جدول جو
جدول جو

معنی گل شکر

گل شکر
معجونی از گلبرگ های گل سرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار می رفت، گل قند، برای مثال صدهزاران جان تلخی کش نگر / همچو گل آغشته اندر گل شکر (مولوی - ۱۳۱)، گر گل شکر خوری به تکلّف زیان کند / ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود (سعدی - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گل شکر

دل شکر

دل شکر
دل شکرنده. شکرندۀ دل. شکننده دل. شکافندۀ دل:
نیست آگاه که چاه زنخ و حلقۀ زلف
دلبر و دل شکن ودل شکر و دل گسل است.
فرخی.
ترا به میمنه و میسره روان گردد
دو خیل دل شکر جان شکار از آتش و آب.
مسعودسعد.
ای خواب من ربوده ز یاقوت پرشکر
وی تاب من فزوده ز هاروت دل شکر.
عبدالواسع جبلی
لغت نامه دهخدا

گل شهر

گل شهر
دهی است از دهستان ابتر بخش حومه شهرستان ایرانشهر واقع در 22000گزی شمال خاوری ایرانشهر و 13000گزی خاور راه شوسۀ ایرانشهر به خاش. هوای آن گرم و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، ذرت و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. ساکنان از طایفۀ میر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

گل شور

گل شور
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

گلبشکر

گلبشکر
گلقند. (ناظم الاطباء). گلشکر. رجوع به همین مدخل شود
لغت نامه دهخدا

گلشکر

گلشکر
ترکیبی است از شکر و برگ گل سرخ گل انگبین: اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآبر دل گذرظن از کجا این از کجا ک (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار

گلشکر

گلشکر
معجونی از برگ گل سرخ و شکر یا قند که برای تقویت معده به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین

گلشکر

گلشکر
مرکبی از شکر وبرگ گل و بهترین آن آفتابی است و گاهی بجای قند، شهد اندازند و آنرا گل انگبین خوانند و جلنجبین معرب آن است. (آنندراج). گلقند. (غیاث). مرکب از گل و شکر، معروف به گلقند که قوت دل افزاید. (از انجمن آرای ناصری). ورد مربا، داروی نیک. (زمخشری). گل سرخ که در شکر پرورند و آن مسهلی باشد. گز اصفهان:
خواجه ابوعلی سینا رحمهاﷲ میگوید از چیزها که من بر بسیار کس آزمودم و سودمند یافتم گلشکر تازه است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زین دو تنها هیچ قوت ناید اندر جان و دل
قوت جان را و دل را گلشکربه گل شکر.
سنایی.
ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش
شماخی نظیر صفاهان نماید.
خاقانی.
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه.
خاقانی.
گلشکر را زرشک نی شکرش
زهر در حلق و خار در جگر است.
خاقانی.
بشیرینی از گلشکر نوش تر
بنرمی ز گل نازک آغوش تر.
نظامی.
آدم از آن دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبه دل در چمنش بوی توست
گلشکرش خاک سر کوی توست
دل ز تو چون گلشکر توبه خورد
گلشکر از گلشکری توبه کرد.
نظامی.
گر گلشکر خوری بتکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود.
سعدی.
رویت گل و لب تو شکر وین عجب که نیست
جز درد دل به حاصل از آن گلشکر مرا.
امیرخسرو.
قرص لیموی تو گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا