جدول جو
جدول جو

معنی گایه - جستجوی لغت در جدول جو

گایه
جماع مباشرت
تصویری از گایه
تصویر گایه
فرهنگ لغت هوشیار
گایه
((یَ یا یِ))
جماع، مباشرت
تصویری از گایه
تصویر گایه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه
تصویر سایه
(دخترانه)
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لایه
تصویر لایه
(دخترانه)
پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مایه
تصویر مایه
ماده، باعث، موجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لایه
تصویر لایه
قشر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گویه
تصویر گویه
مقوله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گزیه
تصویر گزیه
جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گلایه
تصویر گلایه
شکایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایه
تصویر پایه
اساس، مقطع، رکن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گایش
تصویر گایش
اکتفان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاهی
تصویر گاهی
بعضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گامه
تصویر گامه
مرحله، منزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایه
تصویر پایه
پله، پایه میز، پایه صندلی، پی، بنیاد، مرتبه، درجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایه
تصویر رایه
درفش نشان سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایه
تصویر خایه
تخم، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایه
تصویر دایه
زنی که بچه کسی دیگری را شیر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایه
تصویر تایه
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایه
تصویر وایه
وایا، بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاله
تصویر گاله
غنده و گلولۀ پنبه
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایه
تصویر دایه
زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه
تصویر گیاه
هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریه
تصویر گریه
فرو ریختن اشک از چشم از شدت اندوه و تاثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایه
تصویر خایه
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱)
خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴)
خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاهی
تصویر گاهی
وقتی، زمانی، هنگامی
لایق تخت پادشاهی، شاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه
تصویر سایه
سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد، کنایه از توجه، عنایت
سایه افکندن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
سایه انداختن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
سایه گستردن: سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایه
تصویر پایه
هر چیز شبیه پا مثلاً پایۀ میز، پایۀ صندلی، کنایه از پی، بنیاد، شالوده، قاعده، اساس، کنایه از قدر، مرتبه، درجۀ کارمند در اداره، رتبه، زینه، پله
پایه پایه: پله پله، کنایه از درجه به درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تایه
تصویر تایه
دایه، زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایه
تصویر طایه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی رانی) چوب محکم بلندی است که یک ذرع از سطح کشتی بلندتر است و جلو عرشه کشتی محاذات یکدیگر نصب نمایند هر موقع کشتی بخواهد کشتی دیگر را بخود قلص نماید بند آن کشتی را به گایم بندند و گایم در ثلث اخیر کشتی منصوب است (سواحل خلیج فارس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاهی
تصویر گاهی
زمانی، وقتی، پس از مدتی طویل
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در شکاف چوبی دیگر گذارند و چوب اولی را به تبر زنند تا دومی بشکافد
فرهنگ لغت هوشیار
گدایی: نیست حاجت مرا بافسانه گدیه خوش نیست گنج در خانه. (نزاری) توضیح این کلمه با کدیه عربی که بهمین معنی است مشتبه نشود
فرهنگ لغت هوشیار
جعبه ای کم عمق و خانه خانه (معمولا دارای 114 خانه) که حروف سربی را در خانه های آن جای دهند و حروفچین برای تنظیم کلمات حرفها را از آنها بیرون میاورد و پهلوی هم می چیند محفظه سربی در چاپخانه ها
فرهنگ لغت هوشیار