- گرستن
- مخفّف واژۀ گریستن
معنی گرستن - جستجوی لغت در جدول جو
- گرستن
- گریستن: کسی را که در دل بود درد و غم گرستنش درمان بود لاجرم
- گرستن ((گِ رِ تَ))
- مخفف گریستن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مخفّف واژۀ نگریستن، برای مثال منگر اندر بتان که آخر کار / نگرستن گرستن آرد بار (سنائی - ۱۲۵)
نگریستن: پیغامبر علیه السلام گفت پنج چیزاست که نگریستن اندر و عبادت است: اول نگرستن بروی علما از عبادت است
توانستن، جرات، دلیریکردن، تجروء
گریه کردن، اشک ریختن
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
بریدن، جدا کردن، بریده شدن، جدا شدن، برای مثال ورا خواندند اردوان بزرگ / که از میش بگسست چنگال گرگ (فردوسی - ۶/۱۳۹) ، کنایه از پراکندن، تمام شدن، به پایان رسیدن، نابود شدن
ستاندن، به چنگ آوردن، دریافت کردن
کنایه از درهم شدن، مبتلا شدن
کنایه از بازخواست، مؤاخذه،برای مثال حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ - ۷۵۸)
فرض کردن، پنداشتن،برای مثال گرفتم سرو آزادی، نه از ماء معین زادی؟ / مکن بیگانگی با ما، چو دانستی که از مایی (سعدی۲ - ۶۰۷)
انجام تکلیف کردن مثلاً روزه گرفت
کنایه از درهم شدن، مبتلا شدن
کنایه از بازخواست، مؤاخذه،
فرض کردن، پنداشتن،
انجام تکلیف کردن مثلاً روزه گرفت
فرار کردن بسرعت دور شدن: سیصد سال بدین صفت در آن عرصات بمانند... نه روی گریختن نه جای آرمیدن
حبس کردن، ستاندن، تسخیر کردن
اشک ریختن
منقطع گشتن، پاره شدن، جدا کردن
((گِ رِ تَ))
فرهنگ فارسی معین
دریافت کردن، به دست آوردن، شروع کردن، اثر کردن، مؤاخذه کردن، مورد عتاب قرار دادن، انتخاب کردن، فرض کردن، پوشانیدن، به تصرف درآوردن، تسخیر کردن، پر کردن، فراگرفتن، کرایه کر
Capture, Catch, Get, Grab, Scoop, Trap
capturar, pegar, obter, agarrar, colher
fangen, bekommen, greifen, schaufeln
złapać, łapać, otrzymać, chwytać, nabierać
захватывать , ловить , получать , схватить , черпать
захоплювати , ловити , отримати , схопити , черпати
capturar, atrapar, obtener, agarrar, sacar
capturer, attraper, obtenir, ramasser, piéger
catturare, prendere, ottenere, afferrare, raccogliere, intrappolare
vangen, krijgen, grijpen, scheppen
पकड़ना , पकड़ना , प्राप्त करना , पकड़ना , निकालना , फँसाना
menangkap, mendapatkan, mengambil
잡다 , 얻다 , 퍼내다 , 함정에 빠뜨리다
לתפוס , לתפוס , לקבל , לתפוס , לשאוב , ללכוד