جدول جو
جدول جو

معنی گردناک - جستجوی لغت در جدول جو

گردناک
گردآلود، پرگرد و خاک
تصویری از گردناک
تصویر گردناک
فرهنگ فارسی عمید
گردناک
پرگرد و غبار مغبر: مردی بود که سفرهاء دراز کند و اشعث و اغبر و گردناک شود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آلودگی بگرد و غبار مغبری، برنگ خاک بودن: گردناکی و سپیدی آمیخته بزردی یا گندم گونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
تالم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
بیمار، صاحب درد درد آور علیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
درددار، عضوی از بدن که درد داشته باشد، دردآور
فرهنگ فارسی عمید
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
کبابی که گوشت آنرا در آب جوشانیده باشند و سپس بسیخ کشند و کباب کنند گردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
((دَ))
دردآور، الیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردناج
تصویر گردناج
((گَ یا گِ))
گردناگ. گردنای، کبابی که گوشت آن را در آب جوشانیده باشند و سپس به سیخ کشند و کباب کنند، گردانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دردناک
تصویر دردناک
Aching, Agonizing, Gnarly, Painful, Sore
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ноющий , мучительный , сложный , болезненный , болезненный
دیکشنری فارسی به روسی
schmerzhaft, qualvoll, knifflig
دیکشنری فارسی به آلمانی
болючий , болісний , складний , болісний , болісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
bolesny, skomplikowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
疼痛的 , 痛苦的 , 棘手的
دیکشنری فارسی به چینی
dolorido, agonizante, complicado, doloroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
dolorante, straziante, complicato, doloroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
doloroso, agonizante, complicado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
douloureux, atroce, compliqué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
pijnlijk, kwellend, gecompliceerd
دیکشنری فارسی به هلندی
เจ็บปวด , เจ็บปวด , ซับซ้อน , เจ็บปวด , เจ็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
sakit, menyakitkan, rumit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
दर्द भरा , पीड़ादायक , जटिल , दर्दनाक , दुखद
دیکشنری فارسی به هندی
כואב , מייסר , מסובך , כואב
دیکشنری فارسی به عبری
痛い , 苦しい , 複雑な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
아픈 , 고통스러운 , 복잡한
دیکشنری فارسی به کره ای
ağrılı, acı verici, karmaşık, acı veren
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
yenye maumivu, chungu, ngumu, kuumiza, maumivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ব্যাথাযুক্ত , যন্ত্রণাদায়ক , জটিল , যন্ত্রণাদায়ক , যন্ত্রণা
دیکشنری فارسی به بنگالی
دردناک , اذیت ناک , پیچیدہ , دردناک
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گردنا
تصویر گردنا
هر چیز گردنده که دور خود بچرخد، سیخ کباب، تکۀ گوشت که آن را به سیخ بکشند و روی آتش بگردانند
فرهنگ فارسی عمید
سیخ (اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور برآورند) : گر دشمنت زترس برآرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا. (مسعود سعد)، کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادویه حاره برآن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند: دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش (کسائی)، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک: شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است. (ابوالفرج رونی)، چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید، آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیله آن راه رفتن آموزند روروک، چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند: بکره بزبان پارسی گردنا باشد، یا گردنای چرخ. آسمان گردی تدویر، کاسه زانو رضفه: در سر زانو که بندگاه ران است یا ساق یک پاره استخوان است آنرا رضفه گویند و بپارسی گردنای زانو گویند، پیرامون گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنا
تصویر گردنا
((گَ دَ))
سیخ کباب، گوشه عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز گوک شود، چوب چرخ چاه که گرد و طناب دلو را به آن پیچند و از آن گشایند
فرهنگ فارسی معین