- گرفتار
- اسیر، دربند، دستگیر شده، دچار، پرمشغله، مبتلا به سختی، رنج و امثال آن ها، کنایه از عاشق، شیفته
گرفتار آمدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
گرفتار ساختن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، گرفتار کردن
گرفتار شدن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن
گرفتار کردن: دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن،برای مثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
گرفتار گشتن: دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
معنی گرفتار - جستجوی لغت در جدول جو
- گرفتار
- اسیر، مبتلا، دربند
- گرفتار ((گِ رِ))
- اسیر، مبتلا، عاشق، دلباخته
- گرفتار
- Captive, Cornered, Stranded
- گرفتار
- cativo, encurralado, encalhado
- گرفتار
- gefangen, in die Enge getrieben, gestrandet
- گرفتار
- wzięty do niewoli, zapędzony w róg, uwięziony
- گرفتار
- пленный , загнанный в угол , оставшийся
- گرفتار
- полонений , заганений у кут , застряглий
- گرفتار
- cautivo, acorralado, varado
- گرفتار
- captif, acculé, échoué
- گرفتار
- cattivo, intrappolato, arenato
- گرفتار
- gevangen, ingesloten, gestrande
- گرفتار
- बंदी , कोने में फंसा , फंसा हुआ
- گرفتار
- tertawan, terpojok, terdampar
- گرفتار
- 포로가 된 , 궁지에 몰린 , 좌초된
- گرفتار
- אסיר , בפינה , תקוע
- گرفتار
- 被囚禁的 , 被困的 , 搁浅的
- گرفتار
- 捕らわれた , 追い詰められた , 立ち往生した
- گرفتار
- esir, köşeye sıkışmış, mahsur
- گرفتار
- mateka, katika kona, hali ya kukwama
- گرفتار
- จับตัว , ติดมุม , ติดอยู่
- گرفتار
- বন্দী , কোণায় আটকা , আটকা পড়া
- گرفتار
- قید کیا گیا , گوشے میں پھنسے ہوئے , پھنسا ہوا
- گرفتار
- أسيرٌ , محشورٌ , عائدٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسارت، دربند بودن، کنایه از دچار شدن، کنایه از رنج و زحمت و شغل و کار بسیار
مواخذه، اسیری، بیچارگی، درماندگی
بیچارگی، درماندگی
Enmeshment, Entrapment, Spasmodic
emaranhado, armadilha, espasmódico
Verstrickung, Falle, spasmodisch
plątanie, pułapka, spazmatyczny
запутанность , ловушка , спазматичный
заплутаність , пастка , судомний
enredo, atrapamiento, espasmódico