جدول جو
جدول جو

معنی گردزنخ - جستجوی لغت در جدول جو

گردزنخ
(گِ زَ نَ)
آنکه زنخ گرد دارد. آنکه چانۀ او مدور است:
زمانی که بی آن گردزنخ باشم ماهی است
شبی کز بر آن خال جدا مانم سالی است.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 399)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردونه
تصویر گردونه
چرخ، ارابه، گاری، هر چیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردون
تصویر گردون
هرچه دور خود یا گرد محوری بچرخد، چرخ، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردنا
تصویر گردنا
هر چیز گردنده که دور خود بچرخد، سیخ کباب، تکۀ گوشت که آن را به سیخ بکشند و روی آتش بگردانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردنه
تصویر گردنه
جایی از کوه که به منزلۀ گردن کوه است، راه سخت و پر پیچ و خم در کوه، گردنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردان
تصویر گردان
سه گروهان، یک سوم عدۀ هنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردان
تصویر گردان
گردنده، در حال گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردبند
تصویر گردبند
آنکه پهلوانان را به بند کشد، دلیر، شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردزاد
تصویر گردزاد
فرزند پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
(گِ دِ نَ / نِ)
قشلاق شجاع الدین خورشید گورشت شهربزرگ بوده و اکنون خراب است. (نزهه القلوب ص 71)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 71هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 23هزاروپانصدگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی و سردسیر و دارای 260 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
نام دو ستاره در دب اکبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 70000گزی شمال خاوری بندرعباس، سر راه مالرو سیاهو به قلعه قاضی. هوای آن گرمسیر و دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
بمعنی گردون است. (برهان). ارابه. عراده. چرخ. گاری:
به گردونه ها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا ودینار و مشک و حریر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
حال. گردونچۀ کودک
لغت نامه دهخدا
(گَ)
صفت فاعلی بعلامت (ان) + ی حاصل مصدر که بصورت پساوند یا جزء دوم کلمه مرکب آیدو به معانی مختلف گردیدن، گرداندن و گردانیدن به کار رود و این ترکیب ها و نظایر آنها از آن آمده است.
ترکیب ها:
- آهوگردانی. تعزیه گردانی. رخ گردانی. روگردانی. زبان گردانی. سرگردانی. شبیه گردانی. و رجوع به هر یک ازمدخل ها و گرداندن و گردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
حلقۀ آهنی است که بدان چیزها آویزند، گردانه، نوعی گردون خردی است که طفلان رفتار از آن آموزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
آنکه پهلوانان را بند کند. شجاع. دلیر:
چون برآئین نشسته بود بر او
آن شه گردبند شیرشکر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ)
آنچه رنگ آن به گرد ماند. برنگ گرد
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
دلیرزاده. پهلوان زاده. کسی که او را گرد زائیده باشد:
پس از باره رودابه آواز داد
که ای پهلوان بچۀ گردزاد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ نَ)
آنکه چانه کج کوچک دارد. آنکه او را چانه در هم رفته است. اضوط. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ زَ)
زنی میانه نه دراز و نه کوتاه
لغت نامه دهخدا
آنکه دارای چانه ای گرد است کسی که زنحی مدور دارد: زمانی که بی آن گرد زنخ باشم ماهی است شبی کز بر آن خال جدا مانم سالی. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنه
تصویر گردنه
راه سخت و پرپیچ و خم در کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردزن
تصویر گردزن
زنی میانه بالا نه دراز و نه کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنگ
تصویر گردنگ
دیوث، ابله احمق، بی اندام
فرهنگ لغت هوشیار
ارابه گاری گردون: بگردونه ها بر چه مشک و عبیر چه دیبا و دینار و مشک و حریر، ارابه ای که توپ را حمل کند: توپهای بزرگ سنگ انداز را که در گنجه بود بنیروی اقبال شاهی از آب کر گذرانیده باعرابه و گردونه باردوی معلی آورد. یا گردونه داود. بنات النعش کبری، نعش (از بنات النعش)
فرهنگ لغت هوشیار
غبار آلوده: گفتند رسول الله اشعث و اغبر رسول علیه السلام چنین کالیده مو و گرد زده میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردرنگ
تصویر گردرنگ
آنچه رنگ آن به گرد ماند برنگ گرد و غبار
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردونه
تصویر گردونه
((گَ نِ))
ارابه، گاری، چرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردانش
تصویر گردانش
صرف، مدیریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردونه
تصویر گردونه
محوطه
فرهنگ واژه فارسی سره
چرخ، ارابه، گاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آخرین دانه های گندم که درخرمنگاه به کمک جارو جمع آوری کنند
فرهنگ گویش مازندرانی