- گذاشتن
- قراردادن، نصب کردن
معنی گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- گذاشتن
- گذاردن، چیزی را در جایی قرار دادن، نهادن، گذاشتن
- گذاشتن
- نهادن، قرار دادن، وضع کردن
- گذاشتن ((گُ تَ))
- نهادن، قرار دادن، عبور دادن، گذرانیدن، سپری کردن، عبور کردن، اجازه دادن، مهلت دادن، واگذاشتن، تسلیم کردن، وضع کردن، تأسیس کردن. به جا گذاشتن، باقی گذاشتن، ترک کردن، رها کردن. 10
- گذاشتن
- класть
- گذاشتن
- покласти
- گذاشتن
- mettre
- گذاشتن
- mettere
- گذاشتن
- leggen
- گذاشتن
- meletakkan
- گذاشتن
- kuweka
- گذاشتن
- رکھنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترک کردن، رها کردن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن بازگذاشتن: (ثابت ساز نزد خاص و عام که امیرالمومنین فرو گذاشت نمی کند مصلحت خلافت را و وا نمی گذارد رعایت آنرا)، بعهده کسی محول کردن، یا واگذاشتن بخدا. حواله بخدا کردن، موقتا آرام شدن ساکن شدن، یا واگذاشتن درد. موقتا آرام شدن، موقتا فاصله دادن در اثنای اجرای کار و امری. یا واگذاشتن بخود. بحال خود رها کردن: (نه تنها زمین را باین صورت بخود وامیگذارند (مردم ابراهیم آباد) خیلی چیزها همین طوراست)
تعیین کردن، منصوب کردن، انتصاب
کسی را بر سر کاری گذاشتن، گماریدن، گماردن، برگماردن، برگماشتن
گراشتن پوست. دباغی کردن دباغت
نهاده قرار داده، جا داده مقیم کرده، واگذاشته تسلیم کرده، بجا گذاشته باقی گذاشته، ترک کرده رها کرده، اجازه داده رخصت داده، قرار داده سنت گذاشته، عفو کرده بخشوده
نصب کردن، چیره کردن، مستولی ساختن