نام شهرکی است در شرقی بخارا و ولایتی فسیح و عریض است و اکثر پسر امیر بخارادر آنجا به حکومت می نشیند و سالی پنجاه هزار دینار منافع دیوانی دارد و تا بخارا یازده فرسنگ است. (آنندراج). نام ناحیتی به دوازده فرسنگی شهر بخارا. (از بخاری) ، نام بلده ای است در هفت فرسنگی گرمینه و در طرف شمالی آن واقع است و یاقوت حموی در معجم البلدان گفته است از نواحی سغد است در میانۀ سمرقند و بخارا و تا بخارا هیجده فرسخ مسافت دارد و منسوب بدانجا را گرمینی گویند. (آنندراج). رجوع به حدود العالم و کرمینه شود
نام شهرکی است در شرقی بخارا و ولایتی فسیح و عریض است و اکثر پسر امیر بخارادر آنجا به حکومت می نشیند و سالی پنجاه هزار دینار منافع دیوانی دارد و تا بخارا یازده فرسنگ است. (آنندراج). نام ناحیتی به دوازده فرسنگی شهر بخارا. (از بخاری) ، نام بلده ای است در هفت فرسنگی گرمینه و در طرف شمالی آن واقع است و یاقوت حموی در معجم البلدان گفته است از نواحی سغد است در میانۀ سمرقند و بخارا و تا بخارا هیجده فرسخ مسافت دارد و منسوب بدانجا را گرمینی گویند. (آنندراج). رجوع به حدود العالم و کرمینه شود
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی خاور سنندج و 2 هزارگزی جنوب باختر قادرمز. هوای آن سرد و دارای 240 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وصنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی خاور سنندج و 2 هزارگزی جنوب باختر قادرمز. هوای آن سرد و دارای 240 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وصنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی قزوین. هوای آن سردسیر و دارای 248 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه در بهار و از رود محلی تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی انگور و بادام بنشن و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم و جوراب بافی و راه تا ارسی آباد 8 هزار گز است و از ده فرعی ماشین میتوان برد، بقیه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی قزوین. هوای آن سردسیر و دارای 248 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه در بهار و از رود محلی تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی انگور و بادام بنشن و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم و جوراب بافی و راه تا ارسی آباد 8 هزار گز است و از ده فرعی ماشین میتوان برد، بقیه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام پهلوانی است ایرانی. (برهان). نام پهلوانی بوده پسر میلاد نام ایرانی که آن را گرگین میلاد میگفته اند و به گرگ منسوب داشته اند یعنی به حدت و قوت گرگ است و در جنگ گرازان با بیژن گیو غدر کرده اما وقتی از جانب پادشاه ایران به حکمرانی اراضی خوارزم مأمور شد چنانکه مرقوم شده در آن حدود شهری بنام خود بساخت و به گرگان موسوم شد. (آنندراج). پسر میلاد. رجوع به فهرست ولف شود. میلاد بقول نلدکه (حماسۀ ملی ایران ص 7) محرف مهرداد (نام پادشاه اشکانی) است. اما گرگین بدرستی معلوم نیست تحریف چه نامی است. رجوع به حماسه سرایی در ایران تألیف دکتر صفا چ 1 صص 544- 545 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود: به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان. فردوسی. چوطوس و چو گودرز و گیو دلیر چو گرگین و بیژن چو رهام شیر. فردوسی (شاهنامۀ چ خاور ج 3 ص 115). نبیره جهانجوی گرگین نیم همان آتش تیز برزین نیم. فردوسی (شاهنامۀ بروخیم ص 2697). شهر گرگان نماند با گرگین نه نشابور ماند با شاپور. ناصرخسرو. چه خوش گفت گرگین بفرزندخویش چوفرمان پیکار بربست و کیش. سعدی (بوستان) یکی از امرای شاه منصور (از خاندان آل مظفر) که در موقعی که به یزد حمله کرد مقتول شد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 چ غنی ص 424)
نام پهلوانی است ایرانی. (برهان). نام پهلوانی بوده پسر میلاد نام ایرانی که آن را گرگین میلاد میگفته اند و به گرگ منسوب داشته اند یعنی به حدت و قوت گرگ است و در جنگ گرازان با بیژن گیو غدر کرده اما وقتی از جانب پادشاه ایران به حکمرانی اراضی خوارزم مأمور شد چنانکه مرقوم شده در آن حدود شهری بنام خود بساخت و به گرگان موسوم شد. (آنندراج). پسر میلاد. رجوع به فهرست ولف شود. میلاد بقول نلدکه (حماسۀ ملی ایران ص 7) محرف مهرداد (نام پادشاه اشکانی) است. اما گرگین بدرستی معلوم نیست تحریف چه نامی است. رجوع به حماسه سرایی در ایران تألیف دکتر صفا چ 1 صص 544- 545 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود: به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان. فردوسی. چوطوس و چو گودرز و گیو دلیر چو گرگین و بیژن چو رهام شیر. فردوسی (شاهنامۀ چ خاور ج 3 ص 115). نبیره جهانجوی گرگین نیم همان آتش تیز برزین نیم. فردوسی (شاهنامۀ بروخیم ص 2697). شهر گرگان نماند با گرگین نه نشابور ماند با شاپور. ناصرخسرو. چه خوش گفت گرگین بفرزندخویش چوفرمان پیکار بربست و کیش. سعدی (بوستان) یکی از امرای شاه منصور (از خاندان آل مظفر) که در موقعی که به یزد حمله کرد مقتول شد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 چ غنی ص 424)
مرکّب از: گر + گین پسوند اتصاف، مخفف آن گرگن است. (حاشیۀ برهان چ معین)، شخصی را گویندکه صاحب گر باشد یعنی جرب داشته باشد چه گین بمعنی صاحب هم آمده است. (برهان) (آنندراج)، اجرب. (لغت نامۀ مقامات حریری) (زمخشری)، جرباء. (بحر الجواهر) : معروره، شتر گرگین. موقوس. (منتهی الارب) : سوار رخشم و اسفندیار روئین تن چرا که با خر گرگین همی روم به چرا. سوزنی. بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانم. (کتاب النقض ص 145)، چشم را این نور حالی بین کند چشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی (مثنوی)، خاک گرگین را کرم آسیب کرد ده گهر از نور حس در جیب کرد. مولوی (مثنوی)، صد کس از گرگین همه گرگین شوند خاصه آن گرّ خبیث عقل بند. مولوی (مثنوی)، ای سگ گرگین زشت از حرص وجوش پوستین شیر را بر خود مپوش. مولوی (مثنوی)، بر توگر از صبر نگشاید دری از سگ گرگین گبران برتری. شیخ بهایی
مُرَکَّب اَز: گر + گین پسوند اتصاف، مخفف آن گرگن است. (حاشیۀ برهان چ معین)، شخصی را گویندکه صاحب گر باشد یعنی جرب داشته باشد چه گین بمعنی صاحب هم آمده است. (برهان) (آنندراج)، اجرب. (لغت نامۀ مقامات حریری) (زمخشری)، جرباء. (بحر الجواهر) : معروره، شتر گرگین. موقوس. (منتهی الارب) : سوار رخشم و اسفندیار روئین تن چرا که با خر گرگین همی روم به چرا. سوزنی. بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانم. (کتاب النقض ص 145)، چشم را این نور حالی بین کند چشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی (مثنوی)، خاک گرگین را کرم آسیب کرد ده گهر از نور حس در جیب کرد. مولوی (مثنوی)، صد کس از گرگین همه گرگین شوند خاصه آن گرّ خبیث عقل بند. مولوی (مثنوی)، ای سگ گرگین زشت از حرص وجوش پوستین شیر را بر خود مپوش. مولوی (مثنوی)، بر توگر از صبر نگشاید دری از سگ گرگین گبران برتری. شیخ بهایی
دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه. شهرستان نیشابور واقع در 4 هزارگزی شمال قدمگاه هوای آن معتدل و دارای 2586 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات تریاک، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه. شهرستان نیشابور واقع در 4 هزارگزی شمال قدمگاه هوای آن معتدل و دارای 2586 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات تریاک، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
چرم که از پوست گرگ سازند و بر طبل کشند: دهلهای گرگینه چرم از خروش درآورده مغز جهان را بجوش. نظامی. چو آن طبل روئین گرگینه چرم به ماهی رساند یک آواز نرم. نظامی. همان کوس روئین و گرگینه چرم نه دل بلکه پولاد را کرد نرم. نظامی
چرم که از پوست گرگ سازند و بر طبل کشند: دهلهای گرگینه چرم از خروش درآورده مغز جهان را بجوش. نظامی. چو آن طبل روئین گرگینه چرم به ماهی رساند یک آواز نرم. نظامی. همان کوس روئین و گرگینه چرم نه دل بلکه پولاد را کرد نرم. نظامی