالعه واقعگردید و در نتیجه فرضیۀ کنونی یعنی آفتاب مرکز منظومۀ شمسی و سیارات در اطراف با حرکت معینی در گردش میباشند بدست آمد. در سال 1632 میلادی گالیله راجع به عقاید بطلمیوس و کپرنیک در باب حرکات منظومۀ شمسی کتابی نوشت سال بعد پاپ او را به رم خواست و اظهار عقیدۀ او را در باب حرکت زمین گرد آفتاب کفر شمرد و مجبورش کرد که بزانو درآید و از آن عقیده استغفار کند. معروف است چون گالیله استغفار کرد از جا برخاسته بیرون رفت. دیدند که با انگشت روی زمین نوشته است: با اینهمه زمین حرکت میکند. او در سال 1642 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کالیو یعنی ابله و احمق. (شعوری ج 2 ورق 303). و ظاهراً محصف ’کالیو’ است. رجوع به گلالیوه شود
لغت نامه دهخدا
(گْلا / گِ یُلْ)
نام گلی که پیازهای آن مانند زعفران است، ولی برگهای آن پهن و بزرگ و گلهای آن بشکل خوشۀ یک طرفی و برای زینت کاشته میشود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 285)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
بالیده. یافع. به بلوغ رسیده
لغت نامه دهخدا
(لی وَ / وِ)
بمعنی کالیو است. نادان. احمق. سرگشته. (برهان) (صحاح الفرس). آسیمه. (صحاح الفرس). دیوانه مزاج. (برهان). کندفهم. (شعوری ج 2 ورق 259). کالویه و حیران و سرگردان. (ناظم الاطباء) ، پریشان. (ناظم الاطباء) :
نالۀ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی
مردم سرمست را کالیوه و شیوا کند.
منوچهری.
چون شدم نیم مست و کالیوه
باطل آنگه بنزد من حق بود.
ابوسعید خطیری.
شد سرم کالیوه عقل از سر بجست
خاصه این سر را که مغزش کمترست.
مولوی.
آن رهی که پخته سازد میوه را
و آن رهی که دل دهد کالیوه را.
مولوی.
روستائی در تملق شیوه کرد
تا که حزم خواجه را کالیوه کرد.
مولوی.
، بمعنی کر باشد یعنی آنکه گوشش نشنود. (از برهان). رجوع به کالیو شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لا لی یَ)
نام صنفی از فرقۀ عباسیۀ اصحاب ابی سلمۀ خلال (مفاتیح). رجوع به خاندان نوبختی عباس اقبال ص 252 و 255 در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جد ابی الحسن علی بن محمد بن علی بن لالویه. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
(بَ لی یَ)
از فرق غلاه منسوب به ابوطاهر محمد بن علی بلالی. (از خاندان نوبختی). رجوع به بلالی (ابو طاهرمحمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ / وِ)
سرآسیمه است که سرگشته و دنگ و دبنگ باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). مصحف کالیوه. (حاشیۀ برهان مصصح دکتر معین). همان کالیو است. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به کالیو شود
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ وَ / وِ)
گلی است سفید که گیوۀ مستعمل را پس از شستن باآن سفید کند. گلی است سپیدرنگ که چمچم، یعنی گیوه را چون شوخگن شود بدان سپید کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شهری است از هند وسطی که دارای 34500 تن جمعیت است. این شهر در زمان اسلام شاه پایتخت بوده است. قلعه ای معروف و معابد و مساجدی از قرون وسطی در این شهر باقی است
لغت نامه دهخدا
لاتینی تیغ کلاغ سنجار از گیاهان گیاهی است از تیره زنبقیها که علفی و پایا است. این گیاه دارای ساقه زیرزمینی متورم و محتوی مواد زیرزمینی میباشد. برگهایش طویل و شمشیری شکل و گلهایش برنگهای مختلف و دارای آرایش خوشه یی و یکطرفی است. در حدود 90 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدله کره زمین میرویند و نیز بعنوان گل زینتی کشت میشوند. از ساقه های متورم زیرزمینی گونه های مختلف بعمل میاید و بعنوان مقوی و ضد خنازیر و قاعده آور مصرف میشود سوسن سرخ دور خولی درحونی گلادیول سوسن احمر دلبوث کسیفون غلادیولس سنجار شبیط دلبوث سیف الغراب سوسن صحرایی ارید برید کسیقون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیوه
تصویر کالیوه
ابله، نادان، سر گشته، شیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوالیده
تصویر گوالیده
نمو کرده نشو و نما یافته بالیده
فرهنگ لغت هوشیار
گل باب سرشته که بدان دیوار را اندود کنند گل و لای: چنانکه شاهد و معشوقه گلابه برسر عاشق میریزد و در چشم وی میزند تا وی چشم باز نتواند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تیغ کلاغ سنجار از گیاهان گیاهی است از تیره زنبقیها که علفی و پایا است. این گیاه دارای ساقه زیرزمینی متورم و محتوی مواد زیرزمینی میباشد. برگهایش طویل و شمشیری شکل و گلهایش برنگهای مختلف و دارای آرایش خوشه یی و یکطرفی است. در حدود 90 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدله کره زمین میرویند و نیز بعنوان گل زینتی کشت میشوند. از ساقه های متورم زیرزمینی گونه های مختلف بعمل میاید و بعنوان مقوی و ضد خنازیر و قاعده آور مصرف میشود سوسن سرخ دور خولی درحونی گلادیول سوسن احمر دلبوث کسیفون غلادیولس سنجار شبیط دلبوث سیف الغراب سوسن صحرایی ارید برید کسیقون
فرهنگ لغت هوشیار
مونث زلالی، مایعیاست مانند آب بدون رنگ و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی موجود است این مایع نتیجه ترشح عروق واقع در عنبیه و عدسی میباشد که پس از تشکیل شدن وارد مجرای شکم میگردد و عاقبت باورده عضلانی منتهی میشود. عنبیه فضای خارجی مایع زلالیه را به دو قسمت تقسیم میکند که به اطاق قدامی و خلفی موسوم است مایع زلالیه رطوبت بیضیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلایول
تصویر گلایول
((گِ یُ))
گلی است با ساقه های بلند، برگ های دراز و باریک و گل هایی به رنگ های سفید، سرخ. پیاز این گل سفت و پوشیده از الیاف می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلالیه
تصویر زلالیه
((زُ یِّ))
مایعی است شفاف که فضای بین قرنیه و زجاجیه را پر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
((گُ لَ یا لِ))
کاکل مجعد، موی پیچیده، زلف (به طور اعم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلاله
تصویر گلاله
بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید، شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند، پیراهن، قمیص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلایه
تصویر گلایه
شکایت
فرهنگ واژه فارسی سره
گلوله
فرهنگ گویش مازندرانی