فرج. فتوح. گشاد. گشودن. فتح: فرج، گشایش و دور کردن اندوه را. (منتهی الارب) : هرکه نخواهد همی گشایش کارش گو بشو و دست روزگار فروبند. رودکی. نخستین سخن کو گشایش کنم جهان آفرین را ستایش کنم. فردوسی. ، توضیح و تبیین: چون گشایشهای دینی را ز لفظش بشنوی سخره زآن پس بر گشایشهای افلاطون کنی. ناصرخسرو. قصه چه کنم درازبس باشد چون نیست گشایشی ز گفتارم. مسعودسعد. هیچ کس سر این ندانست. عبدالمسیح گفت: گشایش این سخن از حال من خیزد. (مجمل التواریخ و القصص). دوم باعث آن بود که از من یادگاری ماند، هرکه بخواهد از آنجا گشایشی بیابد مرا به دعای خیر یاد کند... (تذکره الاولیاء عطار). از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف. حافظ. از آستان پیر مغان سر چرا کشم دولت در این سرا و گشایش در این در است. حافظ. مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت. حافظ. باشد که گشایشی پدید آید. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 118). هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید بستگیها را گشایش از در دلها طلب. صائب. ، فتح: آغاز گشایش پارس به اول اسلام چنان بود که... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 113). و همت وی همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان تا همه جهان را بگرفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72)
فرج. فتوح. گشاد. گشودن. فتح: فرج، گشایش و دور کردن اندوه را. (منتهی الارب) : هرکه نخواهد همی گشایش کارش گو بشو و دست روزگار فروبند. رودکی. نخستین سخن کو گشایش کنم جهان آفرین را ستایش کنم. فردوسی. ، توضیح و تبیین: چون گشایشهای دینی را ز لفظش بشنوی سخره زآن پس بر گشایشهای افلاطون کنی. ناصرخسرو. قصه چه کنم درازبس باشد چون نیست گشایشی ز گفتارم. مسعودسعد. هیچ کس سر این ندانست. عبدالمسیح گفت: گشایش این سخن از حال من خیزد. (مجمل التواریخ و القصص). دوم باعث آن بود که از من یادگاری ماند، هرکه بخواهد از آنجا گشایشی بیابد مرا به دعای خیر یاد کند... (تذکره الاولیاء عطار). از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف. حافظ. از آستان پیر مغان سر چرا کشم دولت در این سرا و گشایش در این در است. حافظ. مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت. حافظ. باشد که گشایشی پدید آید. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 118). هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید بستگیها را گشایش از در دلها طلب. صائب. ، فتح: آغاز گشایش پارس به اول اسلام چنان بود که... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 113). و همت وی همه ساله مصروف بودی به گشایش جهان تا همه جهان را بگرفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72)
دهی است از دهستان از سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 3هزارگزی جنوب خاوری مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل و دارای 262 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه مردق و چشمه است. محصول آن غلات، چغندر، کرچک، بادام، توتون، نخود و زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان از سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 3هزارگزی جنوب خاوری مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل و دارای 262 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه مردق و چشمه است. محصول آن غلات، چغندر، کرچک، بادام، توتون، نخود و زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مولانا... از جملۀ ملایانی است که در سال 842 هجری قمری به اورامان سفر کرد تا مردم آنجا را قرآن تعلیم دهد. این ملا چشمانی ضعیف داشت. (از تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 122)
مولانا... از جملۀ ملایانی است که در سال 842 هجری قمری به اورامان سفر کرد تا مردم آنجا را قرآن تعلیم دهد. این ملا چشمانی ضعیف داشت. (از تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 122)