جدول جو
جدول جو

معنی گزگزه - جستجوی لغت در جدول جو

گزگزه
اشمئزاز، تنه، چندش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ زَ)
دهی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 56000گزی جنوب باختری خاش و 7000گزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر. دارای 35 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ گِ)
بانگ خفیف، آواز خفیف، چنانکه در سماور پیش از جوش آمدن آن یا صدای زنبور هنگام پریدن. و در بعضی لهجه ها جزجز نیز گویند، ناراحتی خارش مانند و کمی دردناک که گاه در اعضاء و بویژه در دست و پا عارض گردد. و رجوع به گز کردن شود
لغت نامه دهخدا
بشوخی و چستی جستن: زهجر تیر گر خواهد جدا افتاد جان از من که گزگز می جهد پیوسته آن ابرو کمان از من (سیفی بدیعی) بانگ و آواز ضعیف (چنانکه در سماور پیش از جوش آمدن آن یا صدای زنبور هنگام پریدن، ناراحتی خارش مانند و کمی دردناک که گاه در اعضا بویژه در دست و پا عارض گردد
فرهنگ لغت هوشیار
مور مور، درد استخوان داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی