- گرمی
- حرارت
معنی گرمی - جستجوی لغت در جدول جو
- گرمی
- گرم بودن
گرمی نمودن: کنایه از دوستی نشان دادن، اظهار دوستی کردن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گل میخ، نوعی میخ که ته آن درشت و پهن است
میخ بزرگ چوبین یاآهنین که بر دو سر طویله بر زمین فروبرند و ریسمانی بر آنها بسته اسبانرا بدان ریسمان بندند
چهره پردازی
اکناع
حرارت
دایره
مکرمه، محترم
منسوب به ارم زبان منسوب به قوم ارم زبان قدیم سوریه
شادمانی، خوشحالی، سرور
پر از باده: جام پرمی، نوعی از انگور
خجلت شرمساری شرمندگی
نرم بودن، کنایه از لطف و مهربانی، برای مثال اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید (سعدی - ۱۲۹)
عزیز، مکرم، محترم، ارجمند
گرامی داشتن: عزیز داشتن، محترم داشتن
گرامی شدن: عزیز شدن، ارجمند شدن
گرامی شمردن: عزیز شمردن، محترم دانستن
گرامی کردن: عزیز کردن، ارجمند کردن
گرامی داشتن: عزیز داشتن، محترم داشتن
گرامی شدن: عزیز شدن، ارجمند شدن
گرامی شمردن: عزیز شمردن، محترم دانستن
گرامی کردن: عزیز کردن، ارجمند کردن
از مردم گرجستان، از قوم گرج، زبان قوم گرج
صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر
ویژگی هر چیزی که از چرم دوخته یا ساخته شده باشد
میوه ای زرد رنگ، شیرین و آبدار، از خانوادۀ خربزه
درندگی
منسوب به گرج: از قوم گرج گرجستانی، زبان مردم گرجستان، خط مردم گرجستان
میل و رغبت
منسوب به گرد و غبار دارای گرد و غبار، سخت لطیف و نازک (پارچه)، گونه ای شویدی (شبتی) که دارای برگهای ظریفتر و ساقه های باریکتر است و شاخ و برگ آن شبیه سرخس میباشد و ارتفاعش نسبه زیاد میشود و مانند شویدی جزو گیاهان زمینی است و در گلدان کشت و نگهداری میشود و آنرا در سالنها و راهرو ها قرار میدهند. اصل آن از افریقای جنوبی است شویدی سرخسی. گرد بودن استدارت تدویر: زیراک کرانه آن شعاع که بر ماه همی افتد از آفتاب دایره ایست از بهر گردی ماه. دلاوری دلیری پهلوانی شجاعت: ندیدم سواران گردنکشان بگردی و مردانگی زین نشان
چیزی که به گرو داده شده مرهون رهین گروگان
مصغر گرم، یکی از گونه های خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل بزرد میباشد شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولا نرمتر از خربزه ولی بی مزه تر از آنست، باقلای در آب جوشانیده
گرمی حرارت، تب
آواز سقوط چیزی سنگین از جایی بلند
حرارت، مقابل سرما
عزیز، مکرم، محبوب، بزرگ
آرایش صورت هنرپیشه به طوری که او شبیه شخص دیگری بشود
آماجار، پرتاب شده انداخته شده پرتاب شده (تیر و جز آن)
نرم بودن، یانرمی گوش. نرمه گوش، مهربانی لطف. یابه نرمی. بامهربانی: اگرنادان بوحشت سخت گوید خردمندش بنرمی دل بجوید. (گلستان. قر. 127)
((گَ مَ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل به زرد می باشد. شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولاً نرم تر از خربزه ولی بی مزه تر از آن است، باقلای در آب جوشانیده