جدول جو
جدول جو

معنی گلاشکرد - جستجوی لغت در جدول جو

گلاشکرد(گِ)
نام یکی از دهستان نه گانه بخش کهنوج شهرستان جیرفت. این دهستان در باختر کهنوج واقع و محدود است از شمال به بخش سبزواران، از خاور به دهستان کهنوج، از جنوب به دهستان رودخانه و از باختر به دهستان صوغان. موقع آن کوهستانی و هوای آن گرم و آب آنجا از رودخانه و قنوات تأمین میشود. محصول آن خرما، غلات و مرکبات آن بخوبی معروف است. از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن 4090 تن است. مرکز دهستان قریۀ گلاشکرد و قرای مهم آن: رمکان، درشور، حورمه و پاسفیدان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

معجونی از گلبرگ های گل سرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار می رفت، گل قند، برای مثال صدهزاران جان تلخی کش نگر / همچو گل آغشته اندر گل شکر (مولوی - ۱۳۱)، گر گل شکر خوری به تکلّف زیان کند / ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود (سعدی - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
شهری است مشهور به کرمان، میان آن و جیرفت سه مرحله است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ جِ)
از قرای مرو است و با مرو چهار فرسنگ فاصله دارد. ملک بلاش بن فیروز، یکی ازپادشاهان فرس در عهد جاهلیت، آن را ساخته است. (از معجم البلدان). معرب بلاشگرد باشد و آن قریه ای است برچهار فرسنگ مرو شاهجان، و آنرا ملک بلاش پسر فیروز بناکرده است. (برهان). و رجوع به بلاش و بلاشگرد شود
لغت نامه دهخدا
(گْلُ / گِ لُ شُ)
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 9000گزی شمال باختری شهر ملایر و 7000گزی شمال راه شوسۀ ملایر به همدان. هوای آن معتدل و دارای 314تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و دیم است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیبافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 38000 گزی شمال باختری نیکشهر، کنار راه مالرو هیچان به بنت واقع شده و سکنۀآن 5 خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شهری بوده است در میانۀ همدان و کرمانشاه و بانی آن بلاش از پادشاهان ساسانی بوده است و بدین نام ساسانیان متعدد بوده اند و بدین نام قصبات قدیمه باقی است در نواحی اخلاط و کرمان و غیره. ولاشگرددر اصل بلاشکرد بوده. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
قریه ای است مابین بردان و بغداد، و نام آن در اشعار و اخبار آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
آلشکرد. قصبه ای است در بایزید از ولایت ارزروم و 24 ساعت از بایزیدفاصله دارد. این قصبه را طپراق قلعه نیز میگویند و به پنج ناحیۀ آماد، اسکان، طاهر، قره صو و ملاسلیمان مشتمل است و 115 قریه و 16600 تن سکنه دارد که بیشتر آنان مسلمانند و چند جامع و کلیسا نیز دارد. (از ضمیمۀ معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی ذیل آلشکرد)
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ شِ کَ)
گلقند. (ناظم الاطباء). گلشکر. رجوع به همین مدخل شود
لغت نامه دهخدا
(گُ شِ کَ)
مرکبی از شکر وبرگ گل و بهترین آن آفتابی است و گاهی بجای قند، شهد اندازند و آنرا گل انگبین خوانند و جلنجبین معرب آن است. (آنندراج). گلقند. (غیاث). مرکب از گل و شکر، معروف به گلقند که قوت دل افزاید. (از انجمن آرای ناصری). ورد مربا، داروی نیک. (زمخشری). گل سرخ که در شکر پرورند و آن مسهلی باشد. گز اصفهان:
خواجه ابوعلی سینا رحمهاﷲ میگوید از چیزها که من بر بسیار کس آزمودم و سودمند یافتم گلشکر تازه است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زین دو تنها هیچ قوت ناید اندر جان و دل
قوت جان را و دل را گلشکربه گل شکر.
سنایی.
ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش
شماخی نظیر صفاهان نماید.
خاقانی.
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه.
خاقانی.
گلشکر را زرشک نی شکرش
زهر در حلق و خار در جگر است.
خاقانی.
بشیرینی از گلشکر نوش تر
بنرمی ز گل نازک آغوش تر.
نظامی.
آدم از آن دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبه دل در چمنش بوی توست
گلشکرش خاک سر کوی توست
دل ز تو چون گلشکر توبه خورد
گلشکر از گلشکری توبه کرد.
نظامی.
گر گلشکر خوری بتکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود.
سعدی.
رویت گل و لب تو شکر وین عجب که نیست
جز درد دل به حاصل از آن گلشکر مرا.
امیرخسرو.
قرص لیموی تو گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(گُ کِ)
مرکز دهستان بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50000گزی باختر کهنوج، سر راه فرعی جیرفت و رودخانه است. هوای آن گرم و دارای 900 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و خرماست. شغل اهالی زراعت وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ترکیبی است از شکر و برگ گل سرخ گل انگبین: اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآبر دل گذرظن از کجا این از کجا ک (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
((~. ش کَ یا کَّ))
معجونی از برگ گل سرخ و شکر یا قند که برای تقویت معده به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین
گلشکر در خواب، دلیل مال و غنیمت بود به قدرخورده بود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب