جدول جو
جدول جو

معنی گریپوس - جستجوی لغت در جدول جو

گریپوس(گِ)
لقب دمتریوس است که به علت درازی دماغش وی را گریپوس میخواندند. (ایران باستان ص 2242)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریون
تصویر گریون
هر نوع بیماری پوستی همراه با بثورات، قوبا، بریون، گر، گوارون
فرهنگ فارسی عمید
نوعی گوسفند بومی استرالیا که پشم آن لطیف تر و موغوب تر از پشم سایر گوسفندان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریوه
تصویر گریوه
تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه، برای مثال خری بر گریوه ز سرما بمرد / که از کاهلی جامه با خود نبرد (نظامی۵ - ۸۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
(گِ زُ)
حاکم نشینی تارن و گارن از ایالت منتوبان، در نزدیکی گارن قرار گرفته است و 1780 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ ری وَ / وِ)
پهلوی، گریو (گردن، پشت گردن) اوستا، گریوا (حاشیۀ برهان چ معین). کوه پست و پشتۀ بلند را گویند. (برهان). کوه کوچک. (آنندراج). زمین بلند و پشتۀ خاکی که باران آن را رخنه کرده بزیر آمده باشد. (برهان) :
شه بر آن اشقر گریوه نورد
کز شتابش ندید گردون گرد.
نظامی.
کآهن تیز آن گریوۀ سنگ
لعل و الماس ریخت صد فرسنگ.
نظامی.
همچنان زیر بار دلتنگی
میبرید آن گریوۀ سنگی.
نظامی.
روی صحرا بزیر سم ستور
گور گشتی ز بس گریوۀ گور.
نظامی.
چون باز پرنده بر گریوه
چون باد رونده بر تریوه.
لطیفی.
تو یقین دان که هر که بد عمل است
آفتاب گریوۀ اجل است.
مکتبی.
دیده اند از پس گریوۀ غیب
رب خود را بدیدۀ لاریب.
اوحدی.
رهایی را نشاید هیچ تدبیر
گریوه پست و سیلاب آسمان گیر.
امیرخسرودهلوی.
، عقبه. (تفلیسی) (ترجمان القرآن). گردنه: چنانک به هر راه کی در آنجا روند بضرورت گریوه بباید بریدن. از این آب آن شهر غرق شد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 137). مایین شهرکی است در میان کوهستان افتاده در زیر گریوه ای و سر راه است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). و از آنجا ’مرغزار رون’ تا به گریوۀ مایین بگذرند راه مخوف باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 124).
صف زنده پیلان به یک جا گروه
چو گرد گریوه کمرهای کوه.
نظامی.
و محمد خوارزمشاه بقصد قلع این خاندان لشکری بزرگ آورد و در گریوۀ اسدآباد ببرف و دمه گرفتار شده و اکثر لشکر او تلف شد. (جامعالتواریخ رشیدی).
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کزین گریوه سبکبار بگذری.
حافظ
لغت نامه دهخدا
از قانونگذاران بزرگ روم بود. در زمان آدریانوس در آسیای صغیر تولدیافت و مجموعۀ قوانین وی از آثار گرانبهای روم قدیم است. (تاریخ تمدن روم قدیم ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(کِ یَ)
دهی است از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، کوهستانی و جنگلی و معتدل است و 249 تن سکنه دارد. از رود خانه زاب کوچک مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(پِ پو)
یا دریاچۀ چود. دریاچه ای است در روسیه، میان ایالات: پترسبورگ، پسکوف، ریگاو رول. دارای 110هزارگز طول و 45 هزارگز عرض و چندین نهر وارد این دریاچه شود و نیز بوسیلۀ نهر فلین با خلیج لیوونیا، و بواسطۀ نهر نارووه با خلیج فنلاند مرتبط گردد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برپوز است که پیرامون دهان و منقار پرندگان باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) :
آنکه را بد ز پیل ملموسش
دست و پای سطبر برپوسش
گفت شکلی چنانکه مضبوط است
راست همچون عمود مخروط است.
سنایی (آنندراج).
کلمه مصحف بدفوز و بتفوز است. رجوع به بتفوز و بدفوز شود
لغت نامه دهخدا
(گَ وو)
چرخ روغنگیری را گویند. با یک واو هم درست است همچو طاوس و کاوس. (برهان) (آنندراج). و رجوع به گراوس شود
لغت نامه دهخدا
(گُ یُسْ)
پادشاه کاپادوکیه که مهرداد ششم و تیگران او را بر تخت نشانده بودند. (ایران باستان ص 2274). گره گردیوس مثلی است و آن چنین بوده است که ارابه ای از زمان گردیوس باقیمانده و قید آن ترکیب یافته بود از گره هایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گره هارا باز کند. غیب گویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود تا اینکه اسکندر داوطلب شد ولی از باز کردن آنها عاجز ماند و شمشیر خود را کشیده رشته ها را برید و گفت: تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است. این قضیه ضرب المثل شده، در مواردی که کسی مسئلۀ غامض و لاینحلی را حل نکند، ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد، گویند: ’گره گردیوس را برید’. و رجوع به ایران باستان ص 1284 شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
تی بریوس. از تریبونوس ها و خطبای بزرگ روم بود که در سال 162 قبل از میلاد تولد یافت و در 133 قبل از میلاد به هلاکت رسید. تی بریوس کوشش داشت که اراضی متفرقۀ روم را از چنگ اشراف بدرآورده میان طبقات پست و فقیران تقسیم کند. لذا اشراف با وی مخالفت کردند و سرانجام او را به قتل رسانیدند. (ایران باستان ص 1842، 2127)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنچه گردبخود میگیرد و مانع شود رسیدن گرد را به اشیاء و اثاثه: حبس الفراش، پوشیدن فرش به گردپوش. محبس. (منتهی الارب). جامۀ گردپوش. پردۀ گردپوش:
فغان که مرهم کافور در جراحت ما
برهنه میرود و گردپوش می آید.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
این شهر در آلمان گربوندن خوانده میشود. ناحیه ای است از سویس، کرسی آن کوار است. دارای 173100 تن جمعیت است
لغت نامه دهخدا
(دْری / دِ)
آلفرد دریفوس (1859- 1935 م). افسر ارتش فرانسه و بنام وی قضیه و ماجرایی پیدا آمده است و آن ماجرایی است سیاسی و قضائی در فرانسه که از محکومیت آلفرد دریفوس بجرم خیانت ناشی شد (1894 میلادی) بدین شرح که وی بجرم تسلیم اسناد محرمانه به وابستۀ نظامی آلمان در فرانسه تسلیم دادگاه نظامی شد و به خلع درجه و حبس در جزیره ابلیس محکوم گشت. در سال 1896 میلادی مدارکی کشف شد که دریفوس را بی گناه قلمداد می کرد و این امر هیجانی در مردم ایجاد نمود. قضیۀ دریفوس به مسالۀ سیاسی عمده ای مبدل شد، سلطنت طلبان و نظامیها و عناصر متعصب از یک طرف و جمهوری خواهان و سوسیالیستها و مخالفین کلیسا از طرف دیگر سخت از آن بهره برداری کردند و اختلاف بر سر مقصر یا بیگناه بودن دریفوس بحدی شدت یافت که زندگی فرانسویان را مدت ده سال مختل کرد. درسال 1899م. دیوان تمیز حکم محکومیت دریفوس را نقض کرد و دستور داد مجدداً محاکمۀ نظامی شود. محکمۀ نظامی باردیگر او را محکوم ساخت ولی رئیس جمهور فرمان عفو او را صادر کرد. و سرانجام در 1906 میلادی دیوان عالی تمیز دریفوس را تبرئه نمود و او با درجۀ سرگردی ونشان لژیون دونور به خدمت بازگشت و درجنگ جهانی اول به درجۀ سرتیپی رسید. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
فرا... در بلژیک بدنیا آمد و در قبرس درگذشت. کشیش و اسقفی بود که او را بشرق فرستادند. او راست ’مدائح مریم’ و ’وصف الاراضی المقدسه’ (1410- 1475م.)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
البیوس طرینوس، یکی از قیاصرۀ روم که مدت نوزده سال پادشاهی کرد و انطاکیه را از ایرانیان بازپس گرفت و جالینوس در سال دهم از پادشاهی او قدم به عرصۀ هستی نهاد. (عیون الانباء ج 1 ص 72، 75)
لغت نامه دهخدا
(گَ ری وَ)
علتی است که آن را به هندی داد و به عربی قوبا گویند. (برهان) (آنندراج). بریون. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(گِ فُ)
گریپون. پسر نامشروع شارل مارتل 726- 753م.). شهرتش بواسطۀ مبارزاتی است که بمخالفت پپن ل برف و پسرانش کرده است
لغت نامه دهخدا
(گِ فُ)
حیوان افسانه ای است که ترکیبی از جسد شیر، سر و بال عقاب، گوش اسب و تاجی شبیه به آلت سباحۀ ماهی است
لغت نامه دهخدا
کوه پست پشته بلند، گردنه عقبه، زمین سراشیب، راه دشوار گذار: در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است آن به کرین گریوه سبکبار بگذری. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریون
تصویر گریون
مرضی است که آنرا قوبا نامند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری افسانه یی که ترکیبی است از تن شیر سروبال عقاب گوش اسب و دارای تاجی است شبیه بالت شنای ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریماس
تصویر گریماس
فرانسوی دهن کجی ریختک خم آژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ریختساز گریم گننده صورت هنر پیشه کسی که چهره بازی کنان را بوسیله آرایش و پیرایش طبق مشخصات شخص نمایشنامه در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرپوس
تصویر قرپوس
کوهه زین زین کوهه جمع قرابیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیپور
تصویر گیپور
نوعی پارچه توری زبر و پر از نقش های گل و بوته برجسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریوه
تصویر گریوه
((گَ وِ))
گردن، پشت گردن، کوه پست، پشته، تپه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریمور
تصویر گریمور
((گِ مُ))
گریم کننده صورت هنرپیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریموس
تصویر پریموس
((پِ))
نوعی چراغ نفتی که با تلمبه هوا را در مخزن نفت آن وارد می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریمور
تصویر گریمور
چهره پرداز
فرهنگ واژه فارسی سره
پوست سر، آثار، ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق، کوتوله، بدقواره
فرهنگ گویش مازندرانی
چرم گاو، میخ های چوبینی را گویند که با آن چرم را بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی