جدول جو
جدول جو

معنی گعیده - جستجوی لغت در جدول جو

گعیده
(گِ)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 27هزارگزی شمال خاوری اهواز و 8هزارگزی خاور راه آهن اهواز به تهران. هوای آن گرم و دارای 160 تن سکنه است. آب آن از گرم چاه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو میباشد. ساکنان از طایفۀ مراونه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سعیده
تصویر سعیده
(دخترانه)
مؤنث سعید، خجسته، مبارک، خوشبخت، سعادتمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
پسندیده، انتخاب شده، گزینه
گزیده کردن: انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
کسی که جانور گزنده ای او را دندان گرفته یا نیش زده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(گَدَ / دِ)
خراج و جزیه. (غیاث). گزید. گزیت
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
دندان زده. (آنندراج). نیش زده، چون: سگ گزیده، مارگزیده و کژدم گزیده:
گزیده مار را افسون پدید است
گزیده جهل را که شناسد افسون.
ناصرخسرو.
سگ گزیده ز آب ترسد از آن
ترسم از آب دیدگان برخاست.
خاقانی.
تا تریاق از عراق آرند، مارگزیده مرده باشد. (گلستان).
بدان ماند اندرز شوریده حال
که گویی به کژدم گزیده منال.
سعدی (بوستان).
، ترسیده و رنجیده. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
جمع واژۀ عود. (تاج العروس) (آنندراج). جمع عود، عوده است، و نیز آن را بر ’عیده’ جمع بندند که لغت قبیحی است. (از اقرب الموارد). رجوع به عود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعیده
تصویر بعیده
مونث بعید دور: مسافات بعیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعیده
تصویر جعیده
مریم نخودی کوهی مریم نخودی کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سعید نیکبخت، خانه ای بوده مر تازیان را که هنج (حج) آن می کرده اند، از نام های تازی برای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعیده
تصویر قعیده
همنشین شوی
فرهنگ لغت هوشیار
نیش زده (چنانکه مار) مسموم: گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون ک (ناصر خسرو)، بدندان گرفته گاز زده (چنانکه سگ هار)، آزار رسانده ضرر رسانده، عذاب داده کیفر داده. انتخاب کرده اختیار کرده: اسبان گزیده که همه جای بر طویله و آخر ها بسته بودند بوقتی که عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر بر آمد، بازیی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
((گَ دِ))
نیش خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
((گُ دِ))
پسندیده، انتخاب کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزیده
تصویر گزیده
مختصرا، خلاصه، اجمالی
فرهنگ واژه فارسی سره
برگزیده، خلاصه، زبده، منتخب، نخبه، نقاوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد