جدول جو
جدول جو

معنی گدائی - جستجوی لغت در جدول جو

گدائی
(گُ دَ)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر، 30000گزی خاور گناوه و 3000گزی راه فرعی گناوه به برازجان. جلگه، گرمسیر مرطوب و مالاریائی و سکنۀ 52 تن است. آب آن از چاه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
گدائی
(گَ / گِ)
رجوع به گدایی شود
لغت نامه دهخدا
گدائی
(گَ)
مولانا، از شاعران قرن دهم هجری است، به روایت صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص ’سخنان ملحدانه از وی سر میزد، گویا از شآمت بداعتقادیش بوده که به دست مختار سلطان شرف الدین نابود گردید’. او راست:
همه شب رهزن خواب دوجهانم که به خواب
نرود طفل خیال تو در آغوش کسی.
فتنه هر جا هست گاهی چشم بر هم می نهد
ف تنه چشم تو را نازم که هیچش خواب نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گدایی
تصویر گدایی
کار و پیشۀ گدا، برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
(حَدْ دا)
ابومهلهل معاصر ذوالرمه شاعر بود. داستانی از او در عیون الاخبار (ج 4 ص 40) آمده است
ابوثور حبیب بن ابوملیکه. کوفی است. (سمعانی 159)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
منسوب به حداء بطنی از قبیلۀ مراد است که طایفه ای از مردم کوفه اند. (سمعانی 159)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان گاوباز شهرستان بیجار. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری پیرتاج و کنار راه مالرو شاهگدار به گاوباز. این ناحیه در منطقۀ تپه ماهوری واقع، و آب و هوای آن سردسیری و دارای 230 تن سکنه می باشد. اهالی بزبان ترکی تکلم می کنند و آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و از صنایع دستی، زنان قالیچه و گلیم و جاجیم می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امیرمؤمن. شاعری از مردم یزد و او بهندوستان شد و بشهر سورت توطن گزید و بعبادت مشغول شد و هم بدانجا درگذشت و از اشعار اوست:
بشوق نامه نویسم ز رشک پاره کنم
دلی که نیست تسلی در او چه چاره کنم.
(قاموس الاعلام)
(مولانا...). از متأخرین شعرای سمرقند است. وی بهندوستان رفت و در 1004 هجری قمری بدانجا درگذشت. او راست:
یاد وصال او دل ما شاد میکند
عمر گذشته را همه کس یاد میکند.
(قاموس الاعلام)
او راست: سلیمان نامه. سلیم نامه و منظومۀ فارسی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
که ناز بسیار کند. که بیشتر کراهت و خشم به تصنّع آرد، سبب، یکی از اقسام کلمه که در اصطلاح نحویین حرف گویند. به اصطلاح علمی حرف که در مقابلۀ اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را بفعل ربط دهند. (غیاث اللغات). در نزد علماء نحو و ارباب منطق حرف باشد که یکی از اقسام سه گانه کلمه است و در مقابل اسم و فعل ایراد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، ادوات
لغت نامه دهخدا
(صُ)
علی بن یزید. وی از زکریا بن ابی زایده و جماعتی از مردم کوفه و از او ابوالحسین بن علی بن یزیدحدیث کند. ابن حبان او را در زمرۀ ثقات آورده گویداز مردم کوفه است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
حسین بن علی بن یزید صدائی اکفانی. وی از عبدالله بن نمیر و ابواسامه و ازهر و پدر او روایت کند. از او محمد بن ادریس رازی مکنی به ابوحاتم به بغداد حدیث شنید. (الانساب سمعانی ص 35 برگ الف)
حسین بن علی بن یزید. وی از وکیع و مردم عراق و از او محمد بن اسحاق سراج مکنی به ابوالعباس حدیث کند. (الانساب سمعانی ص 350 برگ الف)
زیاد بن حرث. ابن ابی حاتم گوید: وی یمانی است و او را صحبت است. (الانساب سمعانی ص 350 ورق الف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فدائی
تصویر فدائی
آنکه جان خود را برای جان دیگری از دست بدهد، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
((گَ یا گِ))
عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی، کار گدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
متسوّلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
Beggarly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendiant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
bettelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
dilenci gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
بھیک مانگنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
ভিখারি মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
คล้ายขอทาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
kama ombaomba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
乞食のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
żebraczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
乞丐般的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
מקבץ נדבות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
거지처럼
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
seperti pengemis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
bedelaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendicante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
жебрацький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
жалкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
भिखारी जैसा
دیکشنری فارسی به هندی