جدول جو
جدول جو

معنی گریمور - جستجوی لغت در جدول جو

گریمور
فرانسوی ریختساز گریم گننده صورت هنر پیشه کسی که چهره بازی کنان را بوسیله آرایش و پیرایش طبق مشخصات شخص نمایشنامه در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
گریمور
((گِ مُ))
گریم کننده صورت هنرپیشه
تصویری از گریمور
تصویر گریمور
فرهنگ فارسی معین
گریمور
چهره پرداز
تصویری از گریمور
تصویر گریمور
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کریدور
تصویر کریدور
راهروی باریک و دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریمور
تصویر پریمور
پامچال، نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، زهر الرّبیع، پریمولا، گل نوروز
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
از دهات آمل بوده است از بخش دابو. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 152 از ترجمه فارسی). رجوع به فریمان شود
لغت نامه دهخدا
(بْرُ / بُ رُ)
ترکیب بروم (برم) با عنصردیگری. رجوع به برمور و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
لقب دمتریوس است که به علت درازی دماغش وی را گریپوس میخواندند. (ایران باستان ص 2242)
لغت نامه دهخدا
(گِ زُ)
حاکم نشینی تارن و گارن از ایالت منتوبان، در نزدیکی گارن قرار گرفته است و 1780 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(گِ)
این شهر در آلمان گربوندن خوانده میشود. ناحیه ای است از سویس، کرسی آن کوار است. دارای 173100 تن جمعیت است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
فرا... در بلژیک بدنیا آمد و در قبرس درگذشت. کشیش و اسقفی بود که او را بشرق فرستادند. او راست ’مدائح مریم’ و ’وصف الاراضی المقدسه’ (1410- 1475م.)
لغت نامه دهخدا
(گِ فُ)
حیوان افسانه ای است که ترکیبی از جسد شیر، سر و بال عقاب، گوش اسب و تاجی شبیه به آلت سباحۀ ماهی است
لغت نامه دهخدا
(گِ فُ)
گریپون. پسر نامشروع شارل مارتل 726- 753م.). شهرتش بواسطۀ مبارزاتی است که بمخالفت پپن ل برف و پسرانش کرده است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
مبلغ دین مسیح در ارمنستان، پسر آناگ قاتل خسرو اشکانی پادشاه ارمنستان که با اردشیر بابکان همدست بود. مرگ او بدین شکل بود که گریوار را بدم یک اسب وحشی بسته آن را درکنار دریای شمالی در جلگه ای موسوم به وادنه آ رها کردند. بدین ترتیب مبلغ جوان پرهیزکار هلاک شد. رجوع به ایران باستان ص 2615 و 2619 و 2622 و گرگوار شود
لغت نامه دهخدا
(گِ سِ)
یا گریمزل تنگه ای است در سویس که در جبال آلپ برنواز میان دره های رن و آار واقع شده است و دارای 2172 گز ارتفاع است
لغت نامه دهخدا
(گِ ریمْ بِ)
دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در44 هزارگزی شمال باختری قاین سر راه شوسۀ قاین به گناباد. هوای آن معتدل و دارای 675 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه و قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین که در 36هزارگزی باختر آبیک و 12هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 180 تن است. آب آنجا ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات و چغندر قند و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است که از طریق زعفران ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کِ مِ)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. کوهستانی و معتدل است و 644 تن سکنه دارد. محصول آن پنبه و زعفران و زیره و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پِ گُرْ)
نام قدیم بخشی ازکشور فرانسه در شمال گوین که بسال 1589 میلادی در عصر هانری چهارم به قلمرو سلطنت پیوست و اکنون ولایت دوردونی و قسمتی از ولایت لت وگارون را تشکیل میدهد
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد، واقع در 17 هزارگزی شمال باختری سراب دوره و 9 هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه آن مالرو و مزرعه گوزان چم جزو این آبادی میباشد. ساکنین از طایفه دلفان بوده قسمتی چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ کَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 24 هزارگزی شمال بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 68 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن عناب و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گِ رومْ بِ)
ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 184000گزی جنوب کهنوج و 5000گزی جنوب راه مالرو رمشک به مارز. دارای 4 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
جانوری افسانه یی که ترکیبی است از تن شیر سروبال عقاب گوش اسب و دارای تاجی است شبیه بالت شنای ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریماس
تصویر گریماس
فرانسوی دهن کجی ریختک خم آژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
جمع کننده فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرویمتر
تصویر گرویمتر
فرانسوی گرانیسنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراوور
تصویر گراوور
فرانسوی رخشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریدور
تصویر کریدور
دالان: (در کریدور های وزارت خارجه چنین گفته شده. . ، {سرسرا غلام گردشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریمور
تصویر پریمور
گل نوروز پامچال از گیاهان گل نوروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریدور
تصویر کریدور
((کُ دُ))
دالان، سرسرا، غلام گردشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریموس
تصویر پریموس
((پِ))
نوعی چراغ نفتی که با تلمبه هوا را در مخزن نفت آن وارد می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
دالان، سرسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیرون از خانه، اسبی که در خرمن گاه در مدار بیرونی خرمن می
فرهنگ گویش مازندرانی
شب صاف با ابرهای رقیق
فرهنگ گویش مازندرانی