جدول جو
جدول جو

معنی گلاسگو - جستجوی لغت در جدول جو

گلاسگو(گَ کَ)
شهری است از اسکاتلند قلمروهای لانارک و رنفرو که در کنار کلاید واقع است و دارای 1084000 تن سکنه است. دانشگاه آن مشهور و بندری است با فعالیت و شهری است کاملاً تجارتی و صنعتی. اکوس، دارای وضع و موقعیت مواد نفتی است و آهن در آنجا پیدا میشود. محل ساختن کشتیها و وسایل ماشینی و کتان بافی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
ابریشم تاب، آنکه تارهای پیله را به هم می تابد و ابریشم درست می کند، ابریشم گر
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لَ)
گلستان است که گلشن نیز گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظاهراً لهجۀ محلی است
لغت نامه دهخدا
رلاند دو، موسیقی دان سبک فرانکوبلژ، مولد من به سال 1530 و وفات 1594 میلادی نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
هولاکو. هولائو. یکی از چهار پسر تولوی و بنابراین نوۀ چنگیز مغول بود. مادرش زنی عیسوی مذهب موسوم به ’سرقوی تی’ بود و زنش ’دوقوزخاتون’ نیز مسیحی بود. هلاکو در سال 651 هجری قمری مأمور تسخیر ایران مرکزی و غربی و فرونشاندن فتنه های اسماعیلیان و سرکوبی خلیفۀ عباسی شد. لشکریان وی اکثر از طوایف عیسوی مغول بودند. اسماعیلیه در حدود ولایت طالقان و کوههای الموت قریب پنجاه قلعۀ مستحکم را در تصرف داشتند که مشهورترین آنها قلاع الموت، میمون در و لنبه سر بوده. و الموت بزرگترین مرکز فرماندهی یا پایتخت ایشان به شمار میرفت. مأموریت هولاکو به امر برادر بزرگترش منگوقاآن آغاز شد و ابتدا یکی از امرای عیسوی لشکر او به نام کیتوبوقا قلاع حدود دامغان و سمنان (قهستان) را مورد حمله قرار داد و تعدادی از پناهگاههای اسماعیلیان را ویران یا تصرف کرد و خود هلاگو پس از تصرف ماوراءالنهر در سال 653 از جیحون گذشت و چون به خراسان رسید امیر ارغون مطیع او شد و دبیران و درباریان خود را نیز به خدمت او گماشت. سرانجام در سال 654 هلاگو بر اسماعیلیان چیره شد و الموت را نیز تصرف کرد. پس از تصرف الموت هولاگو امر داد که کتاب خانه عظیم و بی مانند آن را نابود کنند ولی عطاملک جوینی که به امر ارغون به خدمت هولاکو پیوسته بود اجازه خواست که در این کتابخانه به مطالعه پردازد و نفایس آن را جدا کند و از جملۀ این کتاب ها شرح حالی از حسن صباح به نام ’سرگذشت سیدنا’ بوده که خلاصۀ آن را جوینی در جلد سوم جهانگشا آورده است، ادامۀ سرکوب ملاحده تا سال 671 که مغول قلاع آنها را در شام تصرف کرد ادامه یافت. هلاکو پس از فتح الموت عزم بغداد کرد و در این هنگام ابواحمد عبداﷲ ملقب به المستعصم باﷲ سی وهفتمین و آخرین خلیفۀ عباسی بر تخت فرمانروایی بود و ایام را به مطالعه و لهوو لعب میگذراند و از تدبیر و سیاست به دور بود. امورممالک او را ابن علقمی وزیر اقبال شرابی، علاءالدین دواتدار کبیر و مجاهدالدین دواتدار صغیر به دست داشتند و هر یک از آنها نیز به دلیلی در اندیشۀ برانداختن خلیفه بودند و از طرفی مقارن همان ایام جنگ شیعه وسنی در بغداد آشوبی به وجود آورده بود و هولاکو هنگامی عازم بغداد شد که بدرالدین لؤلؤ صاحب موصل ابوبکر بن سعد اتابک فارس، خواجه نصیرالدین طوسی، عطاءالملک جوینی و دو پسر رئیس الدوله طبیب همدانی در رکاب او بودند. در روز دهم رمضان سال 655 هولاکو ایلچیانی پیش خلیفه فرستاد و از او خواست که شخصاً به خدمت آیدو یا وزیر و سلیمان شاه و دواتدار صغیر را برای رساندن پیغام بفرستد. خلیفه دو نفر دیگر را فرستاد و هولاکو را تهدید کرد و دستور داد که به خراسان برگردد.
هلاکو بار دیگر توصیۀ خود را تکرار کرد و این بار قرار شد به تدبیر ابن علقمی هدایایی نزد هولاکو فرستاده شود و به نام وی در بغداد خطبه و سکه رایج گردد ولی دواتدارمانع شد و سلیمانشاه خلیفه را به تجهیز لشکر واداشت. از طرف دیگر هولاکو اکراد مغرب ایران را با دادن مال و مقام با خود همدست کرد و از دو جانب لشکر خود رامأمور بغداد نمود و یک بار دیگر به خلیفه پیغام داد که به اطاعت او درآید. محاصرۀ بغداد از سه شنبه بیست ودوم محرم سال 656 شروع شد و تا آخر این ماه طول کشید و در این مدت مغولها شهر را قدم به قدم خراب میکردند و بااینکه خلیفه با پیغام و هدیه میکوشید که او را بازگرداند اما تقاضای او مقبول نیفتاد و خواجه نصیر به بغداد رفت تا سلیمانشاه و دواتدار را نزد هولاکوآورد و خلیفه هر دو را روانۀ خدمت هولاکو کرد. هولاکو به آنها اجازه داد که بستگان خود را از شهر بیرون آوردند و عده ای به امید نجات به همراه آنها بغداد راترک گفتند و نزد هولاگو آمدند. هولاگو فرمان داد تا همه را به قتل رسانند.
سرانجام روز یکشنبه چهارم صفر 656 مستعصم با سه پسر خود و سه هزار نفر از بغداد خارج شد و به حضور هلاگو آمد و چون به ظاهر هلاگو با او خوشرویی کرد امر داد که مردم دارالخلافه با لشکریان هولاکو نجنگند و هولاگو پس از بیرون آوردن آنها از بغداد همه را کشت و در همان روز چهارم صفر دستور غارت بغداد صادر شد و هلاگو روز نهم وارد بغداد شد و مستعصم به دست خود کلید خزائن اجدادی را به وی تسلیم کرد. خواجه نصیرنوشته است که هلاکو طبقی زر پیش خلیفه نهاد و گفت: بخور. او گفت: نمیتوان خورد. گفت: پس چرا نگه داشتی وبه لشکریان ندادی و این درهای آهنین را چرا پیکان نساختی و به کنار جیحون نیامدی تا من از آب نتوانم گذشت ؟ خلیفه گفت: تقدیر خدای چنین بود. هلاکو گفت: پس آنچه بر سر تو خواهد آمد هم تقدیر خدای است.
گروهی از مورخان نوشته اند که ابن علقمی وزیر کینۀ خلیفه را در دل داشت و پنهانی با خواجه نصیر و هلاکو مراوده برقرار کرده و ضعف خلیفه را به اطلاع آنها رسانیده بود. سرانجام در همان سال 656 کار عباسیان بپایان رسید و بااینکه به خصوص اهل سنت از این واقعه سخت دلگیر بودند نتوانستند جلو تسلط مغول را بگیرند. هولاکو در یکی از جزایر دریاچۀ ارومیه مخزنی برای غنایم ساخت و مراغه را پایتخت خود ساخت و در آن شهر بود که خواجه نصیر توانست او را به ایجاد رصد خانه مراغه و تألیف زیج ایلخانی راغب سازد. زیج خواجه در سال 663 در زمان ابقاخان منتشر شد.
هلاکو پس از فتح بغداد به الجزیره و شام سفری کرد و سلاطین خانواده های ایوبی را که شش حکومت در آن دیار داشتند شکست داد. فتوحات هلاکو منجر به تأسیس سلطنت ایلخانان مغول گردید و خوداو پس از آنکه دچار اختلافات داخلی با بستگان نزدیک خود و از جمله برکای پسر جوجی گردید در سال 663 بیمار شد و در کنار نهر جغاتو (جنوب دریاچۀ ارومیه) درگذشت و او را که 48 سال از عمرش می گذشت در کوه شاهو در مقابل دهخوارقان به خاک سپردند. (از تاریخ مغول عباس اقبال آشتیانی، نقل به اختصار)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام نهری است در دو ایالت هوئسکه ساراگوسه، که در تنگۀ سالنت از بغازجبال پیرنه سرچشمه گرفته بسوی جنوب جریان دارد، و پس از عبور از میان سالنت و دیگر قصبات و آبیاری مقداری از اراضی لمحه ای بطرف مغرب و باز بسمت جنوب متمایل میگردد پس دشت سارگوسه را سیراب میسازد در جلو این شهر از طرف چپ وارد نهر ابره میشود و طول مجرایش به 175 هزار گز بالغ میگردد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
این شهر را به آلمانی گلوگاو خوانند. شهری است به لهستانی ’سیلسی’ کنار ادر. دارای 26000 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
شکم سخت پیش آمده. آبستن نزدیک به وضع حمل. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
گلستان که گلزار است. (برهان). ظاهراً لهجه و تحریفی در گلستان است
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
گلاب گیرنده. گلاب کش:
گل گفت به از لقای من رویی نیست
چندین ستم گلابگر باری چیست
بلبل به زبان حال با او گفتا
یک روز که خندید که سالی نگریست.
خیام.
و رجوع به گلابگیر شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کالیو یعنی ابله و احمق. (شعوری ج 2 ورق 303). و ظاهراً محصف ’کالیو’ است. رجوع به گلالیوه شود
لغت نامه دهخدا
(پُ گُ)
نام قصبه و اسکله ای است به اسکوچیا در خلیج کلیده نزدیک مصب نهر کلیده، واقع در 30 هزارگزی غربی گلاسگو در ناحیۀ اکس در انگلستان. دارای یازده هزار تن سکنه و لنگرگاهی زیبا و خط آهن و تجارتی پررونق. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلاسبه
تصویر گلاسبه
فرانسوی یخچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
آنکه لاس تهیه کند کژتاب ابریشم تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاگل
تصویر گلاگل
شکم سخت پیش آمده (آبستن)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گلاب گیرد گلاب کش: هین از ترشح زین طبق بگذر توبی ره چون عرق از شیشه گلابگر چون روح از آن جام سما. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاگل
تصویر گلاگل
((گَ گَ))
شکم سخت پیش آمده (آبستن)
فرهنگ فارسی معین
مرتعی از توابع شهرستان گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که کلاه نمدی درست کند
فرهنگ گویش مازندرانی