- گذشتن
- عبور کردن
معنی گذشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- گذشتن
- سرآمدن و به پایان رسیدن وقت و زمان
کنایه از بخشودن
گذر کردن، عبور کردن
کنایه از مردن
کنایه از روی دادن
- گذشتن
- عبور کردن مرور کردن گذر کردن: صدیق رضی الله عنه جایی میرفت بر یکی پشتک شتر بگذشت، طی شدن سپری شدن: چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت، مردن در گذشتن: سیه چشم و پر چشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار، بسر آمدن پایان یافتن: کنون آنچه بد بود بر ما گذشت گذشته همه نزد من باد گشت، نقل شدن مذکور گردیدن: ... ایران چنانکه گذشت کشوری است کشاورزی، تفوق یافتن برتر شدن: خداوندان ما از این دو (اردشیر و اسکندر) از قرار اخبار و آثار بگذشته اند، بروز کردن واقع شدن: رفت بر جانب خراسان... و پس از آن حالها گذشت برسر این خواجه نرم و درشت، رها کردن ترک کردن: بگذر از نام و ننگ خود حافظ، ساغر می طلب که مخموری. (حافظ)، در گذشتن تخطی کردن تجاوز نمودن: شه خسروان گفت: بند آورید مر او را ببندید و زین مگذرید. (دقیقی) یا از عددی گذشتن، از آن عدد تجاوز کردن: اینها (مغربیان) در سال 255 با غلامان اتراک که عدد آنها از بیست هزار میگذشت همدست شده... یا گذشتن از چیزی صرف نظر کردن از آن: در صورتیکه من (المستعصم بالله) از بلاد دیگر بگذرم دیگر مغول در بند گرفتن این شهر... نخواهند بود. یا این نیز بگذرد. تعبیریست مثلی دال بر گذشت امور: گرنا مساعدی بتو روی آورد بساز، دل را مساز رنجه که این نیز بگذرد
- گذشتن ((گُ ذَ تَ))
- گذر کردن، عبور کردن، سپری شدن
- گذشتن
- Elapse, Relent
- گذشتن
- transcorrer, ceder
- گذشتن
- vergehen, nachgeben
- گذشتن
- upływać, ustępować
- گذشتن
- проходить , смягчаться
- گذشتن
- минати , пом'якшувати
- گذشتن
- transcurrir, ceder
- گذشتن
- s'écouler, se radoucir
- گذشتن
- trascorrere, cedere
- گذشتن
- verstrijken, toegeven
- گذشتن
- बीतना , दया दिखाना
- گذشتن
- berlalu, mengalah
- گذشتن
- 경과하다 , 양보하다
- گذشتن
- לחלוף , להתרכך
- گذشتن
- 经过 , 屈服
- گذشتن
- 経過する , 譲歩する
- گذشتن
- geçmek, yumuşamak
- گذشتن
- kupita, kurudi nyuma
- گذشتن
- ผ่านไป , ยอมจำนน
- گذشتن
- অতিবাহিত হওয়া , দয়া দেখানো
- گذشتن
- گزرنا , درگزر کرنا
- گذشتن
- مرّ , يرتخي
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قابل گذشتن، پایان یافتنی، فناشدنی، برای مثال هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
قابل گذشتن شایسته عبور، پایان یافتنی فنا شدنی: هرگز به پنجروزه حیات گذشتنی خرم کسی شود ک مگر از موت غافلی ک (سعدی)
قراردادن، نصب کردن
رفته، سرآمده، کنایه از مرده
گذاردن، چیزی را در جایی قرار دادن، نهادن، گذاشتن
پیشین، رفته، ایام گذشته
نهادن، قرار دادن، وضع کردن
گردانیدن، متعدی گشتن، ابا کردن