مقابل سیری است. (آنندراج). اشتهای طعام پس از هضم طعام پیش. استجاعه. وبنه. هنبغ، گرسنگی سخت. تقع. مخمصه و خمصه. جلبه. وأج. هلّکس. نکظ. همج. هلقس، گرسنگی سخت. قیس. (منتهی الارب). سغب. (دهار). تغب. جوع. عوق. (منتهی الارب) : ازتشنگی و گرسنگی دارد راحت سیری شمرد خیر و همه گرسنگی شر. ناصرخسرو. چون نیابد به گه گرسنگی کبک و تذرو چه کند گر نخورد شیر ز مردار کباب. ناصرخسرو. از گرسنگی چون میخراشم صمغی ز درخت میتراشم. نظامی. با گرسنگی قوت پرهیز نماند افلاس عنان از کف تقوی بستاند. سعدی. یکی از حکما پسر را نهی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد. (گلستان). - تن به گرسنگی نهادن، گرسنگی را تحمل کردن: تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار. (گلستان). - گرسنگی خوردن، گرسنگی کشیدن. گرسنه ماندن. گرسنه بودن: نه تشنگی و گرسنگی باید خورد نوبت گرسنگی خوردن بردیم بسر. فرخی
مقابل سیری است. (آنندراج). اشتهای طعام پس از هضم طعام پیش. اِستِجاعَه. وَبنَه. هُنبُغ، گرسنگی سخت. تَقَع. مخمصه و خَمصَه. جُلبَه. وَأج. هِلَّکَس. نَکَظ. هَمج. هِلقَس، گرسنگی سخت. قَیس. (منتهی الارب). سَغب. (دهار). تَغب. جوع. عَوَق. (منتهی الارب) : ازتشنگی و گرسنگی دارد راحت سیری شمرد خیر و همه گرسنگی شر. ناصرخسرو. چون نیابد به گه گرسنگی کبک و تذرو چه کند گر نخورد شیر ز مردار کباب. ناصرخسرو. از گرسنگی چون میخراشم صمغی ز درخت میتراشم. نظامی. با گرسنگی قوت پرهیز نماند افلاس عنان از کف تقوی بستاند. سعدی. یکی از حکما پسر را نهی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد. (گلستان). - تن به گرسنگی نهادن، گرسنگی را تحمل کردن: تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار. (گلستان). - گرسنگی خوردن، گرسنگی کشیدن. گرسنه ماندن. گرسنه بودن: نه تشنگی و گرسنگی باید خورد نوبت گرسنگی خوردن بردیم بسر. فرخی
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 30000گزی باختری کهنوج و 4000گزی شمال راه مالرو کهنوج به گلاشکرد. 25 تن سکنه دارد و مزرعۀ هویره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 30000گزی باختری کهنوج و 4000گزی شمال راه مالرو کهنوج به گلاشکرد. 25 تن سکنه دارد و مزرعۀ هویره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
اگردید گرسنه بود مصیبت است. اگر دید گرسنه بود و چیزی خورد چنانکه سیر شد، دلیل که از معصیت توبه کند. جابر مغربی اگر دید گرسنه است و چیزی نداشت که بخورد، دلیل حرص است. محمد بن سیرین دیدن گرسنگی بر چهار وجه است. اول: عسرت و تنگی (بیچارگی و تنگدستی). دوم: حرص و آز. سوم: گناه. چهارم: طمع داشتن به مردم..
اگردید گرسنه بود مصیبت است. اگر دید گرسنه بود و چیزی خورد چنانکه سیر شد، دلیل که از معصیت توبه کند. جابر مغربی اگر دید گرسنه است و چیزی نداشت که بخورد، دلیل حرص است. محمد بن سیرین دیدن گرسنگی بر چهار وجه است. اول: عسرت و تنگی (بیچارگی و تنگدستی). دوم: حرص و آز. سوم: گناه. چهارم: طمع داشتن به مردم..