جدول جو
جدول جو

معنی گراهو - جستجوی لغت در جدول جو

گراهو
یک فرسخی مشرقی طارم از بلوکات سبعه و از ناحیۀ طارم است. (فارسنامۀ ناصری ص 218)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گراهون
تصویر گراهون
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری زابلی در سپاه گرشاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گراهش
تصویر گراهش
قصد و آهنگ کردن، میل و رغبت کردن، حمله بردن، یازیدن، گراییدن، گراه، گراهیدن، گرایستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گراه
تصویر گراه
قصد و آهنگ کردن، میل و رغبت کردن، حمله بردن، یازیدن، گراییدن، گراهش، گراهیدن، گرایستن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر، واقع در 40هزارگزی باختر بزمان و کنار راه مالرو بمپور به ریگان، با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است. ساکنان این ده از طایفۀ بامری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ هَِ)
گرایش. شباهت
لغت نامه دهخدا
مؤلف آنندراج گوید: به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی، زیرا که گاه بمعنی تخت است و مناسبت دارند:
ببردند بسیار گاهو و تخت
نهادند بر تخت دیبای رخت،
فردوسی،
فرهنگ نویسان این لغت را ’کاهو’ با کاف تازی نیز آورده اند، مؤلف برهان در شرح ’کاهو’ گوید: ’بمعنی جنازه هم آمده است عموماً و جنازه گبران را گویند خصوصاً ’بمعنی جنازه هم آمده است عموماً که مرده را در آن گذارند وبه جانب قبر برند’ - انتهی، در حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل ’کاهو’ آمده: جنازه گبران، فردوسی گوید:
ببردند بسیار کاهو و تخت
نهادند برتخت دیبا و رخت
و کاهو کب نیز آمده:
به کاهو کب زر و در مهد عاج
سوی پارس رفت آن خداوند تاج،
ودر این لغت و مثال تأمل است و بخاطر میرسد که مصرع چنین باشد:
بگاه و کت زر و در مهد عاج’،
عبارت مذکور رشیدی مأخوذ از عبارت مفصل تر جهانگیری است، اما او لفظ مذکور را در باب کاف تازی آورده (مانند برهان) و رشیدی بمناسبت لفظ ’گاه’ بمعنی مکان در کاف فارسی آورده، مؤلف فرهنگ نظام گوید: حق با رشیدی است که لفظ با کاف فارسی است چه در پهلوی ’گاسونه’ بوده از لفظ ’گاس’ بمعنی مکان، و معنی ’گاسونه’ تابوت است، و احتمال تصحیف در شعر فردوسی است که بجای گاهوکب ’گاهونه’ بود که مبدل گاسونه پهلوی است’، اما در فهرست شاهنامۀ ولف ’گاهو’ و ’گاهوکب’ و ’گاهونه’ نیامده است (نه با کاف تازی و نه با کاف فارسی)، نگارنده احتمال میدهد که شعر دوم مصحف این بیت فردوسی باشد:
به تابوت زرین و در مهد ساج
فرستادشان زی خداوند تاج،
(شاهنامۀ بروخیم ج 6 ص 1700)،
و بیت اول یا از فردوسی نیست و یا تصحیف شده است و بیت دوم بصورتی که رشیدی تصحیح کرده با جستجوی بسیار در شاهنامه با مراجعه به فهرست ولف در مظان کلمات برجسته پیدا نشد
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ)
به معنی گرای که میل و قصد و رغبت باشد و امر به این معنی هم هست، یعنی میل کن و رغبت نمای و میل کننده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج). مجازاً به معنی متمایل کننده و تسخیرکننده:
آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کاربست
(در وصف سلیمان یا جمشید ازاین نظر که آن دو تن را یک تن فرض کرده اند)
وآن کجا بودش خجسته مهر آهرمن گراه.
دقیقی.
،
{{اسم مصدر}} گراییدن. یازیدن. میل کردن. (فرهنگ اسدی)، بمعنی شبه و مانند هم آمده است، چنانکه اگر کسی به کسی شباهتی داشته باشد گویند: به فلانی میگراهد، یعنی بفلانی مینماید. (برهان) (آنندراج) :
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گراه.
رودکی.
نبوده چنان پهلوان پیش شاه
نیاورده گردون باورا گراه.
میر نظمی (از شعوری ص 325)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گراهش
تصویر گراهش
گرایش، شباهت
فرهنگ لغت هوشیار
گراییدن میل کردن، ماننده شبیه: ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش ای دریغ آن گو هنگام و غاسام گراه. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراه
تصویر گراه
((گِ))
میل، رغبت، قصد
فرهنگ فارسی معین