جدول جو
جدول جو

معنی گرماسنج - جستجوی لغت در جدول جو

گرماسنج
اسبابی است که برای اندازه گرفتن درجه هوا بکار می برند، گرما سنج سانتیگراد به صد درجه تقسیم می شود، درجه صفر مطابقت دارد با آب در حالت یخبندان و صد درجه که برابر است با آب جوشان
فرهنگ لغت هوشیار
گرماسنج
((~. سَ))
وسیله اندازه گیری مقدار گرمایی که دفع، جذب یا از جسمی به جسمی دیگر منتقل می شود، کالری متر
تصویری از گرماسنج
تصویر گرماسنج
فرهنگ فارسی معین
گرماسنج
ابزاری با دو جسم دارای حرارت متضاد که برای مطالعۀ ویژگی های گرمایی اجسام کاربرد دارد، در پزشکی ابزاری شبیه دماسنج با درجه بندی خاص (حداکثر ۴۲ و حداقل ۳۴ درجه) برای اندازه گیری درجۀ حرارت بدن، درجه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یک نوع دستگاهی که برای سنجش عمق دریاها بکار می رود که در کشتی کار گذاشته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درم سنج
تصویر درم سنج
کسی که پول خوب و بد را بسنجد و از هم جدا کند، صراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرماسنگ
تصویر غرماسنگ
نان تنک بروغن بریان کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمی سنج
تصویر گرمی سنج
آلتی که برای تعیین مقدار حرارت یک جسم بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی برای سنجش عمق دریاها که در کشتی کار گذاشته می شود و عمق دریا را از روی سرعت صوت (مدتی که صوت به کف دریا برسد و به دستگاه منعکس گردد) اندازه می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرماسنگ
تصویر غرماسنگ
نوعی نان روغنی نازک، برای مثال گر من به مثل سنگم با تو غرما سنگم / ور زان که تو چون آبی با خسته دلم ناری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دماسنج
تصویر دماسنج
میزان الحراره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمانک
تصویر گرمانک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دماسنج
تصویر دماسنج
آلتی که درجۀ حرارت را معین کند، میزان الحراره، ترمومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دماسنج
تصویر دماسنج
((دَ. سَ))
میزان الحراره، آلتی جهت اندازه گرفتن درجه حرارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمانه
تصویر گرمانه
Warmly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
गर्मजोशी से
دیکشنری فارسی به هندی
อย่างอบอุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
উষ্ণভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
بشكلٍ دافئٍ
دیکشنری فارسی به عربی