جدول جو
جدول جو

معنی گرفتار - جستجوی لغت در جدول جو

گرفتار
اسیر، دربند، دستگیر شده، دچار، پرمشغله، مبتلا به سختی، رنج و امثال آن ها، کنایه از عاشق، شیفته
گرفتار آمدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
گرفتار ساختن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، گرفتار کردن
گرفتار شدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن
گرفتار کردن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، برای مثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
گرفتار گشتن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
فرهنگ فارسی عمید
گرفتار
(گِ رِ)
اسیر. مبتلا. دربند:
کجا یافت خواهی تو آرامگاه
از آن پس کجا شد گرفتار شاه.
فردوسی.
چو خاقان ز نخجیر بیدار شد
به دست خزروان گرفتار شد.
فردوسی.
هر روز مرا از تو دگرگونه بلائیست
من مانده به دست تو همه ساله گرفتار.
فرخی.
خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175).
ای بهوی و مراد این تن غدار
مانده بچنگان باز آز گرفتار.
ناصرخسرو.
ای حجت خراسان در یمگان
گرچه به بند سخت گرفتاری.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 490).
حاسد ز دولت تو گرفتار آن مرض
کز مس کند به روی وی آهنگر آینه.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394).
هر کس بقدر خویش گرفتار محنت است.
ابوالفرج سگزی.
گشت از دم یارچون دم مار
یعنی به هزار غم گرفتار.
نظامی.
عشق دل خواهد و زینم چاره نیست
دل بدادم چون گرفتارم بجان.
عطار.
گفته ای کم گیر جان در عشق من
کم گرفتم چون گرفتار توم.
عطار.
کی اسیر حبس آزادی کند
کی گرفتار بلا شادی کند.
مولوی.
سعدی نرود بسختی از پیش
با قید کجا رود گرفتار.
سعدی (طیبات).
هر کس بتعلقی گرفتار
صاحب نظران به روی منظور.
سعدی (طیبات).
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که بشهر آید و غافل برود.
سعدی (طیبات).
شکر اینکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی. (گلستان).
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتارکجاست.
حافظ.
گر مسلمانی نظر کن بر گرفتاران برحمت
کافر است آن کس که رحمی بر گرفتارش نباشد.
اوحدی.
، عاشق. دلباخته. پای بند. شیفته:
مستی بهانه کردم و بیحد گریستم
تا کس نداندم که گرفتار کیستم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
گرفتار
اسیر، مبتلا، دربند
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار
((گِ رِ))
اسیر، مبتلا، عاشق، دلباخته
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
فرهنگ فارسی معین
گرفتار
اسیر، بازداشت، دربند، محبوس، دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا، پرمشغله، غرق، مشغول، دلباخته، عاشق، برده، پای بند، مقید، صید، نخجیر
متضاد: آزاد، رها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرفتار
أمسكٌ
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به عربی
گرفتار
Captive, Cornered, Stranded
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گرفتار
captif, acculé, échoué
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرفتار
mateka, katika kona, hali ya kukwama
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گرفتار
قید کیا گیا , گوشے میں پھنسے ہوئے , پھنسا ہوا
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به اردو
گرفتار
বন্দী , কোণায় আটকা , আটকা পড়া
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به بنگالی
گرفتار
จับตัว , ติดมุม , ติดอยู่
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به تایلندی
گرفتار
被囚禁的 , 被困的 , 搁浅的
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به چینی
گرفتار
esir, köşeye sıkışmış, mahsur
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گرفتار
捕らわれた , 追い詰められた , 立ち往生した
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گرفتار
אסיר , בפינה , תקוע
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به عبری
گرفتار
포로가 된 , 궁지에 몰린 , 좌초된
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به کره ای
گرفتار
tertawan, terpojok, terdampar
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گرفتار
बंदी , कोने में फंसा , फंसा हुआ
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به هندی
گرفتار
gevangen, ingesloten, gestrande
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به هلندی
گرفتار
cattivo, intrappolato, arenato
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گرفتار
cautivo, acorralado, varado
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گرفتار
полонений , заганений у кут , застряглий
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرفتار
пленный , загнанный в угол , оставшийся
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به روسی
گرفتار
wzięty do niewoli, zapędzony w róg, uwięziony
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به لهستانی
گرفتار
gefangen, in die Enge getrieben, gestrandet
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرفتار
cativo, encurralado, encalhado
تصویری از گرفتار
تصویر گرفتار
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
اسارت، دربند بودن، کنایه از دچار شدن، کنایه از رنج و زحمت و شغل و کار بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
مواخذه، اسیری، بیچارگی، درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
بیچارگی، درماندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
Enmeshment, Entrapment, Spasmodic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
Verstrickung, Falle, spasmodisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
emaranhado, armadilha, espasmódico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
plątanie, pułapka, spazmatyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرفتاری
تصویر گرفتاری
запутанность , ловушка , спазматичный
دیکشنری فارسی به روسی