جدول جو
جدول جو

معنی گرمی - جستجوی لغت در جدول جو

گرمی
گرم بودن
گرمی نمودن: کنایه از دوستی نشان دادن، اظهار دوستی کردن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
تصویری از گرمی
تصویر گرمی
فرهنگ فارسی عمید
گرمی
(گَ)
محمدقاسم کاشانی. از احفاد اهلی شیرازی است و طبعش مفطور به سخن پردازی. از باب ظرافت به لابه در بزم خود او را می بردند و به ملا گربه مخاطبش میکردند:
تنها ز تو بر گرد درت میگردم
گرد دل بیدادگرت میگردم
رنجیده ام و بطلعتت میمیرم
بیزارم و بر گرد سرت میگردم.
(صبح گلشن چ هند ص 348)
از اهل بروجرد است. در واقع مولانا شخصی شوخ و گرم آمیزش است. این مطلع از اوست:
دل بیقرار دارد گله بینهایت از تو
شده وقت آنکه آید بزبان شکایت از تو.
(مجمعالخواص ص 296)
لغت نامه دهخدا
گرمی
(گَ)
حرارت. (دهار) (آنندراج). مقابل سردی: سعر، سعار، گرمی آتش. صلاع، گرمی آفتاب. شواظ، سواظ، گرمی آفتاب. (منتهی الارب) :
زمینش ز گرمی همی بردمید
ز پوست ددان خاک شد ناپدید.
فردوسی.
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید.
فردوسی.
گرمی و سردی ترا هر دو مثال است از ستم
ز آن همی هر یک جهان را زشت و نازیبا کند.
ناصرخسرو.
گرمی را سردی ساز و سردی را گرمی. (کیمیای سعادت). پس از روزگار جوانی مزاج او (مردم) گرم و خشک باشد و این گرمی که جوانان را باشد همان گرمی است که اندر طفلی و کودکی بوده باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سعدی از گرمی بخواهی سوختن
بس که شیرینی تو از حد میبری.
سعدی (طیبات).
، مجازاً بمعنی تندی. حدت. شدت. گفتار سخت. عتاب. خشم:
بنرمی چو گردون نهد روزگار
درشتی و گرمی نیاید بکار.
ابوشکور.
ای بدیدن کبود و خود نه کبود
آتش از طبع و در نمایش دود
ای دو گوش تو کر مادرزاد
با توام گرمی و عتاب چه سود.
منصور بن نوح بن منصور سامانی.
از این در فراوان سخن یاد کرد
تهی شد دل یوسف از خشم و درد
شدش گرمی از مغز یکسر برون
چو گل گشت رویش که بد همچو خون.
شمسی (یوسف و زلیخا).
جهاندار چون نامه را کرد گوش
دماغش ز گرمی درآمد بجوش.
نظامی.
ترا با چنین گرمی و سرکشی
نپندارم از خاکی از آتشی.
(گلستان چ مصفا ص 127).
شتاب گیردو گرمی بوقت پاداشن
صبور گردد و آهسته گاه بادافراه.
فرخی.
- گرمی هنگامه، شدت آن:
گرمی هنگامه و زر هیچ نه
زحمت بازار و دیگر هیچ نه.
نظامی.
، کنایه از جلدی و تیزروی. (آنندراج). زودی. بالفور. شتاب.تعجیل: گفت برادرم محمد را آنجا به کوه تیز بباید داشت و یا جای دیگر که اکنون بدین گرمی به درگاه آوردن روی ندارد. (تاریخ بیهقی).
به گرمی کار عاقل به نگردد
به تک دانی که بز فربه نگردد.
نظامی.
به آهستگی کار عالم برآر
که در کار گرمی نیاید بکار.
نظامی.
ز گرمی ره بکار خود نداند
ز خامی هیچ نیک و بد نداند.
نظامی.
، اخلاص و محبت. (آنندراج). نزد صوفیه حرارت محبت را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) :
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو می بینم چه باک از خصم دم سردم.
حافظ.
، ’سرشار’ از صفات اوست. (آنندراج).
- گرمی بازار، رواجی:
اولین کس که خریدار شدش من بودم
مایۀ گرمی بازار شدش من بودم.
وحشی بافقی.
با ترکیبات ذیل آید و معانی مختلف دهد:
دهن گرمی. دل گرمی. دهان گرمی. خون گرمی
لغت نامه دهخدا
گرمی
(گَ کَ)
قصبۀ مرکز بخش گرمی در صدوسی هزارگزی خاوری شهرستان اردبیل واقع است. منطقه ای کوهستانی دارای هوای گرم و مختصات جغرافیائی آن چنین است: طول 39 درجه و یک دقیقه، عرض 48 درجه و 3 دقیقه و 35 ثانیه، اختلاف ساعت با تهران 53 دقیقه و 32 ثانیه یعنی ساعت 12 گرمی، ساعت 12 و 53 دقیقه و 32 ثانیۀ طهران است. جمعیت خود قصبۀ گرمی 5100تن است. آب آن از رودخانه های درآورد و بالخارود و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم و قالی بافی میباشد و دارای ادارات، بخشداری، پست و تلگراف، ادارۀ فرهنگ، آمار، ثبت اسناد، ژاندارمری، شهرداری، شهربانی میباشد. قصبۀ گرمی در حدود صد باب دکان از کسبۀ مختلفه و دبستان داشته و در دهستان های آن نیز مدارس چهارکلاسه موجود است که هر یک در جای خود شرح داده شده است. بوسیلۀ تلفن و تلگراف با سیم و بی سیم و پست زمینی با سایر شهرستان ها ارتباط دارد. نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان اردبیل است. این بخش از شمال به اتحاد جماهیر شوروی، از باختر توسط رود خانه درآورد از محال ارسباران (اهر) جدا میشود و از جنوب به شهر (دهستان ارشق) ، از خاور به رود خانه بالخارودمرز شوروی محدود میشود. موقعیت طبیعی آن کوهستانی وموقعیت مغان جلگه هوایش گرمسیر میباشد. این بخش از پنج دهستان بشرح زیر تشکیل یافته: دهستان مغان شامل 96 آبادی، جمعیت آن 12043 تن است، دهستان اجارود شامل 88 آبادی، جمعیت آن 19564 تن است، دهستان برزند شامل 34 آبادی، جمعیت آن 3818 تن است، دهستان انگوت شامل 56 آبادی، جمعیت آن 15678 تن است، دهستان خروسلو شامل 55 آبادی، جمعیت آن 5304 تن است. جمع قراء بخش 329 آبادی و جمعیت آن در حدود 56497 تن است. دارای راه شوسه به اردبیل میباشد. در این راه یک شعبه به بیله سوار منتهی میشود. شرح دهستانهای مربوطۀ بخش در جای خود ذکر شده است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گرمی
حرارت
تصویری از گرمی
تصویر گرمی
فرهنگ لغت هوشیار
گرمی
حرارت، دم، دما، گرما، تندی، حدت، شدت، عتاب
متضاد: برودت، سردی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرمی
گرمایی، گرما
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرامی
تصویر گرامی
(پسرانه)
محترم، عزیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر جاماسپ وزیر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گروی
تصویر گروی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
عزیز، مکرم، محترم، ارجمند
گرامی داشتن: عزیز داشتن، محترم داشتن
گرامی شدن: عزیز شدن، ارجمند شدن
گرامی شمردن: عزیز شمردن، محترم دانستن
گرامی کردن: عزیز کردن، ارجمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
نرم بودن، کنایه از لطف و مهربانی، برای مثال اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید (سعدی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرجی
تصویر گرجی
از مردم گرجستان، از قوم گرج، زبان قوم گرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمیخ
تصویر گرمیخ
گل میخ، نوعی میخ که ته آن درشت و پهن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
ویژگی هر چیزی که از چرم دوخته یا ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمک
تصویر گرمک
میوه ای زرد رنگ، شیرین و آبدار، از خانوادۀ خربزه
فرهنگ فارسی عمید
(گَ کَ)
دهی است از دهستان لاله آباد، بخش مرکزی شهرستان بابل، واقع در 9000گزی جنوب باختر بابل و 15000گزی شمال شوسه بابل به آمل. هوای آن معتدل و مرطوب، دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه کاری تأمین میشود. محصول آن برنج، مختصر غلات، صیفی، کنف، پنبه، نیشکر. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
میخ بزرگ چوبین یا آهنین که بر دو سر طویله بر زمین فروبرند و ریسمانی بر آنها بسته اسبان را بدان ریسمان بندند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). در تداول عامه آن را گل میخ گویند. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
منسوب به گرج: از قوم گرج گرجستانی، زبان مردم گرجستان، خط مردم گرجستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگی
تصویر گرگی
درندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرای
تصویر گرای
میل و رغبت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرد و غبار دارای گرد و غبار، سخت لطیف و نازک (پارچه)، گونه ای شویدی (شبتی) که دارای برگهای ظریفتر و ساقه های باریکتر است و شاخ و برگ آن شبیه سرخس میباشد و ارتفاعش نسبه زیاد میشود و مانند شویدی جزو گیاهان زمینی است و در گلدان کشت و نگهداری میشود و آنرا در سالنها و راهرو ها قرار میدهند. اصل آن از افریقای جنوبی است شویدی سرخسی. گرد بودن استدارت تدویر: زیراک کرانه آن شعاع که بر ماه همی افتد از آفتاب دایره ایست از بهر گردی ماه. دلاوری دلیری پهلوانی شجاعت: ندیدم سواران گردنکشان بگردی و مردانگی زین نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروی
تصویر گروی
چیزی که به گرو داده شده مرهون رهین گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمی
تصویر ارمی
منسوب به ارم زبان منسوب به قوم ارم زبان قدیم سوریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمی
تصویر شرمی
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمی
تصویر پرمی
پر از باده: جام پرمی، نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمی
تصویر خرمی
شادمانی، خوشحالی، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
میخ بزرگ چوبین یاآهنین که بر دو سر طویله بر زمین فروبرند و ریسمانی بر آنها بسته اسبانرا بدان ریسمان بندند
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر گرم، یکی از گونه های خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل بزرد میباشد شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولا نرمتر از خربزه ولی بی مزه تر از آنست، باقلای در آب جوشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرامی
تصویر گرامی
مکرمه، محترم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرما
تصویر گرما
حرارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرمی
تصویر نرمی
اکناع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گریم
تصویر گریم
چهره پردازی
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع لاله آباد واقع در شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی