- گردساعد
- آنکه ساعد فربه و متمایل بتدویر دارد: کنگی بلند بینی کنگی بزرگ پای محکم سطبر ساقی زین گرد ساعدی. (عسجدی)
معنی گردساعد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرد ارش
آن باد که بر مثال آسیایی گردد، تنوره بزرگ گرد و خاک که در اثر وزش باد میچرخد
تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرزند پهلوان