- گرازسم
- آنکه سمش چون سم گراز باشد: سیم ساقی شده گراز سمی گاو چشمی شده بگاو دمی. (نظامی)
معنی گرازسم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مغرور
در حال گرازیدن جلوه کنان و خرامان: چون برفتی (پیغمبر ص) چنان بنیرو رفتی که گفتی پای از سنگ بر میگیرد و چنان رفتی که گفتی از فرازی بنشیب همی آید و چنان گرازان رفتی بکش و کند آوری
چارپایی که سم مدور دارد
آیین ها
خوک وحشی، (صفت نسبی، منسوب به گراز) کنایه از دلیر مانند گراز
خوک وحشی: نتوان جست خلافش بسلاح و بسپاه زانکه نندیشد شیریله از یشک گراز. (فرخی)، شجاع دلیر دلاور (بمناسبت قوت جانور مذکور) : دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد از هفت پشت پهلو شیرافکن و گراز. (عمید لوبکی)
عمل گرازیدن خرامش
آداب، آئین ها، قاعده ها، شرایط
جمع واژۀ مرسوم، ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
خرام، خرامیدن
Convention
convenção
Konvention
konwencja
конвенция
конвенція
conventie
convención
convention
convenzione
सम्मेलन
konvensi
konvansiyon
כְּנִיסָה
mkutano
ข้อบังคับ
সম্মেলন
کانفرنس