جدول جو
جدول جو

معنی گریچ - جستجوی لغت در جدول جو

گریچ
کریچ، خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، کومه، کازه
تصویری از گریچ
تصویر گریچ
فرهنگ فارسی عمید
گریچ(گُ)
در اوراق مانوی به پارتی گریچک (گودال، چاه) ، به فارسی گوریچ، گریچه (= چاه زندان و غیره). مربوط به پهلوی گریستغ (غار، مغاره) ؟ (از حاشیۀ برهان چ معین) ، تالار خانه. (برهان) (آنندراج) ، خانه کوچک، کنج و گوشه و بیغوله. (برهان) ، نقب و زیرزمین، چاه زندان باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گریچ
نقب زیر زمین، چاه زندان، خانه کوچک، تالارخانه، کنج بیغوله
تصویری از گریچ
تصویر گریچ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مادۀ جامد یا نیمه جامد که از چربی های گوناگون و استئارین ها به دست می آید و به منظور روان کردن قطعات صنعتی و جلوگیری از زنگ زدن آن ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
آرایش سر و صورت و تغییر ترکیب ظاهری هنرپیشه که به منظور آماده سازی آن ها برای ایفای نقش انجام می گیرد، چهره و ظاهر تغییر داده شدۀ بازیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریچ
تصویر کریچ
خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، گریچ، کومه، کازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریه
تصویر گریه
فرو ریختن اشک از چشم از شدت اندوه و تاثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریز
تصویر گریز
گریختن، فرار، گریختن از برابر کسی یا چیزی
گریز زدن: کنایه از هنگام سخن گفتن یا نوشتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریغ
تصویر گریغ
فرار، دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی برای مثال کس از داد یزدان نیابد گریغ / اگر خود بپرّد برآید به میغ (فردوسی - ۱/۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریپ
تصویر گریپ
آنفلوانزا، بیماری ویروسی واگیردار حاد دستگاه تنفسی که با عوارضی مانند التهاب مخاط بینی، حلق، تب، سرفه، درد پهلو، سینه درد، سردرد، درد عضلانی و استخوان ها به خصوص دست، پا و کمر بروز می کند، مشمشه، انفلوانزا
فرهنگ فارسی عمید
(گِ چِ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 80000گزی خاوری دژ شاهپور و 8000گزی شمال خاوری دره هرد. کوهستانی، هوای آن سرد و دارای 90 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ها و زه آب درۀ محلی تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ چَ / چِ)
تالار، خانه کوچک، نقب زیرزمین، چاه زندان. (برهان) (آنندراج). رجوع به گریچ شود، کلوچه. کلیچه. کردی گورسک (شیرین). حلوایی را نیز گویند که عربان کعب الغزال خوانند. (برهان) (آنندراج) (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریس
تصویر گریس
روغن، چربی
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست کوتاه قد و پا دراز و بغایت جلد و تند رود (برهان)، توضیح با مراجعه بماخذ این جانور شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
گریز فرار هزیمت: نه گرز و کمان یادت آید نه تیغ نبینی در جنگ و راه گریغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریم
تصویر گریم
آرایش صورت هنرپیشه به طوری که او شبیه شخص دیگری بشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریو
تصویر گریو
جریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریه
تصویر گریه
اشک ریختن، گریستن، سرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریب
تصویر گریب
جریب
فرهنگ لغت هوشیار
زکام را گویند که بواسطه سرما و اختلاف هوا تولید می شود و نوع دیگر آن آنفلوانزا می باشد که بیماری سخت و واگیردار می باشد و میکروب آن از راه حلق و بینی داخل بدن می شود و عوارض آن عبارتند از سرفه شدید، سینه درد، خفقان قلب، قی و اسهال
فرهنگ لغت هوشیار
نقب زیرزمین، چاه زندان: در خاک چه زر ماند و چه سنگ تراگور چه زیر گریجی و چه در خانه خضرا. (ناصر خسرو)، پاره ای که از چیزی بریده باشند مانند قاچ خربزه و هندوانه و تکه قماش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریز
تصویر گریز
گریختن، فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریپ
تصویر گریپ
((گِ))
زکام، آنفلونزا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریج
تصویر گریج
((گُ))
بیغوله و زندان، خانه کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریز
تصویر گریز
((گُ))
گریختن، فرار کردن، رهایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریس
تصویر گریس
((گِ))
روغن، چربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریغ
تصویر گریغ
((گُ))
گریز، فرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریم
تصویر گریم
((گِ))
تغییر قیافه چهره هنرپیشه با آرایش و ابزاری خاص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریه
تصویر گریه
((گِ یِ))
اشک ریختن، سرشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کریچ
تصویر کریچ
((کَ))
کریج، کریچه، کرچه، کریز، گریزه، کریغ، پر ریختن پرندگان خصوصاً چرغ و باز و شاهین و مانند آن ها، تولک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریز
تصویر گریز
اجتناب، فرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گریم
تصویر گریم
چهره پردازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گریی
تصویر گریی
Lumpiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گریی
تصویر گریی
irregularidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گریی
تصویر گریی
Unebenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی