جدول جو
جدول جو

معنی گردوبازی - جستجوی لغت در جدول جو

گردوبازی(گِ)
عمل گردوباز. قسمی بازی گردو است. و آن چنان است که دو گردو را پهلوی یکدیگر می نهند یا چند گردو را دوبه دو به فاصله معین می چینند، سپس طرف بازی گردویی را که با کنار هر دو سبابۀ خود بطرف گردو غلطاند، اگر به گردوی طرف بخورد برنده است و اگر از آن گذشت نوبت بطرف دیگر میرسد که همین عمل را انجام میدهد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردبازو
تصویر گردبازو
آنکه بازوان قوی و پرگوشت دارد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گِ)
امساک در خرج. خست نمودن. به قدرضرورت خرج نکردن: گدابازی درآوردن. گدابازی کردن
لغت نامه دهخدا
گوی بازی
لغت نامه دهخدا
روباز بودن، بی حجاب بودن، بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن، گستاخی، وقاحت، بیشرمی، و رجوع به رو و روباز شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
عمل نردباز. نرادی. نرد باختن. رجوع به نردباز شود:
گهی جستن به غمزه چاره سازی
گهی کردن به بوسه نردبازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بد عملی. زناکاری. قحبگی. (ناظم الاطباء). عمل مردباز. رجوع به مردباز شود
لغت نامه دهخدا
(گِرْدْ)
عمل پاسبانی و شبگردی و تفتیش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
پادشاه مازندران پسر علی شهریار وفات او به محرم سال 537 هجری قمری بوده است. (حبیب السیر چ تهران ص 365) : و از خواجگان حبشی که مشیران ملک... بودند چون شریف الدین گردبازوو... همه حنفیان معتمد بودند. (کتاب النقض ص 487)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آنکه پری گوشت در وی بمثابه ای بود که پستی و گوی دست و پایش نمودار نباشد گویا آن را با چرخ خراط درست کرده اند. (آنندراج) :
سیه کوله و گردبازو منم
گران کوه را همترازو منم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
با گاوبازی کردن، گاو را برای جنگ تحریک کردن، رجوع به گاوباز شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گرگ باز. رجوع به گرگ باز شود
لغت نامه دهخدا
(بُ رُ)
آنکه با گردو بازی کند. و رجوع به گردوبازی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ /گُو)
گاوبازی. رجوع به گاوبازی شود
لغت نامه دهخدا
قسمی بازی و آن چنانست که دو گردو را پهلوی هم نهند یا چند گردو را دو بدو بفاصله معین چینند. آنگاه طرف بازی گردویی را با کنار هر دو سبابه خود بطرف گردو می غلطاند اگر بگردوی حریف بخورد برنده است و اگر از آن بگذرد نوبت بحریف میرسد و او همین عمل را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بازوان پر گوشت دارد چنانکه گویی آنرا خراطی کرده اند: سیه کوله و گرد بازو منم گران کوه را هم ترازو منم. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبازی
تصویر گاوبازی
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردو باز
تصویر گردو باز
آنکه با گردو بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبازی
تصویر گوبازی
گاو بازی
فرهنگ لغت هوشیار
در قدیم معمول بود (مخصوصا در کاشان) که گرگ را رها میکردند و مردم از پیش او میگریختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدابازی
تصویر گدابازی
کم خرج کردن، در خرج کردن امساک نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاوبازی
تصویر گاوبازی
جنگ با گاو نر که در برخی از کشورها از ورزش های رایج است، نوعی مسابقه در برخی از روستاهای ایران به صورت جنگ میان گاوهای نر
فرهنگ فارسی معین