جدول جو
جدول جو

معنی گریزپای - جستجوی لغت در جدول جو

گریزپای
(گُ)
گریزپا:
درس ادیب اگر بود زمزمۀ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.
نظیری نیشابوری.
رجوع به گریزپا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریزگاه
تصویر گریزگاه
جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزجا
تصویر گریزجا
جای گریختن، گریختن گاه، گریزگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزپا
تصویر گریزپا
فراری، گریزان، کسی که زود از برابر کسی یا چیزی بگریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
فرار کرده، در حال فرار
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
گریزگاه. جای گریختن. مراغم. مناص. (منتهی الارب). مفرّ. (تفلیسی) :
باز آمدی چو باز سفید از گریزجای
بازآمدی چو شیر سیه در شکارگاه.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
جائی که گریخته بدان پناه گیرد. (آنندراج). مفرّ. محیص. مفیض. (منتهی الارب) : عاجز نمیکند او را هیچ دشوار و مفر و گریزگاهی نیست هیچ احدی را از قضای او. (تاریخ بیهقی). جیحون بزرگ در پیش است و گریزگاه خوارزم سخت دور. (تاریخ بیهقی). و دانید که اینجا گریزگاهی نیست باید که مراامروز و امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 101). میل گریز به کمر فرار محکم ببستند و همه به گریزگاهی پنهان بنشستند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 89).
در حوادث گریزگاه جهان
حصن اندیشۀ حصین تو باد.
انوری.
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم.
سعدی (طیبات).
به خدای اگر بدردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی.
سعدی (طیبات).
راز دل عاشقان ز سینه عیان است
عرصۀ محشر گریزگاه ندارد.
صائب
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گریزپای. غلام و کنیز که هر بار گریزد. (غیاث) ، متوحش و رمنده. (آنندراج). آنکه عادت به گریختن دارد. گریزپای:
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
بمن آورید آخر صنم گریزپا را.
(کلیات شمس چ فروزانفر ج 1 ص 105).
به چاک سینه نه مرهم پی دوا بندم
ره فرار به صبر گریزپا بندم.
ابوطالب کلیم.
گرچه خود را به آب خواهد داد
گو سرشک گریزپا بگریز.
ظهوری (از آنندراج).
، مجازاً بر چیز بی ثبات و ناپایدار اطلاق کنند. (آنندراج) :
می بر کف من نه که دلم پرتاب است
وین عمر گریزپای چون سیماب است.
سیدحسن غزنوی.
گریزپاست نشاط جهان در این گلشن
ز دست خود نگذاری تذرو مینا را.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیرامون تخت، جای نشستن، یا گرد پا نشستن، مربع نشستن چهار زانو نشستن: هر که سروری ندارد و مخدومی ندارد... نیک بی ادب باشد و اخلاق ناپسندیده دارد چنانکه کافرخطایی گرد پا می نشیند و اخ و تف می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزگاه
تصویر گریزگاه
جای گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزپا
تصویر گریزپا
فراری، بی دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
گریزنده، در حال فرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزگاه
تصویر گریزگاه
مفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گریزای
تصویر گریزای
آکاروس
فرهنگ واژه فارسی سره
فراری، متواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گریختنگاه، مفر، مناص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
Elusive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
fuyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
elusivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
menghindar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
kaybolan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
逃げる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
难以捉摸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
חמקמק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
도망치는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
ontwijkend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
छलांग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
entglisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
elusivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
esquivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
уникаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
ускользающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
nieuchwytny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
kuepuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی