- گاکی
- پرنده ای آبزی و شبیه مرغابی با گردن کوتاه و پاهای پره دار
معنی گاکی - جستجوی لغت در جدول جو
- گاکی
- نوعی پرنده از راسته پا پرده داران. این پرنده بهیئت مرغابی معمولی ولی پاها یش قدری بلند تر است و فواصل بین پنجه هایش را پرده غشائی عضلانی (مانند مرغابی) میپوشاند. گردن وی بر عکس مرغابی کوتاه است. پرها یش انبوه و سفید رنگ ولی پر های سر و قسمتی از جلو گردنش سیاه و پر های پشتش کمی تیره است. در آب بسهولت شنا و در هوا بخوبی پرواز میکند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز گوینده، نشان گر، نمایان گر
گریه کننده
تیز بوی
دادخواه
بعضا
عفت، پاکیزگی
پاکیزه و نیکو
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
حکایت کننده، ناقل، محدث، راوی، خبرگزار
منسوب بخاک
شکایت و گله کننده، دادخواه
حکایت کننده، روایت کننده، بیان کننده
آلوده به خاک، خاک آلود، تهیه شده از خاک، رنگی شبیه قهوه ای روشن مانند رنگ خاک، به رنگ خاک، کنایه از آدمی، مردم، مقابل آبی، مربوط به خشکی، کنایه از فروتن، افتاده، برای مثال بنی آدم سرشت از خاک دارند / اگر خاکی نباشد آدمی نیست (سعدی - ۱۰۶) ، کنایه از خوار، ذلیل، کنایه از فروتن بودن، افتاده بودن
شکایت کننده، گله کننده، کنایه از عصبانی
وقتی، زمانی، هنگامی
لایق تخت پادشاهی، شاه
لایق تخت پادشاهی، شاه
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷) ، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
ساقه های برنج که از آن کلاه و سبد و چیزهای دیگر می بافند
مرده، ارده فروش
تازی گشته خرمالو از گیاهان
هر فرد ساکن گالاثیا
زمانی، وقتی، پس از مدتی طویل
قسمی دستگاه حمل با چرخ که اسب آنرا کشد
آکجوی خرده گیر منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
ناک بودن بی پولی مفرط، سرحال نبودن ظشفته حال بودن
بازی گوی و چوگان
گریه کننده، جمع بکاه
وضع یا کیفیت پاک بودن
حکایت کننده، بیان کننده
منسوب به خاک، زمینی، مقابل آبی، ساکن کره زمین، آدمی، جمع خاکیان، درویش
پاکیزه و نیکو، کسی که در رفاه و نعمت به سر برد، نمو کننده
شکایت کننده، گله کننده
گرده نان، قرص نان