- گران
- مقابل سبک، سنگین
مقابل ارزان، پربها
کنایه از ناپسند، ناگوار
کنایه از عمیق، سنگین،برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷)
کنایه از مشکل، دشوار
کنایه از سخت، شدید
کنایه از فراوان، انبوه
کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان
دستۀ جو یا گندم درو کرده
معنی گران - جستجوی لغت در جدول جو
- گران
- سنگین و ثقیل، پربها، نقیص سبک و ارزان
- گران ((~. شُ دَ))
- سنگین شدن، وزین شدن، بالا رفتن نرخ
- گران ((گِ))
- سنگین، ثقیل، پربها، بسیار، بی شمار، سنگینی، سنگینی غم، ناگوار، ناپسند، طاقت فرسا، مشکل، عظیم، بزرگ، مؤثر، کاری
- گران
- Costly, Expensive, Pricey, Unaffordable
- گران
- caro, inacessível
- گران
- kostspielig, teuer, unerschwinglich
- گران
- kosztowny, drogi, niedostępny
- گران
- дорогой , недоступный
- گران
- дорогий , недоступний
- گران
- costoso, caro, inasequible
- گران
- coûteux, cher, inabordable
- گران
- costoso, inaccessibile
- گران
- kostbaar, duur, onbereikbaar
- گران
- महंगा , महँगा , महंगा
- گران
- mahal, tidak terjangkau
- گران
- 비싼 , 감당할 수 없는
- گران
- 昂贵的 , 无法承受的
- گران
- 高価な , 手の届かない
- گران
- pahalı, karşılanamaz
- گران
- ghali, siyo na bei
- گران
- แพง , แพง , แพง , ไม่สามารถหามาได้
- گران
- দামি , দামী , অপ্রাপ্য
- گران
- مہنگا , مہنگا , ناقابل برداشت
- گران
- غاليٌ , غاليٌّ , غاليٌّ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جاذبه
مقابل ارزانی، گران بودن، برای مثال ابر آبستن درّی ست گران / وز گرانیش گهر ارزان است (انوری - ۸۰) مقابل سبکی، سنگینی، برای مثال یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران / سبکی به ز گرانی به همه روی و شمار (فرخی - ۹۸)
در علم فیزیک کنایه از ثقل، نیروی جاذبه، (حاصل مصدر، اسم) کنایه از دردسر، مزاحمت،
کنایه از تکبر، خودخواهی، کنایه از فراوانی، کنایه از دیرهضمی، کنایه از حاملگی، آبستنی، برای مثال گران بود و اندر شکم بچه داشت / همی از گرانی به سختی گذاشت (فردوسی - ۱/۲۲۸)
کنایه از سستی، رخوت، کنایه از آهستگی، کنایه از سرسنگینی، کنایه از خشونت، برای مثال تو نازک طبعی و طاقت نیاری / گرانی های مشتی دلق پوشان (حافظ - ۷۷۴)
در علم فیزیک کنایه از ثقل، نیروی جاذبه، (حاصل مصدر، اسم) کنایه از دردسر، مزاحمت،
کنایه از تکبر، خودخواهی، کنایه از فراوانی، کنایه از دیرهضمی، کنایه از حاملگی، آبستنی،
کنایه از سستی، رخوت، کنایه از آهستگی، کنایه از سرسنگینی، کنایه از خشونت،
گرانی بها، مقابل ارزانی در نرخ
دیگران
اندیشناک، دلواپس، کنایه از چشم به راه، منتظر، بیننده
نگریستن، تامل کننده، متاهل، ناظر