جدول جو
جدول جو

معنی گشودگی - جستجوی لغت در جدول جو

گشودگی
فراخی، گشادگی، وسعت، باز بودن
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
فرهنگ فارسی عمید
گشودگی
(گُ دَ / دِ)
عمل گشادن. عمل گشودن. گشادگی. گشایش. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
گشودگی
کیفیت گشوده گشایش
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
فرهنگ لغت هوشیار
گشودگی
((گُ دِ))
گشایش
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
فرهنگ فارسی معین
گشودگی
الانفتاح
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به عربی
گشودگی
Openness
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گشودگی
ouverture
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گشودگی
openheid
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به هلندی
گشودگی
abertura
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گشودگی
Offenheit
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
گشودگی
otwartość
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
گشودگی
открытость
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به روسی
گشودگی
відкритість
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گشودگی
apertura
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گشودگی
کشادگی
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به اردو
گشودگی
खुलेपन
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به هندی
گشودگی
উন্মুক্ততা
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
گشودگی
ความเปิดกว้าง
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
گشودگی
uwazi
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گشودگی
açıklık
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گشودگی
開放性
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گشودگی
apertura
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گشودگی
פְּתוּחָה
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به عبری
گشودگی
개방성
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به کره ای
گشودگی
keterbukaan
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گشودگی
开放性
تصویری از گشودگی
تصویر گشودگی
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گشادگی
تصویر گشادگی
فراخی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ)
حالت و چگونگی گشاده. فراخا. سعه. مقابل تنگی: بلد، گشادگی میان ابرو. (لغتنامۀ حریری). فیخه، گشادگی مخرج بول. (منتهی الارب) (دهار). ساحت ناحیه، گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب) : هرگاه که فضای دل، یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حلق آن گشادگی را گویند که پیش گردن است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، طیبت. پاکی. خوشی:
تا هوا را گشادگی و خوشی است
تا زمین را فراخی و پهناست.
فرخی.
، فراخ نعمتی. خصب نعمت: ادرکست و خرساب دو شهرکند (به ماوراءالنهر) با آبهای روان و گشادگی و نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم)، فرح. انبساط: طب، صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زایل شود بازآرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی. (چهارمقاله)، انفصال. فاصله. فرجه. پهنی. فراخ. وسعت. مقابل پیوستگی: جوبه، گشادگی میان ابر و کوه. قعن، گشادی میان دو پای وقت رفتن. لهب، گشادی میان دو کوه. (منتهی الارب) : و پیوستگی هر اندامی و گرانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هریک از گونۀ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و مایها به طبع از هم گشادگی و گریز میجویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، مقابل زفتی، غلظت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
چیزی که لایق گشادن باشد. رجوع به گشادن و گشودن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
پیراستن درختان و شاخها. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فراخی سعه مقابل تنگی، ساحت وسعت: هر گاه که فضا دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد، پاکی خوشی: تا هوا را گشادگی و خوشی است تا زمین را فراخی و پهناست... . (فرخی)، فرح انبساط، فراخی نعمت خصب نعمت، انفصال فرجه مقابل پیوستگی اتصال: و مایه ها بطبع از هم گشادگی و گریز میجویند، غلظت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشودنی
تصویر گشودنی
لایق گشودن گشادنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشودگی
تصویر بخشودگی
معافیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسودگی
تصویر آسودگی
اطمینان
فرهنگ واژه فارسی سره
فراخی، گنجایش، وسعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد