جدول جو
جدول جو

معنی گزپا - جستجوی لغت در جدول جو

گزپا
(گَ)
نام طائری است که پایش دراز باشد. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیپا
تصویر گیپا
نوعی خوراک که برنج و لپه و گوشت را لای تکه های شکمبۀ گوسفند می پیچند و می پزند، گدک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزاییدن، گزند رساندن، نیش زدن، گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
نوعی از ترشک. (ناظم الاطباء). نوعی از ریواس
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام میوه ای باشد. (آنندراج). گیاهی از نوع ریباس که آنرا کزبا و کرنا ورزبا نیز گویند. (شعوری ج 2 ورق 291). اصح ’کزبا = کزوا’ است. رجوع به کزبا در برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
شکنبۀ گوسپند که در آن گوشت قیمه و برنج و لپه و جزآن آگنده پزند و خورند و از طعامهای نیکو و لذیذ است، (ناظم الاطباء)، طعامی است که در میان یوتلی گوسپند و برنج و گوشت می پزند، (مؤید الفضلا) :
پی گیپا چو او روانه شود
دشمن صدهزار خانه شود،
سلیم (از بهار عجم)،
رجوع به کیپا شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
یونجه و اسپرست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
گزنده و گزندرساننده. زیان زننده. (برهان) (جهانگیری) :
تریاق در دهان رسول آفرید حق
صدیق را چه غم بود از زهر جان گزا.
سعدی.
رجوع به گزای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرپا
تصویر گرپا
شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزا
تصویر گزا
گزنده و گزند رساننده، زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
خرگوش سم دار (در باور عوام)
فرهنگ گویش مازندرانی
گزنه، گزنده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دو هزار واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
انباری با سقف کوتاه درگوشه ی ایوان خانه ی روستایی که در بهار
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا اسب با پاهای سفید و بدنی سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
فلج شدن، کسی که فاصله ی پاهایش از هم غیرعادی است
فرهنگ گویش مازندرانی