جدول جو
جدول جو

معنی گسلش - جستجوی لغت در جدول جو

گسلش(گُ سِ / سَ لِ)
اسم مصدر از گسیختن. (از سه یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به گسیختن شود
لغت نامه دهخدا
گسلش
عمل گسلیدن و گسیختن
تصویری از گسلش
تصویر گسلش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسل
تصویر گسل
گسلاندن، پسوند متصل به واژه به معنای گسلاننده مثلاً پیمان گسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالش
تصویر گالش
کفش لاستیکی، کفش لاستیکی که در هنگام بارندگی روی کفش چرمی می پوشند
فرهنگ فارسی عمید
(لُ / لِ)
سرموزه از جیر و جز آن. چرموق
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
در لهجۀ مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار
لغت نامه دهخدا
(سَ لِ)
به لغت زند و پازند به معنی بد باشد که در مقابل نیک است و به این معنی بعد از حرف ثانی یای خطی هم آمده است که سلیش باشد. (برهان) (آنندراج). و رجوع به سلیش شود
لغت نامه دهخدا
گالوش فرانسوی رو کفشی سر موزه، کفش جیر چوپان گاو گاودار. سرموزه و کفش از جیر و غیره، کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسله
تصویر گسله
گسیخته گسلیده، هر یک از گسیختگیهای آشکوبهای موازی طبقات زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسل
تصویر گسل
در بعضی ترکیبات بمعنی گسلنده آید: جان گسل پیمان گسل مهر گسل
فرهنگ لغت هوشیار
((لِ یا لُ))
کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گالش
تصویر گالش
((لِ یا لَ))
چوپان گاو، گاودار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسل
تصویر گسل
((گُ س))
با بعضی واژه ها، معنای گسلنده می دهد. مانند، پیمان گسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسل
تصویر گسل
((گُ سَ))
شکست در بخشی از پوسته جامد زمین که باعث جابه جایی چینه ها می شود
فرهنگ فارسی معین
گالش هم تعبیرکفش را دارد، یعنی این نیز همسر است با این تفاوت که گالش زنی است با قابلیت انعطاف زیاد و در عین حال آسیب پذیر و کم مقاومت. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گاوچران، چوپان گاو دار، کفش لاستیکی زنانهدر سانسکریت
فرهنگ گویش مازندرانی