ده کوچکی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 27هزارگزی شمال خاوری لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کوه. هوای آنجا معتدل و کوهستانی و دارای 95 تن جمعیت است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 27هزارگزی شمال خاوری لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کوه. هوای آنجا معتدل و کوهستانی و دارای 95 تن جمعیت است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
انانیت. عجب. خویشتن بینی. پندار. (یادداشت مؤلف). تکبر. غرور. (ناظم الاطباء) : زخم بلا مرهم خودبینی است تلخی می مایۀ شیرینی است. نظامی. بدین خوبی که رویت رشک ماهست مبین در خود که خودبینی گناهست. نظامی. مردم دیده چو خودبینی نکرد جای خود جز دیده من بینی نکرد. عطار. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاطصنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. بیاد آیدآن لعبت چینیم کند خاک در چشم خودبینیم. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. نشاید جرم خودبینی بر او بست که آن بیچاره خود بینی ندارد. کمال خجندی (از شرفنامۀ منیری). با خلق خدا سخن بشیرینی کن اظهار نیاز و عجز و مسکینی کن تا بر سر دیده جا دهندت مردم چون مردم دیده ترک خودبینی کن. امامی خلخالی
انانیت. عُجب. خویشتن بینی. پندار. (یادداشت مؤلف). تکبر. غرور. (ناظم الاطباء) : زخم بلا مرهم خودبینی است تلخی می مایۀ شیرینی است. نظامی. بدین خوبی که رویت رشک ماهست مبین در خود که خودبینی گناهست. نظامی. مردم ِ دیده چو خودبینی نکرد جای خود جز دیده من بینی نکرد. عطار. تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست. سعدی. تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاطصنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی. بیاد آیدآن لعبت چینیم کند خاک در چشم خودبینیم. سعدی. فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی. حافظ. نشاید جرم خودبینی بر او بست که آن بیچاره خود بینی ندارد. کمال خجندی (از شرفنامۀ منیری). با خلق خدا سخن بشیرینی کن اظهار نیاز و عجز و مسکینی کن تا بر سر دیده جا دهندت مردم چون مردم ِ دیده ترک خودبینی کن. امامی خلخالی
اوجینیو، متولد 1887م. و متوفی 1925م. در میلانو به دنیا آمده است. مستشرق ایطالیایی که به بلاد عرب و تونس و طرابلس غرب و مصر مسافرت کرده است. در سال 1925 بسمت رئیس کتاب خانه سلطنتی معین شد. از اوست: کتاب ’اصل التشریع العام’ و ’معجم فی اللغه العامیه الطرابلسیه والایطالیه’. (المنجد)
اوجینیو، متولد 1887م. و متوفی 1925م. در میلانو به دنیا آمده است. مستشرق ایطالیایی که به بلاد عرب و تونس و طرابلس غرب و مصر مسافرت کرده است. در سال 1925 بسمت رئیس کتاب خانه سلطنتی معین شد. از اوست: کتاب ’اصل التشریع العام’ و ’معجم فی اللغه العامیه الطرابلسیه والایطالیه’. (المنجد)
پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان) (جهانگیری). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. (آنندراج) : وز دست چو سنگ تو نمی یابد مؤذن بمثل یکی گریبانی. ناصرخسرو. چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی. ناصرخسرو. چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه. نظام قاری (دیوان ص 182). بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا. اسماعیل ایمانی (از آنندراج). ، پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. (برهان)
پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان) (جهانگیری). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. (آنندراج) : وز دست چو سنگ تو نمی یابد مؤذن بمثل یکی گریبانی. ناصرخسرو. چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت دیگران را چه دهی خیره گریبانی. ناصرخسرو. چو بنمود در تسملو آن زره گریبانی از اوحدی گفت زه. نظام قاری (دیوان ص 182). بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا. اسماعیل ایمانی (از آنندراج). ، پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. (برهان)
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
پاک کردن گرد و غبار چیزی: پیشخدمت آنجا پیشبند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. یا پارچه (کهنهء) گردگیری. پارچه ای مستعمل که برای گردگیری و تمیز کردن اثاثه بکار برند
پاک کردن گرد و غبار چیزی: پیشخدمت آنجا پیشبند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. یا پارچه (کهنهء) گردگیری. پارچه ای مستعمل که برای گردگیری و تمیز کردن اثاثه بکار برند