جدول جو
جدول جو

معنی گزنگو - جستجوی لغت در جدول جو

گزنگو
(گَ زَ)
بتۀ خار که بر آن ترانگبین نشیند. (زمخشری در کلمه طرنجبین). گزانگبین. (شعوری) :
اگر لازم آید ترا مسهلی
مشو از گزنگو بدل غافلی.
(شعوری ج 2 ورق 303).
رجوع به گزنبو شود
لغت نامه دهخدا
گزنگو
گزانگبین، بوته خار که بر ترنجبین نشیند
تصویری از گزنگو
تصویر گزنگو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگو
تصویر زنگو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(مَ زَ)
خارپشتی که مار را میگیرد و میکشد و نمیخورد. (ناظم الاطباء). خارپشت را گویند و آن جانوری است مشهور. (آنندراج). مرنگو. خارپشت بزرگ تیرانداز. (برهان). کوله. قنفذ. رجوع به کوله و خارپشت و قنفذ و مرنگو شود
لغت نامه دهخدا
از نگه ترکی مهمیخ (مهمیز: میخی بر پاشنه موزه بزرگان یامهان) اسپ انگیز (را آورده
فرهنگ لغت هوشیار
سوسکی که پهن حیوانات را گلوله کند و حرکت دهد
فرهنگ گویش مازندرانی
آب زرد رنگی که از ماست جدا شود ۲زنبوری درشت و سیاه رنگ که
فرهنگ گویش مازندرانی