جدول جو
جدول جو

معنی گروگو - جستجوی لغت در جدول جو

گروگو
(گَ)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 36 هزارگزی شمال بیرجند. هوای آن معتدل و دارای 15 تن سکنه است. آب آنجا ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گروگر
تصویر گروگر
دادگر، از نام های باری تعالی، گرگر برای مثال بدان ماند که یزدان گروگر / جهانی نو بر آورده ست دیگر (عنصری - ۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
این شهر را به آلمانی گلوگاو خوانند. شهری است به لهستانی ’سیلسی’ کنار ادر. دارای 26000 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گو گُ)
گاسپار (1783- 1852 میلادی). ژنرال فرانسوی که در ورسای متولد شد. وی در جزیره سنت هلن با ناپلئون همراه بود و ناپلئون خاطرات خود را برای او املا کرد
لغت نامه دهخدا
(گُرْ رُ گُ)
رجوع به گرگر شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
قصبه ای است در کلار. نصیرالدوله شهریاربن کیخسرو 717- 725 هجری قمری) قصبه و قصری و بازاری در گرگو ساخت که لابد همان کرکو است که در 850 هجری قمری اقامتگاه ملک اویس بن کیومرث در کرگوگردن بود و بدون شک همان کرکو یا گرگواست. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 206)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گروگر
تصویر گروگر
بسیار زیاد فراوان، پشت سرهم پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروگر
تصویر گروگر
((گُ رُّ گُ))
پشت سرهم، پیاپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروگر
تصویر گروگر
((گَ رُ گَ))
قابل پرستش، معبود، خدای تعالی، کروکر
فرهنگ فارسی معین
مرعی است در اطراف شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی