دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور قلعه زراس. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان اندیکا از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، واقع در 6هزارگزی خاور قلعه زراس. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و شغل مردم زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام پهلوانی است ایرانی. (برهان). نام پهلوانی بوده پسر میلاد نام ایرانی که آن را گرگین میلاد میگفته اند و به گرگ منسوب داشته اند یعنی به حدت و قوت گرگ است و در جنگ گرازان با بیژن گیو غدر کرده اما وقتی از جانب پادشاه ایران به حکمرانی اراضی خوارزم مأمور شد چنانکه مرقوم شده در آن حدود شهری بنام خود بساخت و به گرگان موسوم شد. (آنندراج). پسر میلاد. رجوع به فهرست ولف شود. میلاد بقول نلدکه (حماسۀ ملی ایران ص 7) محرف مهرداد (نام پادشاه اشکانی) است. اما گرگین بدرستی معلوم نیست تحریف چه نامی است. رجوع به حماسه سرایی در ایران تألیف دکتر صفا چ 1 صص 544- 545 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود: به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان. فردوسی. چوطوس و چو گودرز و گیو دلیر چو گرگین و بیژن چو رهام شیر. فردوسی (شاهنامۀ چ خاور ج 3 ص 115). نبیره جهانجوی گرگین نیم همان آتش تیز برزین نیم. فردوسی (شاهنامۀ بروخیم ص 2697). شهر گرگان نماند با گرگین نه نشابور ماند با شاپور. ناصرخسرو. چه خوش گفت گرگین بفرزندخویش چوفرمان پیکار بربست و کیش. سعدی (بوستان) یکی از امرای شاه منصور (از خاندان آل مظفر) که در موقعی که به یزد حمله کرد مقتول شد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 چ غنی ص 424)
نام پهلوانی است ایرانی. (برهان). نام پهلوانی بوده پسر میلاد نام ایرانی که آن را گرگین میلاد میگفته اند و به گرگ منسوب داشته اند یعنی به حدت و قوت گرگ است و در جنگ گرازان با بیژن گیو غدر کرده اما وقتی از جانب پادشاه ایران به حکمرانی اراضی خوارزم مأمور شد چنانکه مرقوم شده در آن حدود شهری بنام خود بساخت و به گرگان موسوم شد. (آنندراج). پسر میلاد. رجوع به فهرست ولف شود. میلاد بقول نلدکه (حماسۀ ملی ایران ص 7) محرف مهرداد (نام پادشاه اشکانی) است. اما گرگین بدرستی معلوم نیست تحریف چه نامی است. رجوع به حماسه سرایی در ایران تألیف دکتر صفا چ 1 صص 544- 545 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود: به طوس و به گودرز گشوادگان به گیو و به گرگین از آزادگان. فردوسی. چوطوس و چو گودرز و گیو دلیر چو گرگین و بیژن چو رهام شیر. فردوسی (شاهنامۀ چ خاور ج 3 ص 115). نبیره جهانجوی گرگین نیم همان آتش تیز برزین نیم. فردوسی (شاهنامۀ بروخیم ص 2697). شهر گرگان نماند با گرگین نه نشابور ماند با شاپور. ناصرخسرو. چه خوش گفت گرگین بفرزندخویش چوفرمان پیکار بربست و کیش. سعدی (بوستان) یکی از امرای شاه منصور (از خاندان آل مظفر) که در موقعی که به یزد حمله کرد مقتول شد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 چ غنی ص 424)
تثنیۀ مره. مرهالصفراء و مرهالسوداء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مره شود، لقی منه المرتین، دید از وی سختی ها و تلخی ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تثنیۀ مره. مرهالصفراء و مرهالسوداء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُره شود، لقی منه المرتین، دید از وی سختی ها و تلخی ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 6000گزی خاور ساردوئیه. کوهستانی و سردسیر است. 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 6000گزی خاور ساردوئیه. کوهستانی و سردسیر است. 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
تاج کیانی را گویند و آن را مرصع ساخته از بالای تخت محاذی سر ایشان با زنجیر طلا آویخته بوده اند. (برهان) (آنندراج). گرزن. (جهانگیری). رجوع به گرزن شود، زنبیل. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) ، تیر پیکان دار. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج)
تاج کیانی را گویند و آن را مرصع ساخته از بالای تخت محاذی سر ایشان با زنجیر طلا آویخته بوده اند. (برهان) (آنندراج). گرزن. (جهانگیری). رجوع به گرزن شود، زنبیل. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) ، تیر پیکان دار. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج)
مرکّب از: گر + گین پسوند اتصاف، مخفف آن گرگن است. (حاشیۀ برهان چ معین)، شخصی را گویندکه صاحب گر باشد یعنی جرب داشته باشد چه گین بمعنی صاحب هم آمده است. (برهان) (آنندراج)، اجرب. (لغت نامۀ مقامات حریری) (زمخشری)، جرباء. (بحر الجواهر) : معروره، شتر گرگین. موقوس. (منتهی الارب) : سوار رخشم و اسفندیار روئین تن چرا که با خر گرگین همی روم به چرا. سوزنی. بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانم. (کتاب النقض ص 145)، چشم را این نور حالی بین کند چشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی (مثنوی)، خاک گرگین را کرم آسیب کرد ده گهر از نور حس در جیب کرد. مولوی (مثنوی)، صد کس از گرگین همه گرگین شوند خاصه آن گرّ خبیث عقل بند. مولوی (مثنوی)، ای سگ گرگین زشت از حرص وجوش پوستین شیر را بر خود مپوش. مولوی (مثنوی)، بر توگر از صبر نگشاید دری از سگ گرگین گبران برتری. شیخ بهایی
مُرَکَّب اَز: گر + گین پسوند اتصاف، مخفف آن گرگن است. (حاشیۀ برهان چ معین)، شخصی را گویندکه صاحب گر باشد یعنی جرب داشته باشد چه گین بمعنی صاحب هم آمده است. (برهان) (آنندراج)، اجرب. (لغت نامۀ مقامات حریری) (زمخشری)، جرباء. (بحر الجواهر) : معروره، شتر گرگین. موقوس. (منتهی الارب) : سوار رخشم و اسفندیار روئین تن چرا که با خر گرگین همی روم به چرا. سوزنی. بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانم. (کتاب النقض ص 145)، چشم را این نور حالی بین کند چشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی (مثنوی)، خاک گرگین را کرم آسیب کرد ده گهر از نور حس در جیب کرد. مولوی (مثنوی)، صد کس از گرگین همه گرگین شوند خاصه آن گرّ خبیث عقل بند. مولوی (مثنوی)، ای سگ گرگین زشت از حرص وجوش پوستین شیر را بر خود مپوش. مولوی (مثنوی)، بر توگر از صبر نگشاید دری از سگ گرگین گبران برتری. شیخ بهایی
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی قزوین. هوای آن سردسیر و دارای 248 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه در بهار و از رود محلی تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی انگور و بادام بنشن و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم و جوراب بافی و راه تا ارسی آباد 8 هزار گز است و از ده فرعی ماشین میتوان برد، بقیه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین واقع در 16 هزارگزی قزوین. هوای آن سردسیر و دارای 248 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه در بهار و از رود محلی تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی انگور و بادام بنشن و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم و جوراب بافی و راه تا ارسی آباد 8 هزار گز است و از ده فرعی ماشین میتوان برد، بقیه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
پایتخت کرت (یا اقریطش) (جزیره ای در مدیترانۀ) باستان که در پای کوه ایدا واقع شده است. در سال 1884 میلادی متنی به نام قوانین گورتین در این سرزمین به دست آمد که از نظر تاریخ قوانین یونان باارزش است
پایتخت کرت (یا اقریطش) (جزیره ای در مدیترانۀ) باستان که در پای کوه ایدا واقع شده است. در سال 1884 میلادی متنی به نام قوانین گورتین در این سرزمین به دست آمد که از نظر تاریخ قوانین یونان باارزش است
یعقوب پاشا. وکیل نظارت معارف مصر، متوفی بسال 1919 میلادی او راست: 1- احکام المرعیه فی شأن الاراضی المصریه. که سعید افندی عمون آن را بعربی ترجمه کرد و آن شامل دو قسم است: اول در باب اراضی بر وجه شرعی بر حسب مذهب امام ابی حنیفه سخن راند و آن شامل چهار کتابست. دوم در باب اراضی بر وجهی که امروز دیده میشود و آن نیز دارای چهار کتابست و آن در بولاق بسال 1307 هجری قمری بطبع رسیده است. 2- القول التام فی التعلیم العام. علی بک بهجت آن را بعربی نقل کرده و در بولاق بسال 1894 میلادی چاپ شده است. (معجم المطبوعات)
یعقوب پاشا. وکیل نظارت معارف مصر، متوفی بسال 1919 میلادی او راست: 1- احکام المرعیه فی شأن الاراضی المصریه. که سعید افندی عمون آن را بعربی ترجمه کرد و آن شامل دو قسم است: اول در باب اراضی بر وجه شرعی بر حسب مذهب امام ابی حنیفه سخن راند و آن شامل چهار کتابست. دوم در باب اراضی بر وجهی که امروز دیده میشود و آن نیز دارای چهار کتابست و آن در بولاق بسال 1307 هجری قمری بطبع رسیده است. 2- القول التام فی التعلیم العام. علی بک بهجت آن را بعربی نقل کرده و در بولاق بسال 1894 میلادی چاپ شده است. (معجم المطبوعات)