سپاهیگری و مردانگی. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). دلاوری. جنگجویی. صفت گندآور: بدان تا ز فرزند من بگذری بلندی گزینی و گندآوری. فردوسی. ، سروری. سپهسالاری. امارت. پادشاهی: بدو گوهر از هر کسی برتری سزد بر تو شاهی و گندآوری. فردوسی. همان یاره و تاج و انگشتری همان طوق و هم تخت گندآوری. فردوسی
سپاهیگری و مردانگی. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). دلاوری. جنگجویی. صفت گندآور: بدان تا ز فرزند من بگذری بلندی گزینی و گندآوری. فردوسی. ، سروری. سپهسالاری. امارت. پادشاهی: بدو گوهر از هر کسی برتری سزد بر تو شاهی و گندآوری. فردوسی. همان یاره و تاج و انگشتری همان طوق و هم تخت گندآوری. فردوسی
گرد آوردن. جمع کردن. جمله کردن. فراهم آوردن. گرد کردن: سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش ز ناگه شجام. دقیقی. سپاهی ازآن پس به گرد آورید بگردید و یکسر جهان را بدید. فردوسی. به کار آمد آنها که برداشتند نه گرد آوریدند و بگذاشتند. سعدی (بوستان). رجوع به گردآوردن شود
گرد آوردن. جمع کردن. جمله کردن. فراهم آوردن. گرد کردن: سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش ز ناگه شجام. دقیقی. سپاهی ازآن پس به گرد آورید بگردید و یکسر جهان را بدید. فردوسی. به کار آمد آنها که برداشتند نه گرد آوریدند و بگذاشتند. سعدی (بوستان). رجوع به گردآوردن شود
پاک کردن گرد و غبار چیزی: پیشخدمت آنجا پیشبند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. یا پارچه (کهنهء) گردگیری. پارچه ای مستعمل که برای گردگیری و تمیز کردن اثاثه بکار برند
پاک کردن گرد و غبار چیزی: پیشخدمت آنجا پیشبند چرک آبی رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. یا پارچه (کهنهء) گردگیری. پارچه ای مستعمل که برای گردگیری و تمیز کردن اثاثه بکار برند