جدول جو
جدول جو

معنی گردآورنده - جستجوی لغت در جدول جو

گردآورنده
(گَ / گِ)
گردکننده. فراهم کننده. جامع: روایت کرد ابوالقاسم بن غسان گردآورندۀ اخبار آل برمک. (تاریخ بخارا). رجوع به گرد آوردن شود
لغت نامه دهخدا
گردآورنده
مولف، مؤلف
تصویری از گردآورنده
تصویر گردآورنده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برآورنده
تصویر برآورنده
بالا برنده، روا کننده، کسی که جاجت دیگری را روا می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
مخفف گردآورنده. جمعکننده. جامع. رجوع به گرد آوردن و گردآورنده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ / مِ)
گرد آوردن. جمع کردن. جمله کردن. فراهم آوردن. گرد کردن:
سپاهی که نوروز گرد آورید
همه نیست کردش ز ناگه شجام.
دقیقی.
سپاهی ازآن پس به گرد آورید
بگردید و یکسر جهان را بدید.
فردوسی.
به کار آمد آنها که برداشتند
نه گرد آوریدند و بگذاشتند.
سعدی (بوستان).
رجوع به گردآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ نَنْ دَ / دِ)
نعت فاعلی از برآوردن. بلندکننده. رفعت بخشنده:
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ
برآورندۀ نام و فرو برندۀ ننگ.
فرخی.
رجوع به برآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ / دِ)
داخل کننده. واردکننده، فروبرنده. سپوزنده، خارج کننده. بیرون آرنده. هجوم. (منتهی الارب). رجوع به درآوردن شود
لغت نامه دهخدا
گرد کننده فراهم آورنده جمع کننده: روایت کرد ابوالقاسم بن غسان گرد آورنده اخبار آل برمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد آورده
تصویر گرد آورده
جمع کرده فراهم آورده، تالیف کرده مولف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآورنده
تصویر برآورنده
بلند کننده، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن فراهم آوردن فراز آوردن: ... از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت، تالیف کردن: قیاس اقترانی آن بود که دو قضیه (را) گرد آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد آورنده
تصویر گرد آورنده
((~. وَ رَ دِ))
فراهم کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردآورد
تصویر گردآورد
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره