جدول جو
جدول جو

معنی گفتار - جستجوی لغت در جدول جو

گفتار
نریشن (Narration) یا گفتار به روایت داستان و زمینه ای که رویدادها و شخصیت ها در آن به تصویر کشیده می شوند، اشاره دارد. نریشن در فیلم ممکن است به صورت صوتی (voice-over narration) یا تصویری (visual narration) و یا ترکیبی از هر دو نوع باشد. این عنصر مهم در فیلم سازی برای ارائه داستان، توضیح شخصیت ها، ایجاد جو و حتی برجسته کردن مفاهیم یا پیام های مخفی در داستان استفاده می شود.
انواع نریشن در فیلم:
نریشن صوتی (Voice-over Narration): در این نوع نریشن، یک صدای خارج از فضای داستان به عنوان راوی در حالت صدا پس زمینه شنیده می شود که داستان را برای تماشاگر به تصویر می کشد. این نوع نریشن معمولاً برای تبیین داستان یا ارائه دیدگاهی مخفی از طریق شخصیتی راوی استفاده می شود.
نریشن تصویری (Visual Narration): این نوع نریشن بیشتر به واسطه تصاویر، صحنه ها، فیلمبرداری و استفاده از تکنیک های ویژه فیلم سازی، داستان را برای تماشاگر تعریف می کند. این می تواند به واسطه انتخاب و ترکیب صحنه ها، جزئیات تصویری و تنظیمات فضاهای مختلف انجام شود.
ترکیبی (Combined Narration): در برخی فیلم ها، از هر دو نوع نریشن برای ارائه داستان استفاده می شود. این ترکیب ممکن است شامل استفاده از صدای راوی به همراه تصاویری که داستان را به تصویر می کشند، باشد.
نریشن در فیلم سازی به عنوان یک ابزار قدرتمند، تأثیر زیادی بر تجربه تماشاگر از فیلم دارد و به کارگردان امکان می دهد که داستان را به شکلی مطلوب و موثر به تصویر بکشد.
نریشن به معنای روایت قصه است. در سینما، نریشن توضیحات اضافی است که از سوی کسی بیان می شود، که از شخصیت های فیلم نیست. در فیلم های مستند و آموزشی، صدایی است که روی فیلم آن را می شنویم و اطلاعات تکمیلی درباره تصویری را که می بینیم در اختیارمان می گذارد. در فیلم های داستانی، معمولا صدای یکی از شخصیت هاست و هدف از آن، دادن اطلاعات بیشتر و گسترش آگاهی ما از شخصیت ها و ماجرای فیلم است
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
گفتار
سخن گفتن، سخن
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
فرهنگ فارسی عمید
گفتار(گُ)
قول. سخن. حدیث. مقاله. مقال. کلام. گفت:
رک که بااند شار بنمایی
دل تو خوش کند بخوش گفتار.
رودکی (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 998).
چیست از گفتار خوش بهتر که او
مرغ را آرد برون از آشیان.
حفاف.
زدن مرد را تیغ بر تار خویش
به از بازگشتن ز گفتار خویش.
ابوشکور.
سپهبد ز گفتار او شاد شد
سخن گفتن هر کسی باد شد.
فردوسی.
همی گفت هر کس که ما بنده ایم
به گفتار خسرو سرافکنده ایم.
فردوسی.
یکی ترجمان راز لشکر بجست
که گفتار ترکان بداند درست.
فردوسی.
پیش گفتار بکردار شوی وین عجبست
پیشتر چیزی گفتار بود پس کردار.
فرخی.
در فضل گوهرش بتوان یافتن کنون
مدح هزارساله به گفتار پهلوی.
فرخی.
چیزی که همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی بینی کردار.
فرخی.
بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر
هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر.
شاکر بخاری.
از مار کینه ورتر ناسازتر چه باشد
گفتار چربش آرد بیرون از آشیانه.
لبیبی.
خواجۀ بزرگ داندکه خداوند در این گفتار بر حق است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397). کس را نرسد که اندیشه کند که این چراست تا به گفتار رسد. (تاریخ بیهقی).
که صد گنج شاید به گفتار داد
که نتوان یکی زآن به کردار داد.
اسدی.
بپذرفتن چیز و گفتار خوش
مباش ایمن از دشمن کینه کش.
اسدی.
بر گوینده بیش از گفتار نباشد. (قابوسنامه). اما هرکه را آزمایی به کردار آزمای نه به گفتار که گنجشک به نقد به که طاوس به نسیه. (قابوسنامه).
نگردد به گفتار مستانه غره
کسی کودل و جان هشیار دارد.
ناصرخسرو.
بجز بر نکو فعل و گفتار خوب
نه بگذار دست و نه بگشای فم.
ناصرخسرو.
آنچت گوید بپذیر و مباش
عاشق بر بیهده گفتار خویش.
ناصرخسرو.
گفتار بی کردار ضایع ماند. (کیمیای سعادت). این کتاب چهارده گفتار است و در بخش باب اول از گفتار نخستین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
چو عاجز است ز آثار معجزت خاطر
چو قاصر است زکردار نادرت گفتار.
مسعودسعد.
...تا آخر هیچ بدی و ناهمواری از او در وجود نیاید به گفتار و کردار. (نوروزنامه). مردم اگرچه با شرف گفتار است چون بشرف نوشتن دست ندارد ناقص بود چون یک نیمه از مردم. (نوروزنامه).
کار کن کار بگذر از گفتار
کاندرین راه کار دارد کار.
سنایی.
جایی است مدیح تو که آنجا
گفتار چو حلقه بر در آمد.
عمادی شهریاری.
عیسی از گفتار نااهلی برآمد بر فلک
آدم از وسواس ناجنسی برون رفت ازجنان.
خاقانی.
خوش جوابی است که خاقانی داد
از پی رد شدن گفتارش.
خاقانی.
چو نام من بشیرینی برآید
اگر گفتار من تلخ است شاید.
نظامی.
به خود میگفت کای شوخ ستمکار
چرا گفتی تو آن بیهوده گفتار.
نظامی.
چه در کار است با گفتار کردار
پی کردار گرد و ترک گفت آر.
پوریای ولی.
در این گفتار فایده نیست. (کلیله و دمنه).
چون کار ز دست رفت گفتار چه سود
چون دیده سپید گشت دیدار چه سود.
عطار.
بعلت اینکه نمی بینم ایشان را کردار موافق گفتار. (گلستان).
اول اندیشه وآنگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی (گلستان).
نه همه گفتار ز انسان خوش است
هرچه پسندیده بود آن خوش است.
امیرخسرو.
نای زن را بین که صوتی دارد و گفتار نی
لاجرم در قول محتاج کس دیگر بود.
امیرخسرو.
هست فرقی میان دیدن و وصل
نیست ذوقی مرا درین گفتار.
اوحدی.
نه تنها عشق از دیدار خیزد
بسا کاین دولت از گفتار خیزد.
جامی.
طالب آمل گذشت و طبعها افسرده شد
از چه روی آن آتشین گفتار در عالم نماند.
صائب.
نیست با گفتار لب کیفیت گفتار چشم
خوشتر است از لعل گویا چشم گویایی مرا.
صائب (از آنندراج).
سخندان چون نئی مخلص حدیث زلف کوته کن
که میگردد ز گفتار مسلسل لال رسواتر.
مخلص کاشی (از آنندراج).
، فکر. خیال:
به پیش پدر شد پر از خون جگر
پراندیشه دل پر ز گفتار سر.
فردوسی.
ترکیب ها:
- باطل گفتار، بیهوده گفتار. تلخ گفتار. چرب گفتار. خوب گفتار. خوش گفتار. راست گفتار. شکرگفتار. نغزگفتار. نکوگفتار. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خودشود:
آنان که پریروی و شکرگفتارند
حیف است که روی خوب پنهان دارند.
سعدی.
تو در دل من از آن خوشتری و شیرین تر
که من ترش بنشینم به تلخ گفتاری.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
گفتار
قول، سخن، حدیث، مقاله، کلام
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
گفتار((گُ))
سخن، حدیث
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
فرهنگ فارسی معین
گفتار
مقاله، بیان، روایت، کلام، مطلب
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره
گفتار
بیان، تکلم، سخن، عرض، کلام، گفتمان، گفت، مثل، نطق، واج
متضاد: شنیدار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گفتار
خطابٌ
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به عربی
گفتار
Discourse
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گفتار
discours
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گفتار
discurso
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گفتار
discurso
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گفتار
Diskurs
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به آلمانی
گفتار
dyskurs
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به لهستانی
گفتار
дискурс
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به روسی
گفتار
گفتار، سخنرانی
دیکشنری اردو به فارسی
گفتار
گفتار
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به اردو
گفتار
ভাষণ
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به بنگالی
گفتار
ถ้อยคำ
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به تایلندی
گفتار
mazungumzo
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گفتار
söylem
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گفتار
言論
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گفتار
话语
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به چینی
گفتار
דרשה
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به عبری
گفتار
дискурс
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گفتار
wacana
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گفتار
भाषण
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به هندی
گفتار
discours
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به هلندی
گفتار
discorso
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گفتار
담화
تصویری از گفتار
تصویر گفتار
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ رَ / رِ)
گفتار. قول. سخن. کلام:
گل ز بلبل طیره شد زآن جامه بر خود پاره کرد
زآنکه این پرگوی و او را طاقت گفتاره نیست.
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(گُ)
آنکه تنها گفتار دارد. مرد حرف. مقابل کرداری:
گویی که از نژاد بزرگانم
گفتاری آمدی تو نه کرداری.
ناصرخسرو.
رجوع به گفتار شود
لغت نامه دهخدا
قول کلام سخن: گل زبلبل طیره شد زان جامه بر خود پاره کرد زانکه این پر گوی و آنرا طاقت گفتاره نیست. (کمال اسماعیل بنقل ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه تها بگفتار اکتفا کند حراف مقابل کرداری: گویی که از نژاد بزرگانم گفتاری آمدی تو نه کرداری. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گفتاری
تصویر گفتاری
محاوره ای
فرهنگ واژه فارسی سره